روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (3)

ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (3) 

-آقای گریزپا


هنگامی که می خواهید به این گونه مردها بگویید که مثلاً این اواخر اصلاً با هم نبوده اید، بلند می شوند و اتاق را ترک می کنند. با این بهانه که:«الآن دوست ندارم درباره این موضوع چیزی بشنوم.»
از صورت حساب های سنگینی که به جهت خریدهای اعتباری برای تان فرستاده شده است شکایت می کنید و سپس گریه تان می گیرد. او می گوید: «هر وقت این جوری به هم می ریزی نمی تونم با تو صحبت کنم.» این را می گوید و از خانه خارج می شود.
فکر می کنید سرانجام در مذاکرات خود با او درباره ی بچه ها دارید کم کم به جایی می رسید که یک باره بلند می شود و می گوید که خسته شده است و بیش از این تحمل این قبیل صحبت ها را ندارد. سپس به اتاق دیگری می رود تا تلویزیون تماشا کند.
فکر نمی کنم زنی وجود داشته باشد که دست کم یک یا دو بار در زندگی خود با آقای گریزپا (فراری) رو به رو نشده باشد. یک لحظه مثل یک مرد مهربان شیرین و خوش اخلاق که عاشق هستید مقابل تان نشسته است اما به یک باره غیبش می زند. گاهی اوقات علت رفتنش را توضیح می دهد که البته فرقی در کل ماجرا ایجاد نمی کند، اما حداقل شما متوجه می شوید که اتفاقی افتاده است، گاهی اوقات از روی صندلی اش درست مثل یک تکه نان از دستگاه توستر بیرون می پرد، می جهد و با ذکر گفته ای ناخوشایند از اتاق خارج می گردد و گاهی اوقات نیز پیش از آن که متوجه شوید چه اتفاقی افتاده است در سکوت صحنه را ترک می کند.صرف نظر از این که به کدامیک از این روش ها اتاق را ترک می کند، اما نتیجه همواره یک چیز است. احساس رنجش خاطر، رهاشدگی و عصبانیت می کنید، زیرا با صداقت و به طور شسته و روفته دلیل ناراحتی اش را به شما نگفته است.
این پدیده ی ناخوشایند و آزاردهنده را چه چیزی سبب می شود؟
شاید بتوان گفت که مردها ظرفیت مشخص ومحدودی را برای مذاکرات احساسی و عاطفی دارند و هنگامی که عقربه ی دستگاه نشانگر آن ها در برابر درجه ی خاصی قرار می گیرد به یک باره فشار دیگ بخارشان به مرحله ی بحرانی می رسد و سپس ناگهان تصمیم می گیرند که باید آن را از مدار خارج کنند. این است که اعلام می کنند وقت مذاکره به سر رسیده و تمام شده است. شاید به همین دلیل است که عقب نشینی آقای گریزپا چنین ناگهانی، غیر منتظره و بدون اطلاع قبلی است. شاید خود او نیز تا زمانی که اتفاقی نیافتاده است از واقع قریب الوقوعش اطلاع چندانی ندارد. مگر تا موقعی که دیگر اتفاق افتاده است!
برخی از مردها آستانه ی صمیمیت بسیار پایینی دارند. تحمل و ظرفیت این گونه مردها برای صحبت ها و مذاکرات احساسی و عاطفی از حد چند جمله تجاوز نمی کند که با سه شماره ناپدید می گردند برخی دیگر آنقدر ادامه می دهند تا یکی از کلیدهای حساس آن ها را اشتباهی بزنید.بدین معنا که یکی از نقطه ضعف ها یا حساسیت های آن ها را برانگیخته کنید. مثلاً شروع به گریه کنید یا جمله یا عبارت خاصی را به
زبان بیاورید یا به گونه ای خاص به آنها نگاه کنید. در این گونه اوقات است که به یک چشم به هم زدن در منطقه ی ناامن خود قرار می گیرند و احساس خطر می کنند و به دنبال آن دیری نمی کشد که اثر یا رد پایی نیز از آن ها پیدا نمی کنید.با تمامی این اوصاف برخی دیگر واقعاً بیشتر وقت ها هم صحبت خوبی برای نامزد/همسرشان هستند مگر اینکه با شرایط سختی رو به رو شوند که از کنترل آن معذور باشند. مثلاً یا خیلی خسته باشند یا فشار کار زیادی را تحمل کرده باشند.در این اوقات است که استعداد و گرایش آن ها به ناپدید گشتن افزایش می یابد.
این امکان وجود دارد مردان گریزپا و فراری واقعاً قصد ناراحت کردن نامزد/همسر خود را نداشته باشند اما متأسفانه این عادتشان یکی از بدترین و به اصطلاح «بی اتیکت ترین» روشهای ارتباطی است. ترک کردن نامزد/همسرتان آن هم هنگامی که وسط یک مکالمه یا مذاکره ی دو طرفه هستید نه تنها محترمانه نیست و بی ادبی است بلکه گستاخانه و رنجش آور نیز هست.
مردان عزیز:لطفاً توجه داشته باشید که در اینجا منظور من هرگز آن نیست که هنگامی که پیشرفت قابل ملاحظه ای در صحبت ها و مذاکرات به چشم نمی خورد ساعت ها آنجا بنشینید و خود را رنج بدهید. اوقاتی وجود دارند که یک تنفس و استراحت کوتاه و موکول کردن ادامه ی مذاکرات به بعد برای آرامش و تجدید قوا بسیار نیز مفید و عاقلانه است. اما کاری که آقای گریزپا می کند چیر دیگری است. هر چند که خود او ممکن است فکر کند که این روش را به کار برده است. آنچه او در واقع انجام می دهد پریدن از هواپیمای در حال سقوط با چتر نجات است بدون خبر دادن به همسرش و تنها گذاشتن او در داخل هواپیما.
چرا مردهای بسیارخوب و خوش اخلاق نیز گاهی اوقات به یکباره به آقای گریزپا تبدیل می شوند؟ این همان چیزی است که در سرتاسر این کتاب به آن پرداخته ایم: مردها از مذاکرات مارپیچی احساسی و پیچ و تاب خوردن های عاطفی زن ها خسته و بی تاب می شوند. مردها از چیزهای ناخوشایندی که نامزد/همسرشان در این گونه صحبت های طولانی می گویند، خوش شان نمی آید و احساس سرزنش و کنترل شدگی می کنند از این رو دوست ندارند به این گونه صحبت ها گوش کنند. قابلیت و توانایی مردها در پردازش اینگونه اطلاعات و داده ها به یکباره بااختلال مواجه می شود به طوری که برای درنگ و ژرفانگری بیشتر بر روی این داده ها به وقت بیشتری نیاز پیدا می کنند. به هنگام صحبت درباره ی صمیمیت و نزدیکی مردها احساس خفگی می کنند و حس می کنند که نیاز دارند فرار کنند. درست مانند کسانی که از قرار گرفتن در مکان های بسته دچار «فوبیا» و هراس می شوند.
مشکلی که در رابطه با ناپدید شدن وجود دارد این است که مکالمه و مذاکره را با بن بست رو به رو می کند و برخلاف مقررات و قوانین گفت و گو و مذاکره است. هرگز نمی توان در غیبت یکی از طرفین پایان مذاکره را اعلام کرد یا نتیجه و حاصلی را برای آن در نظر گرفت.

