روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

اعتماد به نفس

اعتماد به نفس
در میان خصلت های انسانی و فضیلت های اخلاقی، برخی چنان با اهمیت اند که می توان از آنها به «صفات سرنوشت ساز» یادکرد. خودباوری یا اعتماد به نفس، از شمار این گونه فضایل روحی است. خودباوری، انواعی دارد که آشنایی با آنها، برای همگانْ مفید و بلکه لازم است، بدین قرار:
1. خودباوری انسانی،
2. خودباوری مذهبی،
3. خودباوری ملّی،
4. خودباوری شخصی.
نخستین نهاد خودباوری و اعتماد به نفس، باور به خودِ انسانی است و توجّه به ماهیتی که فراتر از حیوان و عالی تر از ماشین است؛ انسان، موجودی است که استعدادها، ظرفیت ها و زمینه های رشد بی کران دارد، خداوند متعال، او را تکریم کرده است، فرشتگان، بر آستان او سجده گزارده اند،با بهترین نظامْ آفریده شده است و می تواند خداگونه شودو در درون خود، دارای جهانی بزرگ تر است.
این خودباوری انسانی، در برابر خود باختگی ها و از خود بیگانگی های گوناگون، مطرح می شود. هنگامی که این خود باوری انسانی از انسان، رخت بربندد و انسان به خوهای حیوانی روآورد، هویت حیوانی پیدا می کند؛ و اگر از عواطف انسانی تهی شود و از کشش ها و گرایش های متعالی دور گردد، خصلت های ماشینی پیدا می کند، رایانه متحرّک و ماشین آدمْ نما می شود و این، همان «خودباختگی» یا «دیگر شدن» (اِلیناسیون) است.
خودباوریِ دینی
دین، هویّت ملّی و فردی ما را شکل داده و از دیرباز، با همه چیز ما عجین گشته است. عشق ها، آرمان ها، غم ها، شادی ها و خلاصه، نظام زندگی ما، همه برآمده از آموزه های کانون دین است.
دین، با درونْ مایه های غنی و زندگی سازی که دارد و با الگوها، نمادها، شعائر، سنّت ها و ارزش هایش، آشناترین خانه زاد ماست. ما باید تمام تلاش های خویش را در بستر دین، سامان دهیم و باور داشته باشیم که دین، بهترین بستر برای رشد و تعالی فردی و اجتماعی است.
مسلمانان در طول تاریخ، در همین بستر، قلّه های بلند فرهنگ و تمدّن را فتح کردند. اکنون اگر این باورْ سست گردد و پذیرش اندیشه ها و فرهنگ های بیگانه از دین یا مخالف آن گسترش یابد، به از خودبیگانگی دینی دچار خواهیم شد. امروز، خودباوری دینی به این معناست که با عمق جان دریابیم که «الإسْلامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلی علیه... اسلام، از هر مکتب و هر بینشی بالاتر و والاتر است و هیچ مکتبی بر آن، برتری ندارد» و باور داشته باشیم که اسلام، تنها دین مورد قبول خداوند است. روشن است که چنین باوری، تنها می تواند با آگاهی و کسب معارف دینی و تجربه های معنوی به دست آید.
خودباوری ملّی
ما به عنوان یک ملّت با پیشینه درخشان فرهنگی و نقش کار ساز در تمدّن اسلامی و بشری و دارای سهم قابل توجّه در پیشبرد دانش جهانی، پیوسته در طول تاریخ، شایستگی های خویش را نشان داده ایم. اکنون نیز باید با باور کردن ظرفیت ها، استعدادها و توانایی های ملّی، سرنوشت خود را در جهان کنونی، رقم بزنیم و حاکمیت های فکری و فرهنگی بیگانه را نپذیریم. خودباوری ملّی، در برابر از خود بیگانگی ملّی و در برابر خودباختگی نسبت به فرهنگ ها و تمدّن های بیگانه است. پذیرش غیرآگاهانه و غیر سود بخش نمادها، ارزش ها و سنّت های بیگانه، بدترین شکل سقوط خودباوری ملّی است. به همین جهت، علامه محمد اقبال (طرّاح «فلسفه خودی») همگان را دعوت می کند که با پای خویش راه بروند و با بال خود، پرواز کنند:
همچو آیینه مشو محو جمال دِگران / از دل و دیده فروشویْ خیال دگران
در جهان،بال و پَر خویش گشودن آموز / که پریدن نتوان با پر و بال دگران
اگر خود باختگی ملّی در جامعه ای پدید آید، نسبت به اصالت ها، سنّت ها و ارزش های ملّی، بی اعتماد می شود و پیوسته، رو به بیگانه می کند. داستان این از خود بیگانگی ملّی را از زبان امام خمینی ـ که مردم ایران، خودباوری ملّی خویش را سختْ مدیون او هستند ـ بشنوید:
آن وقت که در ترکیه تبعید بودم، مجسّمه آتاتورک را دیدم که رو به غرب بود و دستش را بالا کرده بود، و آن جا به من گفتند که این، علامت این است که ما هر چه باید انجام بدهیم، از غرب خواهد بود.