آقای گریزپا:خانم بی سرپرست


در مواجهه با آقای گریزپا و فراری چه احساسی به زن ها دست می دهد؟ به عبارت دیگر هنگامی که زنی شاهد خارج شدن شوهر خود از اتاق آن هم در وسط یک مکالمه و گفت وگو است، چه احساسی به او دست خواهد داد؟ احساس ترک شدگی. اینکه او را مثل فردی بی سرپرست رها کرده اند. مانند بچه ی بی سرپرستی که پدر و مادرش او را رها کرده اند و او منتظر است تا نجات دهنده ای پیدا شود و او را با خود به خانه ببرد. چشم به در می دوزیم تا مرد گریزپایمان برگردد، ما را در آغوش بگیرد و بگوید: «عزیزم، متأسفم. نباید تو را همین جوری می گذاشتم و می رفتم. راستش فقط یکدفعه خیلی مأیوس و سرخورده شدم. دیگر هرگز دوباره تو را اینطور ترک نخواهم کرد.» بسیار خب، شاید این کمی زیاده خواهی باشد. بنابراین ما به همان «متأسفم، یکدفعه حالم خیلی بد شد» و یک بوسه از گونه هایمان یا هر چیز دیگری که مجدداً ارتباط میان ما و معشوق مان را برقرار کند، راضی هستیم.
بسیار دشوار است، شما را ترک کنند و احساس بی پناهی و بی سرپرستی نکنید آنهم به خصوص در لحظات دشوار که آسیب پذیر هستید. زن ها در این گونه اوقات می رنجند و احساس وحشت و تنهایی می کنند. به طرزی عجیب ممکن است احساس شکست نیز بکنند. شکست درحل و فصل و ترمیم آنچه بر سرش دچار سوء تفاهم شده بودیم. شکست در اینکه تمایل مرد زندگی خود را جلب کنیم تا بر روی مشکلات مان کار کند.شکست در اینکه او را برای خود نگه داریم به یاد داشته باشید برای زن ها عشق همواره در اولویت است. از این رو حفظ ارتباط، هارمونی، هماهنگی و همخوانی به هر قیمت که شده باشد از مهمترین نیازهای آنها به حساب می آید. به همین دلیل است که بیشتر ما زن ها از جر و بحث و مشاجره ی لفظی بیزاریم.و ترجیح می دهیم تا صبح هم که شده باشد بیدار بنشینیم مسئله را در میان خود حل و فصل کنیم تا آنکه مجدداً بتوانیم آشتی کنیم. ما زن ها اصولاً از انجام هر کاری که گسستگی ارتباط میان ما و معشوق مان را مجدداً ترمیم کند و بتوان آن را به حالت اولیه بازگرداند روی گردان نیستیم.اما به جای آن نامزد/همسرمان ناپدید شد و ما احساس می کنیم که فریب خورده ایم و ازفرصت ما اصلاح و بهبود شرایط و اوضاع محروم شده ایم.

راه حل:


مردان عزیز:لطفاً هرگز به یکباره و ناگهانی در وسط یک مکالمه یا مذاکره نامزد/همسرخود را ترک نکنید. لطفاً کمی طاقت بیاورید و سعی کنید با استفاده از روش ها و راه کارهایی که در این کتاب آموخته اید، به راه حل و تفاهم برسید و مسائل و مشکلات موجود میان خود و نامزد/همسرتان را حل و فصل کنید.چنانچه حصول تفاهم مقدور نبود، دست کم تلاش کنید مهربان باشید.
مردان عزیز:چنانچه احساس کردید که می خواهید به آقای گریزپا تبدیل شده ناپدید شوید یا فکر می کنید که در آستانه ی تحمل خود قرار دارید به یکباره بلند نشوید اتاق را ترک کنید.
در اوقاتی که می خواهید ناپدید شوید چه کار کنید
به نامزد/همسر خود خبر دهید که:
*اهمیت مکالمه و مذاکره را درک می کنید.
*همچنان مایلید که مکالمه را در وقتی مناسب ادامه دهید و مسئله را حل کنید.
*به آستانه ی تحمل خود رسیده اید و می دانید که دیگر نمی توانید مؤثر یا مفید واقع شوید.
*می خواهید تنفس اعلام کنید و مدتی (یکساعت یا تمام عصر) را استراحت کنید.
*کاملاً متعهد هستید که مکالمه را مجدداً در زمانی که برای هر دو طرف مناسب باشد از سر گیرید تا به نتیجه ای مشترک برسید.