و چه زیبا متفکّر شرق، اقبال لاهوری، در این باره داد سخن درداده که:
قیمت شمشاد خود، نشناختی / سروِ دیگر را بلند انداختی
مثل نِی، خود را ز خود کردی تهی / بر نوای دیگران دل می نهی
ای گدای ریزه خوار از خوان غیر! / جنس خود می جویی از دکّان یر؟
این نوع از خود بیگانگی را در غرب فوئرباخ، هِگِل و مارکس، و در جوامع اسلامی، سید جمال الدین اسدآبادی، محمّد عبدُه، محمد اقبال لاهوری، امیرکبیر، جلال آل احمد، شهید مدرّس و حضرت امام(ره) مطرح ساختند. البته این خود باوری ملّی، به معنای گرایش های ملّی گرایانه جدا شده از دین نیست. اسلام، اساس هویّت ملّی ماست و تفکّر تقابل ایران و اسلام، یک اندیشه پوچ است؛ وگرنه، ملّیت ایرانی، بیش از هزار سال است که با هویت اسلامی آمیخته است و اکنون، تفکیک اسلام از هویّت ملّی ما ممکن نیست. اسلام، عاملِ وحدت ملّی ما در طول تاریخ بوده است. همه افتخارات ملّی ما در هزار سال گذشته، در بستر اسلام، آفریده شده اند و اکنون، تمدّن ملّی ما بخشی از تمدّن اسلامی است.
اهتمام شگفت کشورها به حفظ و حراست بناهای کهن و بزرگداشت شخصیت های تاریخی خویش ونیز مشارکت فعّال آنها در مسابقات بین المللی علمی و ورزشی و هنری، از عنایت آنها به خودباوری ملّی مایه می گیرد. این باور، مادام که به پرستش ملّیت و قوم گرایی افراطی نینجامد، نه تنها همسو با تعالیم دینی است، بلکه از راه کارهای دین برای پیراستن مردم و حاکمان مسلمان از آلودگی هاست؛ زیرا به حتم، مردمی که خود را باور کنند و برای خود، پیشینه و اعتبار بسیار ببینند، دیرتر و سخت تر به گناه ها و خواری ها تن می دهند.
خودباوری شخصی
جدا از باورهای زندگی ساز به خودِ انسانی، ملّی و دینی، هر کس در قلمرو شخصی و شخصیتی خویش ـ با تمام ویژگی هایی که او را از دیگران جدا می سازد ـ ، توانایی ها، استعدادها و ظرفیت های خاصّی دارد که باید آنها را بشناسد، استخراج کند و به کار گیرد و با باورمندی به عظمت آنها، ضعف ها، کمبودها و شکست هایش را جبران سازد. این خودباوری، باید ریشه ناامیدی را برکَنَد، ناتوانی های خیالی را از پندار انسان برگیرد و نشاط و شور بیافریند.
این خودباوری، باید بنیان سست اندیشی و وابستگی بی جهت به دیگران را از بین ببرد و شخص را به استقلال در اندیشه و تلاش، وادارد و رهاوردهایی از این دست دارد:
1. از اتّکای بی جهت به این و آن، جلوگیری می کند؛
2. یأس و ناامیدی را می زداید؛
3. خودباختگی، خودناشناسی و خودکم بینی را از بین می بَرد؛
4. اراده را توانمند می سازد؛
5. به انسان، شجاعت اقدام های بزرگ می دهد.