7-آقای فرمان فرما


چنین مردهایی مدام با صدای بلند به شما دستور می دهند، گویی رئیس شما هستند .
به گونه ای با شما صحبت می کنند که گویی شما بچه ای کوچک هستید و نمی دانید چه کار باید بکنید.
هر بار که به آنها پیشنهاد می دهید، می گویند که نمی دانید درباره ی چه چیزی حرف می زنید!اینگونه مردها احتمالاً فیلمهای زیادی را از جان وین تماشا کرده اند. شاید هم قهرمانان مورد علاقه شان ترمیناتور باشد و امکان دارد اساساً و از نظر سرشتی مردهایی رئیس مآب و سلطه جویی
باشند.می خواهم با «آقای فرمان فرما» آشنا شوید.کافی است که سعی کنید با او صحبت کنید و ببینید که چگونه فوراً به شما اعلام می کند که مقام و مرتبه ی او از شما بالاتر است و بر این ادعای خود پای می فشارد و می گوید که او خود بهتر می داند چه کار کند. کافی است سعی کنید کاری را خودتان به تنهایی و به روش خودتان انجام دهید و ببینید که چگونه فهرست بلند بالایی از انواع دستورها، بکن نکن ها، راهنمایی ها را به شما ارائه خواهد داد.کافی است بخواهید در برابر او عکس العمل نشان دهیدـ البته بهتر است که این کار را نکنیدـ مگر اینکه بخواهید برایتان سخنرانی کند و پند و اندرزتان دهد و بگوید که چقدر با تجربه تر، عاقل تر، کامل تر و فهمیده تر از شمات.
آقای فرمان فرما عاشق آن است که زن ها را کنترل کرده بر آنها چیره شود.مدام به شما دستور می دهد واز شما انتظار دارد فرمان های او را مو به مو اطاعت کنید و درستی آنها را هرگز زیر سؤال نبرید. چرا که خب بالاخره ناسلامتی او یک فرمان فرما است و راه درست انجام هر کاری را می داند و شما باید خیلی هم از او متشکر و ممنون باشید که راهنمایی هایش را بی شایبه به شما ارائه می دهد.
مکالمه و گفت و گو با آقای فرمان فرما یک طرف است، این گونه صحبتها در واقع اصلاً «مکالمه» نیستند. بلکه سخنرانی، خطابه و موعظه اند. او حرف می زند و شما گوش می کنید هنگامی که با آقای فرمان فرما رابطه دارید تنها یک نفر صلاحیت دارد و تام الاختیار است. و آن یک نفر البته فقط اوست. بنابراین تلاش برای مکالمه و برقراری ارتباط با او
بیهوده و محکوم به شکست است.زیرا او از این کار سرباز خواهد زد، مگر آنکه بخواهد درباره ی چیزی با شما بحث کند.
ارتباط با آقای فرمان فرما برای اعتماد به نفس و خودباوری زن گران تمام می شود. این بدان جهت است که او عادت دارد:
*شما را در نزد دیگران تحقیر کند.
*همچون زیردست با شما رفتار کند.
*به گونه ای رفتار کند که از شما مهم تر است.
*شما را نکوهش کند، گویی که تمامی آنچه انجام داده اید اشتباه بوده است.
*صدایش را بر روی شما بالا ببرد تا اینکه جا بزنید و عقب نشینی کنید.
عجیب ترین چیز درباره ی چنین مردی این است که براستی خودش هم نمی بیند که همچون کماندوها رفتار می کند. در قلبش، شما را براستی دوست دارد و چنین باور دارد که فقط می خواهد مفید واقع شود و به شما کمک کند، آموزش دهد، تربیت کند، حمایت کند و بله:برایتان یک «مرد» باشد. آنچه او تشخیص نمی دهد این است که هرچه بیشتر با چنین رفتار نامحترمانه ای با شما رفتار می کند از عشق و علاقه ی میان شما کاسته خواهد شد. چرا؟ زیر هیچ زنی به لحاظ جنسی نسبت به کسی که همچون «افسر ارشد» او با او رفتار کند، تحریک نمی شود.

آقای فرمان فرما:خانم منفعل


هنگامی که با زنی مانند بچه رفتار می شود به تدریج احساس بچه بودن هم خواهد کرد. هنگامی که به این دلیل کسی نکوهش می شود که نمی تواند کارها را به درستی انجام دهد و از او انتقاد می شود، او اعتماد به نفس و خودباوری اش را از دست می دهد. هنگامی که به او می گویند چه کار بکند و چه کار نکند و چگونه هم انجامش دهد، خلاقیت و قوه ی ابتکار عملش را از دست می دهد. این دقیقاً همان اتفاقی است که برای زنی می افتد که با آقای فرمان فرما زندگی می کند. بدین معنا که به زن منفعل و انفعالی تبدیل می شود.
اما زن منفعل کیست؟ او زنی است که تمامی قابلیتها و مهارتهای لازم برای زندگی کردن و سر کردن با آقای فرمان فرما را به خوبی آموخته است. بدین معنا که ابراز وجود نمی کند. منطق و قضاوت خود را زیر پا می گذارد و با منطق و قضاوتهای بهتر آقای فرمان فرما جایگزین می کند، به روش های او تن می دهد، حتی در اوقاتی که با گفته ها یا رفتارهای او نیز موافق نیست، هرگز با او بگو مگو نمی کند و به منظور حفظ حیات و بقای احساسی و عاطفی خود و برحذر بودن از زد و خوردهای مداوم و بلانقطاع روحی، تمام و کمال وا می دهد و خود را تسلیم می کند.
ممکن است زن های منفعل به غیر از شوهرشان با هیچ کس دیگر انفعالی به نظر نرسند. این امکان وجود دارد که دوستان یا همکاران او، او را زنی قوی، با اعتماد به نفس و نیرومندـ نقطه ی مقابل منفعل ـ بدانند اما آنها هرگز شاهد مراودات وتبادلات او با نامزد/همسرش نیستند.یا اگر هم
باشند احتمالاً او را نخواهند شناخت!