گفتنی است که این خودباوری، در طول اعتماد، توکّل وتفویض به خداوند متعال و جزئی از آن و از جنس آن است، نه در عرض آن و رویاروی آن. در بینش اسلامی، نیروها و عظمت های شخصی، مستقل و قائم به ذات نیستند؛ بلکه برآمده از کانون قدرت آفرین الهی اند؛ حتّی اعتماد به خداوند و توکّل و تفویض، ممکن است برای بهره وری بهینه از این نیروهای شخصی و گوهرهای نهفته در جان آدمی باشند.
آفت های خودباوری شخصی
آفت های خودباوری شخصی بدین شرح اند:
1. خود کم بینی،
2. نقص های جسمی،
3. شکست ها،
4. پذیرفته نشدن،
5.  کمداشت محبّت،
6. وابستگی افراطی،
7. تحقیرها،
8. فقر و تنگدستی.
اینک به ترتیب، هرکدام از این موارد را شرح می دهیم:
خود کم بینی یا عقده حقارت، نگرش منفی نسبت به خویش و کم انگاشتن یا نادیده گرفتن توانایی ها و ارزش های خود است. اسلام، مؤمن را عزیز و گران قدر می پرورانَد و او را دارای شخصیت والایی می داند: وَلله العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنین. عزّت، برای خدا، رسول او ومؤمنان است.
اسلام، به هیچ مؤمنی اجازه نمی دهد که خود را خوار سازد و شخصیت خود را نادیده انگارد.
بسیاری از کسانی که دچار خَلأهای روانی، ناهنجاری های اخلاقی و بزهکاری می شوند، آنهایی هستند که خود را خوار می پندارند. عزّت نفس، نقش عمده ای در رفتارهای منطقی و بهنجار و یا رفتارهای نابهنجار و ناسازگار و بزهکاری افراد دارد. چنان که بر اساس تحقیقات انجام شده، عزّت نفس، می تواند موجب پیشگیری، تعدیل و یا تشدید برخی از رفتارها گردد.
در کتاب روان شناسی اجتماعی، مواردی از مطالعات و تحقیقات در این زمینه، بیان شده است. از جمله، مؤلّف در مورد چگونگی احساس درونی افراد، پس از ارتکاب اعمال نامطلوب، چنین می گوید:
وانگهی، همان طور که انتظار می رود، افرادی که عزّت نفس دارند، اگر به نحوی ابلهانه و بی رحمانه رفتار کنند، بیشتر از دیگران، احساس ناهماهنگی می کنند.
در مورد دیگر، نتیجه آزمایش انجام شده از دانشجویان، در خصوص ارتباط عزّت نفس با امکان ارتکاب به تقلّب، نشان می دهد دانشجویانی که قبلاً اطّلاعات مربوط به عزّت نفس پایین دریافت کرده بودند، خیلی بیشتر از آنهایی که اطّلاعات مربوط به عزّت نفس بالا دریافت کرده بودند، مرتکب تقلّب شدند. در روایت آمده است: مَنْ هانَتْ علیه نَفْسُه فَلا تأمَنْ شَرّه. کسی که نفسش بر او خوار شده، از شرّش آسوده مباش. و در روایت دیگری آمده است: مَنْ هانَتْ علیه نَفْسُه فَلا تَرْجَ خَیْرَه. کسی که نفس او برایش خوار شده، امید خوبی از او نداشته باش.
نقص‌های جسمی
نقص عضو، بیماری های مزمن، ناتوانی های جسمی، زشتی چهره، فلج بودن برخی از اعضا و...، از عواملی است که برخی افراد را دچار چالش بی اعتمادی به خویش می سازد. این گونه افراد، باید علی رغم بعضی ضعف ها به توانایی های عظیم خویش باور داشته باشند و بکوشند با استفاده بهینه از دیگر توانایی ها و بسیج ظرفیَت ها در قلمرو ویژه، ناتوانی ها را جبران کنند.
بسیاری از نام آوران بزرگ تاریخ، دچار نقص عضو یا ناتوانی های خاصّ جسمانی بوده اند. در باره جاحظ، شخصیت ماندگار تاریخ، نوشته اند:
جاحظ، در لغت عرب، کسی را گویند که چشم هایش برآمدگی داشته باشد. چون عمرو بن بحر نیز این چنین بوده، به همین لقب (جاحظ) اشتهار یافته است، چنان که او را به همین جهت، حَدَقی نیز گویند، کنایه از آن که حدقه های [چشم] او بزرگ تر و برآمده بود. و باز در توصیف او نگاشته اند:
جاحظ، بسیار زشت رو و بد صورت و زبانزد عموم مردم بود، به طوری که پس از قرون متوالیه که ما در زمان، در هر عصر و اوان، اشخاص گوناگون در آغوش خود بپروریده باز هم زشتْ رویی او ضرب المثل است. او با همین زشتْ رویی کم نظیر، از دانشمندان نام آور جهان شد و نام خویش را در صف بزرگان تاریخ، جاودانه ساخت و کتاب های او هنوز مورد استفاده جهانیان است.
رودکی، شاعر بلندآوازه در تاریخ ادبیات فارسی، نابینا بود. ابو العلای مَعَرّی، شاعر، ادیب و نقّادِ عرب نیز از نعمت چشم، بهره ای نداشت. بتهووِن، موسیقیدان بزرگ جهان غرب، کَر بود. دکتر طاها حسین، نویسنده بنامِ عرب، از کودکی کور بود. ابو بصیر، شاگرد فرزانه امام صادق علیه السّلام نیز نابینا بود.
زَمَخشَری، مفسّر بزرگ قرآن کریم، یک پایش قطع شده بود وبا کمک چوب، حرکت می کرد. تیمور جهانگشا، لنگ بود و دو انگشت دست راستش نیز افتاده بود. هِلِن کِلر، زن نابینا و کَر و لالی بود که با استعداد خود، دنیا را به تحسین و اعجاب واداشت. او همه مراحل تحصیلی را با رنجی وصف ناشدنی پیمود و در بیست و چهار سالگی مدرک کارشناسی گرفت و سپس، در شمارِ نویسندگان معروف امریکا درآمد. بلال حبشی، هم غریب بود، هم سیاه، و هم فقیر؛ لیکن نردبان ترقّی معنوی را با پایداری و پایمردی، تا اوجْ پیمود و از مردان جاودانه نامِ تاریخ گشت.
مکفوف، به معنای نابینا، در علم رجال، لقب: ابراهیم بن یزید، جابر، جعفر بن احمد، حَکم بن مسکین، عبدالله بن محمّد، علاء بن یحیی، علی بن حاتم، لیث مرادی، موسی بن ابی عمیر، یحیی بن قاسم و بعضی از دیگر محدّثان و راویان حدیث است. اَعْرَج، به معنای لَنگ، لقب عبدالرحمان بن داوود، حافظ، قاری و ادیب مشهوری است که ادبیات عرب را در مدینه گسترش داد. اَعوَرة، به معنای یک چشم، لقب چند تن از بزرگان تاریخ اسلام است.
چه زیباست این حکایت سعدی:
مَلِک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر، و دیگر برادرانش، بلند و خوبْ روی. باری، پدر به کراهیت و استحقار در وی نظر می کرد. پسر، به فراست و استبصار، به جای آورد و گفت: ای پدر! کوتاهِ خردمند، بِهْ که نادانِ بلند. نه هر چه به قامتْ مِهتر، به قیمتْ بهتر!
شکست‌ها
زندگی، سرشار از ناکامی ها و کامیابی هاست. روزگار، با شادی و غم، و شکست و پیروزی آمیخته است. امیر مؤمنان، علی(ع) فرمود: الدَّهْرُ یَومان: یَومٌ لَکَ وَیَومٌ عَلَیْکَ. روزگار، دو روز است: روزی به سود توست و روزی به زیان تو. خودباوران، از هر شکستی درس پیروزی می گیرند؛ ولی برخی از مردم، با یک شکست اجتماعی یا فردی، خویش را می بازند، به انزوا می گرایند و اعتماد به خود را از دست می دهند. ما باید هر شکستی را با تلاش و اعتماد به نفس، جبران سازیم.