راه حل:


چنانچه شما نیز آقای فرمان فرما هستید و مشغول مطالعه ی این مطالب، احتمالاً توصیه ی مرا نخواهید پذیرفت. اما در هر حال، آنچه مایلم به آن فکر کنید این است که:درنهایت رفتار مانند کماندوها با زنی که می گویید دوستش دارید روح او را خفه خواهد کرد.
در ابتدا ممکن است فکر کنید که نامزد/همسرتان زن بسیار خوب و فرمانبرداری است، اما با گذشت زمان خواهید دید که گرمای نگاهش به شما به سردی گراییده است و در خواهید یافت آنچه را که شما احترام او نسبت به خودتان تلقی می کردید چیزی جز ترس نبوده است. شاید هیچگاه او را به لحاظ جسمانی و فیزیکی از دست ندهید، اما مطمئن باشید قلب او هرگز باشما نخواهد بود.زیرا خویشتن واقعی او در زیر خرابه هایی که از اعتماد به نفس او باقی مانده مدفون گشته است. خرابه هایی که هربار که شما مانند زیردست با او رفتار می کنید، بیشتر و بیشتر فرو می ریزند و بر سر او خراب می شوند.
آیا براستی هیچیک از توصیف های فوق درباره ی شما صدق نمی کنند؟ آیا کمترین احساس گناهی از مطالعه ی این بخش در شما زنده نشده است؟ چنانچه پاسخ شما به این پرسش ها مثبت است
پس لطفاً کمک حرفه ای دریافت کنید، نزد مشاور بروید. هم به تنهایی و هم به همراه نامزد/همسرتان. تا بتوانید رابطه ی سالم و عاشقانه ای را که هر دو شما نیز استحقاق آن را دارید ایجاد کنید.

8-آقای نیش و کنایه زن


«اُه طفلی، می گه دوباره احساساتش رو جریحه دار کردم. دوباره اشکهاش سرازیر شدن!»
«اُه، دوباره لب و لوچه ات آویزان شدند؟ بله خانوم دوباره عصبانی شدن.»
«دوباره وقت دکتر گرفتی؟ مثل اینکه ما با یه دایره المعارف پزشکی ازدواج کرده ایم؟!»
این نوع مردها فکرمی کنند خیلی بامزه هستند. هیچ گاه هیچ چیز از گفته های شما را جدی نمی گیرند. حتی هنگامی که ناراحت هستید، سعی می کنند شما را با حرف هایشان از احساسات تان خارج کنند. می خواهم شما را با آقای نیش و کنایه زن آشنا کنم. او همیشه یک عالمه خنده در آستین آماده دارد. مگر اینکه حوصله ی خندیدن را نداشته باشید. اما او طریق دیگری برای برخورد با احساسات نمی شناسد. اینکه آن ها را مسخره کند و این به معنای آن است که شما را مسخره می کند.
مرد کنایه زن در ابتدا بی ضرر و بی خطر به نظر می رسد. زیرا همیشه مشغول شوخی کردن است و لطیفه گفتن. چطور می توانید از مردی که مدام می خندد و خوشمزگی می کند عصبانی شوید؟ مشکل این جاست
که او هرگز نمی خواهد در مکالمه ای جدی شرکت کند. در واقع او به هر قیمت باشد از هر نوع رویارویی و برخورد فرار می کند. هنگامی که موضوعی را با اومطرح می کنید «اَه و اوه» می کند و آن را طوری جلوه می دهد که گویی «خیالی» نیست. هنگامی که به او می گویید می خواهید با او درباره ی چیزی صحبت کنید می گوید بچه شده اید یا شما را احمق می خواند. هنگامی که جرأت آن را به خود می دهید که بگویید عصبانی هستید، تلاش می کند گفته های تان را کم اهمیت جلوه دهد و سپس با این عنوان که احمقانه است از آن طفره برود.
در پشت تمامی رفتارهای مرد کنایه زن (آقای نیش و کنایه)ترس از مکالمه ی مستقیم و رو در رو، ترس از احساسات و صمیمیت واقعی نهفته است. گوشه و کنایه های نیشدار او تلاشی هستند برای پس زدن مسئله یا موضوعی مهم و یا فرار از شکایت های دیگران. آن هم فقط به این دلیل از رویارویی با آن ها واهمه دارد. به همین دلیل تلاش برای ارتباط با آقای کنایه زن نبردی بس سخت و دشوار است. به زبان ساده او از رو به رو شدن با هرچیز ناخوشایندی سرباز می زند. هر چیز که مذاق او سازگار نیاید او را آزار می دهد و ناراحت می کند. لذا به طنز و شوخ طبعی متوسل می شود تا عصبیت خود را بپوشاند.مشکل نیز اینجاست که در نهایت شما را مضحکه ی لطیفه های خود می کند.

آقای کنایه زن:خانم خشک و جدی


عجیب ترین اتفاقات و بلاهای دنیا بر سرزنی که با آقای کنایه زن رابطه دارد نازل می شود. هرچه او بیشتر همه را به مضحکه می گیرد شما گرفته تر، غمگین تر و ناراحت تر می شوید. تا آن جا که به زنی خشک و بیش از حد جدی بدل می شوید. به او می گویید: «اَه، دست بردار. کمتر مسخره بازی در بیار.» «خیلی جدی می گم. من و تو باید بنشینیم و حتماً صحبت کنیم.» «اصلاً هم خنده دار نیست، موضوع خیلی برای من مهمه.» هرگاه که می خواهید با آقای کنایه زن صحبت کنید، مجبورید از خودتان دفاع کنید زیرا او استاد این است که صحبت های شما را احمقانه یا بی اهمیت جلوه دهد. آیا تعجبی است که همواره در پایان احساس کنترل شدگی می کنید؟به همین دلیل است که طعنه و کنایه به راستی شکلی از خشم و رفتاری تهاجمی ـ انفعالی به حساب می آید. این رفتار بدین منظور طراحی شده است که شما را از صحنه خارج سازد و احساس حماقت و مسخره بودن به شما بدهد.آن هم تنها به این دلیل که فکر ابراز خویشتن را به ذهن خود راه داده اید.
بودن با مرد کنایه زن بی شک به احساس عزت نفس و احترام شخص شما لطمه می زند. هر چند که او به طرزی سرگرم کننده و شوخ طبعانه ضربه های خود را فرو می آورد. اما گوشه و کنایه های نیشدار او عملاً تحقیرهای استتار شده ای هستند برای مخابره کردن این پیام به شما که بیش از حد حساس و احساساتی هستید. به همین دلیل احساسات تان ارزش جدی گرفته شدن را ندارند.