مرحوم ملّا حسینقلی همدانی، از علما و عرفای برجسته قرن چهاردهم هجری بود که در حکمت، از شاگردان فیلسوف بزرگ، ملّا هادی سبزواری و در عرفان و سیر و سلوک، از شاگردان مرحوم سید علی شوشتری بود. او بسیار کوشید تا در مسیر سیر و سلوک، به مراد و مقصود برسد؛ ولی از این که به هدف نرسیده، پریشان بود. او خود می گوید: در کنار مرقد شریف امام علی علیه السّلام در نجف اشرف، در گوشه ای نشسته بودم. دیدم کبوتری بر زمین نشست و پاره نانی بسیار خشکیده را به منقار گرفت. هرچه به آن نوک می زد، خُرد نمی شد. پرواز کرد و رفت. پس از ساعتی بازگشت و به سراغ آن تکّه نان رفت. باز چند بار به آن نوک زد. باز شکسته نشد. پس از چند بار رفت و آمد، سرانجام، آن تکّه نان را با منقارش خُرد کرد و خورد. همین همّت و استقامت آن کبوتر و به هدف رسیدن او، برای من درسی شد و گویی به من الهام شد که در راه وصول به هدف، همّت باید کرد. با اراده و همّت، دنبال سیر و سلوک را گرفتم و به مقصود و مراد، رسیدم.
اسلام، با ناامیدی می ستیزد و چشم اندازهای روشنی را پیش چشم شکست خوردگان می اندازد. حضرت علی علیه السّلام فرمود: لا تَیْأسَ مِنَ الزَّمانِ إذا مَنَعَ. از زمانه ناامید مشو، هنگامی که از تو دریغ کند. پذیرفته نشدن انسان، نیاز به پذیرفتگی و مورد قبول دیگران واقع شدن دارد. برخی از جوانان، هنگامی که مقبولیت خانوادگی یا اجتماعی خویش را از دست می دهند، به خود، بی اعتماد می شوند. یکی از پژوهشگران در این زمینه می نویسد:
نوجوانان و جوانان، گاهی به علّت داشتن نقایص بدنی و یا به علّت مسائل و دشواری های خانوادگی، شکست ها، محرومیت ها و ناکامی های دوران گذشته زندگی، تمسخر و استهزای دوستان و همسالان، سرزنش های مکرّر معلّمان و هم کلاس ها، و یا به دلیل طرد شدن ها و بی توجّهی ها و یا داشتن مسائل روانی دیگر، اعتماد به نفس خود را از دست داده، دچار احساس حقارت می شوند و تصوّر می کنند دیگران برتری هایی دارند که آنها ندارند و در انجام امور، ناتوان تر از دیگران هستند و مسئولیت هیچ کاری را به تنهایی نمی توانند بپذیرند. مکانیزمی (ساز و کاری) که نوجوان به کار می اندازد تا علیه [احساس] کهِتریِ خود مبارزه کند، همواره بر یک اصلْ متّکی است و آن، اصل جبران یا تلافی است.
محقق دیگری می گوید:
جبران یا تلافی، به معنای زیستی کلمه، وسیله ای است که طبیعت، برای سرپوش گذاردن بر روی نارسایی ها و کمبودهای بدن به کار می برد و از این راه، تا حدّی تعادلی در وجود فرد برقرار می سازد؛ تعادلی که پیش از این، وجود نداشته و یا بر هم خورده است... وقتی فردی که از [احساس] کِهتری رنج می برد، نمی تواند با کِهتری خود به مبارزه برخیزد و بر آن چیره شود و یا در خود، استعدادهایی را گسترش دهد که آن کهتری را جبران کنند و تعادلی در وی به وجود آورند و زمانی که فرد، آن قدرها دوراندیش و گشاده نظر نیست و بینش فلسفی کافی ندارد که قبول کند از دیگران کهتر است، سعی می کند یا کتمان کردن کهتری خود، یا با پیش دستی در حمله کردن، اطرافیان خود را نسبت به نظری که در باره وی دارند، فریب دهد.
کم داشت محبّت
یکی از نیازهای اصیل روانی، نیاز به محبّت است. رشد یافتگان در خانواده های نابِهنجار و آشفته و کسانی که در کانون خانواده، مدرسه و اجتماع، محبّت ندیده اند، اعتماد به نفس کمتری دارند. دینِ زندگی آموز اسلام، تلاش می کند تا خانواده، چشمه سار محبّت باشد و ارتباط های درون خانوادگی، سرشار از صمیمیت و مهر گردد
وابستگی افراطی
همان گونه که ارضای نیاز به محبّت در حدّ مناسب، می تواند مفید و سازنده باشد، محبّت و حمایت افراطی والدین از فرزند نیز تأثیرات نامطلوبی خواهد داشت که رشد وی را با خطرهایی مواجه ساخته، موجب اختلال در شخصیت و رفتارهای وی خواهد شد. مثلاً کودکی که دائم تحت مراقبت و محبّت مادر قرار دارد، تمام نیازهای او بدون هیچ گونه تلاشی ارضا می شود و در هر موردی، از قبیل: لباس پوشیدن، غدا خوردن و رفع دیگر نیازهای خود، متّکی به مادر است؛ هر چه را که بخواهد، بی وقفه دراختیارش قرار می گیرد و حتّی در مقابل هر رفتار سوئی، مورد حمایت قرار می گیرد. چنین کودکی، نوعاً از اعتماد به نفس لازم برخوردار نیست و در سنین نوجوانی و جوانی نیز توان مقابله با مشکلات زندگی و حلّ مسائل شخصیِ خود را ندارد و نمی تواند انسانی مسئول و مفید باشد. چنین فردی (در عوضِ داشتن شخصیتی مستقل)، وابسته و فرمانبُردار است. گفتنی است: بر اساس معارف اسلامی، سه گونه اعتماد، قابل پژوهش است:
1. اعتماد به خدا،
2. اعتماد به نفس،
3. اعتماد به غیر.
اعتماد به خداوند که در معارف اسلامی با عناوین: الثِّقَة باللّه، تفویض، توکّل، تعویذ، و... بدان اشاره شده، یکی از ارزش های دینی است و پیوسته، پویایی و شکوفایی می آورد، ناامیدی ها را می زداید و صلابت در شخصیت و جدّیت در تصمیم را درپی دارد و انسان را با کانون قدرتِ بی کران الهی پیوند می زند. امّا اعتماد به نفس را می توان دو گونه تفسیر کرد:
1) نفس مداری؛ یعنی این که انسان، پیرو گرایش های نفسانی و تمایلات شخصی گردد و خواهش های نفسانی را مدیر زندگی خویش گرداند. بی تردید، این نوع اعتماد به نفس (نفس حیوانی)، زندگی سوز است و در روایت آمده است: مَنْ وَثَقَ بِنَفْسِهِ خانَتْهُ. کسی که به نفس خویش اعتماد کند، نفسش به او خیانت می کند.
2) خودباوری، خودشناسی، احساس عجز و واماندگی نکردن و نادیده نگرفتن استعدادها و ... بی شک، این نوع تفسیر از خودباوری، در برابر اعتماد به خداوند نیست؛ بلکه در برابر اعتماد به غیر و در طول اعتماد به خداوند و از جنس آن است. این اعتماد، ارزیابی واقع بینانه از توانایی های خویش است. در روایت آمده است: خدای، رحمت کند کسی را که اندازه و ارزش خویش را بشناسد و از قلمرو خود، تجاوز نکند.
امّا اعتماد به غیر، یعنی دل بستگی و وابستگی به دیگران، اگر به شکل سربار بودن و بدون ضرورت های واقعی باشد، نکوهش شده است و با اعتماد به خویش و خودباوری، و از سوی دیگر، با اعتماد به خداوند متعال، منافات دارد و در معارف اسلامی، مقوله ارزشمند «الإستغناء عن الناس»، یعنی احساس بی نیازی از مردم، مطرح شده است.
تحقیرها
تهدیدها، تحقیرها و تنبیه ها در خانه و مدرسه و اجتماع، در غالب موارد، نتیجه ای جز شکسته شدن صلابت شخصیت، از بین رفتن اعتماد به نفس و تضعیف احساس ارزشمندی و مفید بودن و عزّت نفس در کودک، نوجوان و جوان، به همراه ندارد. به همین جهت، دینِ زندگی آموز اسلام، هرگونه تحقیر و اهانت به شخصیت دیگران را ناروا می شمُرَد. معارف اسلامی، سرشار از سفارش ها دستورهایی برای پاسداشتِ حرمت و شخصیت دیگران است. به ذکر نمونه هایی از توصیه های اسلام در این زمینه، بسنده می کنیم:
1. نام حقارت آمیز برای فرزندانتان انتخاب نکنید.