راه حل:


فرض کنید نزد رئیس خود رفته و به اوگفته اید که می خواهید در رابطه با برنامه ای که بر روی آن کار می کنید، با او صحبت کنید. و او به مسخره به شما جواب می دهد که:«اُه، آیا کارمند کوچولوی من از چیزی در رابطه با این برنامه ناراحت شده است و می خواهد کمی گریه کند، اُه، طفلی!» چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ آیا عصبانی نخواهید شد و احساس نخواهید کرد که به شما توهین شده است؟ این دقیقاً همان احساسی است که هر گاه به درخواست های نامزد/همسرتان با گوشه و کنایه پاسخ می دهید به او دست می دهد.
هرگاه متوجه شدید که می خواهید آنچه را که بین شما و نامزد/همسرتان پیش آمده است کوچک یا سبک جلوه دهید، لحظه ای بایستید و به یاد بیاورید که او همان زنی است که دوستش دارید. او می خواهد درباره موضوع مهمی با شما صحبت کند. اهمیتی ندارد برای شما مهم باشد یا نباشد. چنانچه فرزند کوچک تان گریه کنان به دلیل این که توپ خود را گم کرده است نزد شما بیاید او را مسخره نخواهید کرد و به او نخواهید گفت که: «اَه، چه بچه ی نق نقویی. یک توپ مسخره و بی ارزش که این قدر گریه کردن نداره.» به طرز مشابهی چرا باید به معشوق خود و آن کس که به او عشق می ورزید این گونه برخورد کنید؟
به گفته های نامزد/همسر خود گوش بسپارید و سعی کنید که از تکنیک ها و روش های ارائه شده در این کتاب استفاده کنید و گوشه و کنایه را کنار بگذارید.

9-آقا مرغه


به شما می گوید که باید تا دیر وقت کار کند در حالی که در واقع می خواهد با حسابدار خود ملاقات کند تا درباره ی سرمایه گذاری هایی که با شکست مواجه شده اند صحبت کند.
هنگامی که از او می پرسید، گرسنه است یا خیر می گوید معده اش درد می کند و به شما نمی گوید که در واقع با یکی از دوستانش که شما زیاد از او خوش تان نمی آید قبلاً ناهار خورده است.
به نامزد خود می گویید می خواهید جمعه را با او بگذرانید و او بهانه می آورد که نمی تواند زیرا هفته سختی را پیش روی دارد. در حالی که به همسر قبلی خود قول داده است که درمرتب کردن حساب های مالیاتی اش به او کمک کند.
عاشق مرد بسیار خوب و مهربانی شده اید. او هیچ گاه قصد و مرضی ندارد و مغرض و ناپاک هم نیست.
اما با وجود این مدام مچ او را به هنگام دروغ گفتن می گیرید. چرا؟ زیرا او آقا مرغه!است .کسی که دوست دارد مسائل و موضوعاتی را که شما را می رنجاند یا ناراحت می کند از شما مخفی کند. از این رو عادت می کند که گاه و بی گاه به شما دروغ بگوید. در این جا منظور دروغ های بزرگ نیست. بیشتر وقت ها دروغ های او کوچک هستند. در واقع مرد مرغ صفت از مطالعه ی این مقاله بسیار ناراحت خواهد شد، زیرا اصرار می ورزد که او در واقع دروغ نمی گوید، بلکه تنها اطلاعاتی را که فکر می کند نامزد/همسرش را ناراحت می کند، حذف کرده است تا بدین وسیله از او محافظت کرده باشد. اما واقعیت امر آن است که او به هیچ وجه سعی در محافظت از شما ندارد بلکه تنها خود را فرافکنی می کند. مرد مرغ صفت یا به عبارتی «بزدل» شغل و پیشه اش «لاپوشانی» است. او همیشه در حال پوشاندن چیزی است که فکر می کند کسی را از دست او عصبانی کند. این بدان جهت است که مرد مرغ صفت به طور معمول بسیار حساس نیز هست پس می توان او را «آقای دل نازک» نیز نامید. کسی که از روی استیصال می خواهد همه را خوشحال و خرسند نگه دارد. بدیهی است که این کاری است ناممکن. بنابراین او قسمت اعظم وقت خود را مثل مرغ سرکنده ای پرپر می زند تا مبادا کسی از او برنجد. نهایتاً تنها راهی که برای او باقی می ماند این است که دروغ بگوید.
مشکل مرد مرغ صفت این است که در واقع هیچ گاه نیز موفق نمی شود چیزی را پنهان کند. معمولاً ما زن ها فوراً حس می کنیم که او دارد چیزی را مخفی می کند.و لذا فقط ما را می ترساند و مضطرب می کند. هنگامی که مرد مرغ صفت متوجه می شود که پول هایش را جای درستی سرمایه گذاری نکرده است درباره ی قرار ملاقاتش با حسابدار شرکت به زنش دروغ می گوید. ما زن ها می توانیم احساس کنیم که مشکلی پیش آمده است. از این رو نگران می شوم و به دفتر کار او زنگ می زنیم و هنگامی که او را آنجا پیدا نمی کنیم احساس می کنیم که به ما خیانت کرده است و مثلاً با زن های دیگری است. هنگامی که مرد مرغ صفت پیشنهاد غذای ما را رد می کند و می گوید که دلش درد می کند، ما زن ها به راحتی می توانیم بفهمیم که دروغ می گوید و با ما صادق نیست. اما فکر و
خیال مان هزار جا می رود. هنگامی که او از زیر برنامه ریزی برای جمعه در می رود. ما نمی دانیم او سعی در پنهان کردن چه چیزی دارد. اما «بو»می بریم که ممکن است کاسه ای زیر نیم کاسه باشد و در عوض تمام روز حال مان بد می شود.
تضاد مضحکی که در رابطه با تلاش های نافرجام مرد مرغ صفت برای محافظت از ما وجود دارد این است که دروغ گفتن ها، فرارکردن ها و لاپوشانی های او نه تنها ما را از چیزی محافظت نمی کند، بلکه ما را ناراحت تر و عصبانی تر نیز می سازد. بدین معنا که چنانچه قرار بود حقیقت را بگوید و آنچه را که از گفتنش واهمه داشت برای ما بیان کند هرگز به این اندازه ناراحت یا عصبانی نمی شدیم. حداقل آن بود که چنانچه می دانستیم اوضاع از چه قرار است می توانستیم طوری با آن کنار بیاییم. اما بدون اطلاعات و داده ها تنها کاری که ازمان برمی آید این است که نگران و عصبی باشیم. نگرانی و عصبیتی که بزودی نیز از بین نخواهد رفت و انواع و اقسام فکر و خیال ها و افکار منفی و ناخوشایند که به ذهن ما حمله ور خواهند شد.
در نهایت مرد مرغ صفت به همان نتیجه و محصولی می رسد که سخت تلاش می کرد. از آن فرار کند. زیرا حقیقت همیشه نهایتاً رو می شود و وقتی که این اتفاق افتاد دروغ های او همگی رو می شوند و ما عصبانی؛ مأیوس و سرخورده می شویم و احساس می کنیم که به ما خیانت کرده اند.