2. یکدیگر را مورد تمسخر، قرار ندهید.
3. با لقب های ناشایست، یکدیگر را نخوانید.
فقر و تنگدستی
فقر و بی نوایی با بازتاب های منفی ای که دارد، مثل عدم مقبولیت اجتماعی، گاه زمینه ناخودباوری می گردد. امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید: اِنّ الفَقْرَ مِذَلَّةٌ لِلنَّفسِ، مِدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، جالِبٌ لِلْهُمُوم. به درستی که فقر، وسیله خواری نفس و حیرانی عقل و به خود جلب کننده اندوه هاست.
سخن پایانی
خودباوری، کیمیایی است که ناتوان ترین انسان ها را، توفیق های بزرگ می دهد و دشوارترین راه ها را برای آنان هموار می کند. این گوهر کمیاب، انواعی دارد که ما برای رسیدن به آمال و آرمان های خود، به همگی آنها نیازمندیم. همچنین برای «خود باوری» که نهال ارزشمندی در بوستان زندگی است، آفات بسیاری شناسایی شده است که مهم ترین آنها را بر شمردیم. اینک می افزاییم که نشانه خود باوری، آن است که موزونِ خویش باشیم و میزانِ خود. یعنی هماره درپی آن نباشیم که خود را با ساز دیگران موزون کنیم و یا خویشتن را با کسانی که شناخت عمیقی از آنان نداریم، بسنجیم. آن که خود و مذهب و ملیت خود را باور کرده است، مساعدترین زمینه را برای شکوفایی استعدادهای خویش فراهم آورده است، و آن که به چنین باور ارزشمندی نرسیده، عمر گران مایه خود را صرف موزون کردن خود با دیگران، یعنی هیچ، کرده است.

اوقات فراغت در سیره و سنّت

اوقات فراغت در سیره و سنّت
اشاره
کارشناسان مدیریت و دست‏اندرکاران امور تربیتى، «اوقات فراغت» را پدیده‏اى دانسته‏اند که از یک سو، مناسب‏ترین بستر رشد و شکوفایى استعدادهاى گوناگون و از سوى دیگر، زمینه ساز بسیارى از انحرافات و بزهکارى‏هاست.
آنچه باعث این کارکرد دوگانه شده و به ظاهر تعارضاتى را ایجاد کرده؛ چگونگى گذران این اوقات و بهره‏گیرى از آن است. اینکه در این اوقات، افراد به چه کارها و فعالیت‏هایى مشغول شوند، تا چه حد این فعالیت‏ها آزادانه باشد و تا چه حد تحت کنترل دیگران، با چه کیفیتى و در چه محیط‏هایى باشد، همه جزء چگونگى بهره‏گیرى از اوقات فراغت به حساب مى‏آیند.
مفهوم‏شناسى اوقات فراغت
از دیگر امور زیربنایى و اساسى در مدیریت اوقات فراغت، درک و فهم صحیح از اوقات فراغت است. شناساندن معنا و مفهوم صحیح فراغت به مردم، آن هم به صورت یک سنّت و فرهنگ سازى عمیق، خود از عوامل مهمّ استفاده بهینه از این اوقات است. بسیارى از افراد و خانواده‏ها، تصوّرشان از اوقات فراغت بسیار سطحى است. آنان این فرصت‏ها را فرصت‏هاى بیکارى به معناى بیهوده گذرانى و سرگرمى‏هاى لغو و بى‏حاصل تلقّى کرده‏اند، در نتیجه در ایّام فراغت، فرزندانشان را به اختیار خود رها کرده و خودشان نیز در شهر دیگر و در سفر به سر مى‏برند، غافل از آنکه فرزندانشان در خانه و یا محیط‏هاى دیگر به امور بیهوده و گاه مبتذل مشغول مى‏شوند.
فراغت در نظر اینان به مفهوم بطالت، تنبلى و سستى بوده، لذا خویشتن را منفعلانه به دست زمان مى‏سپارند. این گونه برخورد با اوقات فراغت، زمینه ساز رکود، فساد و افتادن در منجلاب فساد است؛ زیرا آنچه موجب رکود است، سکون و بى‏حرکتى است؛ آن چنان که اگر آب در یک جا بى‏حرکت بماند، به لجنزار