آقا مرغه:خانوم دیوونه


فرض کنید که بامردی که دوستش دارید مشغول حرف زدن هستید و متوجه
می شوید که او چیزی را از شما مخفی می کند. این حقیقت را از لحن مضطرب صدای او، تلاش مداوم او برای عوض کردن موضوع صحبت و پرهیز او ازبرقراری تماس چشمی به خوبی می توانید تشخیص دهید. مشکلی که در این اوقات وجود دارد این است که نمی دانید چه چیزی را از شما پنهان می کنندـ آیا موضوعی بزرگ و وحشتناک مانند رابطه ی نامشروع با زنی دیگر است یا تنها موضوع کم اهمیت و کوچکی است که او از صحبت کردن درباره اش می ترسد؟ هیچ راهی برای یافتن پاسخ پرسش فوق وجود ندارد. اما یک چیزقطعی است: او دارد دروغ می گوید و با این کار شما را دیوانه کرده است.به طوری که حال دیگر به «دیوونه خانوم» بدل شده اید!
همانگونه که به یاد دارید یکی از نیازهای پایه و اساسی هر زن نیاز به احساس امنیت است. اما هنگامی که ما زن ها بر مرد مرغ صفت در ارتباط هستیم، احساسی کاملاً متضاد آن را در خود تجربه می کنیم. بدین معنا که پارانویید، مضطرب و هراسان می شویم و احساس می کنیم که به ما اعتماد ندارند و هر لحظه منتظر آنیم که بلاهای بیشتری نیز از آسمان بر سرمان نازل شود. «زن دیوانه» مدام منتظر شواهدی است دال بر اینکه بدبختی در راه است. او می ترسد مبادا ضربه ای کاری نهایتاً بر او وارد شود. دروغی که مرد مرغ صفت می گوید در واقع «دود» است. ما بوی دود را از هزار فرسنگی تشخیص می دهیم. اما هرگز نمی دانیم آتشی که آن را تولید
کرده است چقدر بزرگ است. لذا با عصبیت هر چه تمام، همه ی مکالمه های او را کنترل می کنیم و یک یک مراودات او را زیرنظر می گیریم تا نسبت به آنچه درحال وقوع است سرنخی بدست آوریم.
هرگاه ما به «زن دیوانه» تبدیل می شویم بدترین ترسهای مرد مرغ صفت تحقق می یابند.در این اوقات مرد مرغ صفت پیش خودش فکر می کند: «ببین چقدر ترسو و عصبی است. درست تشخیص دادم که نمی توانم در باره ی شکست سرمایه گذاری هایم، مالیات های همسر قبلی ام. شام خوردن با دوستم چیزی به او بگویم. آنچه او از آن غافل است این است که این دروغ گویی ها و پنهان کاری های او بود که از همان اول ما را دیوانه کردند، نه اشتباهات او.گرچه ممکن است نیت او از این دروغ گویی ها خوب و خیر باشد، اما بی صداقتی او هرگز قابل توجیه نیست.

راه حل:


01 مردان عزیز:لطفاً به ما زن ها دروغ نگویید. دروغ ما را دیوانه می سازد و بدترین احساسات را در ما زنده کرده اعتماد ما به شما را سلب می کند. همیشه حقیقت را به ما بگویید. حتی هنگامی که می ترسید از شنیدن آن خیلی هم خوشحال نشویم. احتمالاً همینطور هم باشد و از شنیدن حقیقت ناراحت شویم. اما به یاد داشته باشید که چنانچه بفهمیم به ما دروغ گفته اید به مراتب ناراحت تر خواهیم شد.
هنگامی که موضوع ناراحت کننده ای را با ما در میان می گذارید ناراحتی ها و نگرانی های خود را نیز به همراه آن ابراز کنید. به ما بگویید می دانید که احتمالاً چه احساسی به ما دست خواهد داد. برای نمونه:
«عزیزم، می خواستم بهت بگم که قول دادم جمعه حساب و کتاب های مالیاتی همسر قبلی ام رو انجام بدم. می دونم که از شنیدن این موضوع زیاد خوشحال نخواهی شد. خودم هم ترجیح می دادم با تو باشم تا با او. اما فکر کردم بهتر باشه به او کمک کنم چون که این اولین سالی که او تنهاست و باید خودش به تنهایی حساب و کتابها رو انجام بده. مطمئن باش که رفتن من به اونجا به معنای هیچ چیزی نیست و به محض اینکه کارم رو انجام دادم فوراً بر می گردم پیش تو.»
آیا از شنیدن این که قرار است به دیدن همسر خود بروید، خوشحال خواهیم شد؟ البته نه.اما چنانچه همه چیز را خودتان به ما بگویید احساس به مراتب بهتری خواهیم داشت. در مقایسه با زمانی که مجبور باشیم همه چیز را به تنهایی خودمان حدس بزنیم و کشف کنیم که چرا نمی خواهید با ما باشید و اینکه چرا تا به این حد عجیب و غریب رفتار می کنید.
02 به زن زندگی خود فرصت دهید تا به شما نشان بدهد چقدر شمارا دوست داشته و چقدر نسبت به شما محبت و علاقه دارد. هنگامی که حقیقت را به ما می گویید این فرصت را به ما می دهید که خود را بالا بکشیم و بهترین عملکرد خود را ارائه دهیم.
هنگامی که دروغ می گویید بدرفتاری اجتناب ناپذیر خواهد بود.
03هنگامی که مشاهده می کنید سر وکله «زن دیوانه» پیدا شده است از خود بپرسید آیا این اواخر در نقش مرد مرغ صفت ظاهر شده اید یا خیر. ممکن است متوجه شوید که چیزهایی را از ما پنهان کرده یا با ما در میان نگذاشته اید. هنگامی که سفره ی دل خود را باز می کنید و اسرار درون خود را بیرون می ریزید، نهایتاً ما نیز آرام خواهیم شد گرچه ممکن است اندکی طول بکشد بنابراین صبور باشید.

10-آقای ترقه


*می گویید می خواهید با او صحبت کنید. اما او شما را متهم می کند که می خواهید روز او را با شروع کردن دعوای دیگری خراب کنید.
در حین صحبت با او اشک در چشمان تان حلقه می زند اما او به شما برچسب می زند که عصبی هستید و هیستری دارید و او حوصله ی گریه و زاری شما را ندارد.
ادعا می کند به این دلیل نمی تواند احساساتش را با شما در میان بگذارد که شما از هم می پاشید؛ و سپس از واقعه ی مشابهی که چند سال پیش اتفاق افتاده است مثالی می زند.
در این گونه شرایط شانس برنده شدن ندارید.هرچیزی را که بگویید او را به جان خود می اندازید.هر گونه تلاش شما مبنی بر ایجاد ارتباط با او به منزله ی بیماری روانی تلقی می شود. هر چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است و موجب رنجش خاطر او می شود توی صورت تان کوبیده می شود آن هم بارها و بارها.بله درست حدس زدید: «آقای ترقه». مردی که متخصص آن است که بدترین احتمالات را از پیش تشخیص بدهد و عصبانی بشود حتی هنگامی که مکالمه هنوز آغاز نشده است.
آیا می دانستید که آقای ترقه یک پیشگو و دارای نیروهای فوق طبیعی است؟ دست کم این چیزی است که خود او فکر می کند. اومطمئن است و با قطعیت اصرار می ورزد که می تواند چگونگی پیش رفتن مکالمه ای را از قبل حدس بزند و پیشگویی کند:
«می دونم اگه شروع به صحبت کنیم باید تا صبح بیدار بمونیم.»
«می دونم چی منتظرمونه.تو شروع به گریه و زاری می کنی و منو متهم می کنی که شخص (بی ارزشی)هستم.»
«هر بار که درباره ی این موضوع صحبت می کنیم، نتیجه یک چیز بیشتر نیست، مثل دفعه ی پیش است. پس چرا اصلاً خودمونو اذیت کنیم؟»
آقای ترقه در لحظه ای اکنون و در زمان «حال» زندگی نمی کند. او در واقع به چیزی واکنش نشان می دهد که ممکن است سالها پیش اتفاق افتاده باشد. یا چیزی که می ترسد در آینده اتفاق بیافتد. شاید در گذشته نامزدی داشته است که به لحاظ روحی از هم پاشیده بوده است یا مادری داشته که عصبی، تنیده و تحریک پذیر بوده است. لذا فرض را برای این می گذارد که هر گونه مکالمه و گفت و گویی با شما نیز مثل همیشه از آب در بیاید. لذا به مجرد آنکه شروع به صحبت با اومی کنید در یک گسست خیالی نسبت به زمان گیر می افتد.می توان گفت او به نوعی درگیر حدیث نفس است یعنی با خود صحبت کردن. آنچه می گویید یا می کنید تفاوت خاصی ایجاد نخواهد کرد. چرا؟ زیرا او از پیش تصمیم گرفته است که چه اتفاقی خواهد افتاد.لذا سعی خواهد کرد که مکالمه با شما در نطفه خفه کند چه این کاراو را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید.
روش مورد علاقه ی آقای ترقه آن است که بدترین اتفافات گذشته را به یاد بیاورد و آن را به عنوان دلیل اینکه چرا نمی خواهد با شما حرف بزند، به رخ شما بکشد. ممکن است سه سال پیش یکبار در حین جر و بحثی شدید عصبی شده بودید و تا صبح گریه کردید.خب، حتی چنانچه خودتان نیز بخواهید که آن را فراموش کنید آقای ترقه به شما چنین اجازه ای نخواهد داد! هر بار که بخواهید مکالمه ی ساده و کوتاهی نیز با او داشته باشید آن را به شما یادآوری خواهد کرد:«می دونم قراره آخرش چی از آب دربیاد! تا صبح می خوای بیدار بمونی و سر من داد بزنی و گریه زاری بکنی!»
چنانچه بخواهیم رک و بی پرده صحبت کنیم، می توانیم بگوییم که آقای ترقه پدر سوخته ای لج باز و یک دنده است!؟ روش او برای رویارویی با چالش ها و مشکلات روشی «صلب»، سفت و سخت و انعطاف ناپذیر است. از این رو همواره حالت تدافعی دارد و آماده است که درمقابل هر چیز که از دید او خطرناک به نظر می رسد، از خود دفاع کند. به همین دلیل در مواجهه با کوچکترین احساسات و عواطفی، منفجر می شود و به مکالمه پایان می دهد. مشکل این جاست که زنی وجود ندارد که تلاش کند با او حرف بزند و برچسب عصبی بودن نخورد. صرف این حقیقت که می خواهید درباره ی چیزی صحبت کنید، نشانگر آن است که از قبل احساساتی و حساس هستید.

آقای ترقه:خانم ترقه


اجتناب ناپذیر است! به رغم تمامی تلاش های ما مبنی بر جلوگیری از آن ـ حتی چنانچه به خودمان قول بدهیم و قسم بخوریم که دیگر نخواهیم گذاشت اتفاق بیافتدـ اما باز هم همیشه اتفاق می افتد. هرگاه سر و کله ی آقای ترقه پیدا شود ما نیز به خانم ترقه تبدیل می شویم. حتی چنانچه درابتدا آرامش و تمرکز حواس داشته باشیم اما همیشه پس از چند دقیقه صحبت کردن با آقای ترقه، ما نیزحالت تدافعی به خود می گیریم:
«چطور می تونی بگی من عصبی هستم؟ من عصبی نیستم!»
«منظورت چی یه من همیشه غیرمنطقی حرف می زنم؟ این منم که همیشه سعی می کنم ازموضوع پرت نشم و دیگران رو سرزنش نکنم.»
«خواهش می کنم (قبرستون کهنه نشکاف)این منصفانه نیست!»
اینقدر به من نگو(آروم باش)من که هنوز چیزی نگفتم بجز اینکه پیشنهاد دادم درباره ی تعطیلات آخر هفته صحبت کنیم.»
حال متوجه منظور من شدید؟ هیچ راه دیگری ندارید. آقای ترقه کاری می کند که شما از خود واکنش نشان دهید.اگر او به شما می گوید عصبی و هیستریک هستید و کنترل خود را از دست داده اید، هر چیزی که بگویید چنین به نظر می رسد که حالت تدافعی به خود گرفته اید. چنانچه او ادعا می کند که صحبت های شما درباره ی چیزی تمامی نخواهد داشت چگونه خواهید توانست اثبات کنید اشتباه می کند بدون اینکه با او مخالفت کنید. چنانچه او به وقایع گذشته استناد می کند تا اثبات کند که شما غیرمنطقی هستید، در هرحال شما را از لحظه ی اکنون و زمان حال خارج ساخته است. صحبت با آقای ترقه گیر کردن و گرفتار شدن در یک دام کلامی ـ گفتاری است که بدون مجروح شدن از آن خارج نخواهید شد.

راه حل:


01 هرگز پیش از شروع یک مکالمه درباره ی نامزد/همسر خود قضاوت نکنید و فرض را براین نگذارید که او حتماً به طریقی خاص رفتار خواهد کرد. زیرا با این کار پیش زمینه ی خودخواهانه ای را ایجاد می کنید که فقط به نفع خود شماست.چنانچه او را متهم کنید که حتماً از هم خواهد پاشید، او نیز شکننده تر شده از هم خواهد پاشید.اگر به او بگویید که او عصبانی است او را با گفتن این جمله عصبانی نیزخواهید کرد. او را از عنصر احتمال وتعلیق برخوردار کنید و بگذارید مکالمه و مذاکره شکل بگیرد و پیش برود.
02 از مبالغه و اغراق به منظور ترساندن ایجاد جوّ رعب و وحشت در مکالمه خود داری کنید. چنانچه او اندکی گریه می کند او را عصبی و «هیستریک» نام گذاری نکنید. اگر او کمی تحریک پذیر و ناراحت شده است نگویید که دارد از خشم منفجر می شود. بگذارید نامزد/همسرتان احساساتش را ابراز کند و این احساسات را پیش از آنکه او حتی فرصتی برای بیان کردن شان داشته باشد، سرکوب نکنید.
03 در حین مکالمه و گفت و گو با نامزد/همسرتان در زمان حال یا لحظه ی اکنون باقی بمانید.هرگز وقایع، واکنش ها و نتایج گذشته را به میان نکشید. به او و نیز به خودتان فرصت دوباره ای بدهید تا این بار بتوانید مسائل و مشکلات را حل و فصل کنید.
مردان عزیز: امیدوارم از مطالعه ی این فصل درباره ی عادات ارتباطی مردانه آگاهی؛ شناخت و بصیرت کافی کسب کرده باشید. شاید تنها یک یا دو مورد از این عادات ده گانه درباره شما صدق کرده باشند.شاید هم به رغم میل باطنی تان متوجه شده باشید که بسیاری از آنها درشما وجود دارند. نکته ی امیدوار کننده آن است که حال این قابلیت و توانایی را دارید که پیش از درآمدن به رنگ یکی از این شخصیت های ده گانه (آقای اسرارآمیز، آقای گریزپا، آقای آتشفشان و...)، آنها را در خود شناسایی کنید و مچ خودتان را بگیرید! سپس با استفاده از راه کارها و روش هایی که آموخته اید، می توانید آگاهانه انتخاب کنید که این راه کارهای ارتباطی را تغییر دهید و همان مرد مهربان و با ملاحظه ای بشوید که براستی هستید.
خانم های عزیز:توجه داشته باشید که در این فصل روی سخن مان تنها با مردها نبود. گرچه از این عادات ارتباطی به عنوان عاداتی مردانه نام بردیم، اما مطمئنم که برخی از آنان درباره ی شما نیز صدق می کند!میلیون ها مرد از این واقعیت شکایت داشته اند که با خانم فرمان فرما یا خانم نامرئی یا خانم نیش و کنایه زن رابطه داشته اند.چنانچه به راستی خواهان آنید که نامزد/همسرتان این عادات ارتباطی ناسالم را در خود ردیابی و برطرف کند، به عادات ناسالم خود نیز در حضور او اعتراف کنید و از همین راه کارها و روش های ارائه شده استفاده کنید تا راه های سالم تر و مکالمه و گفت و گو با مرد زندگی تان را بیاموزید.
منبع:رازهایی درباره زنان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد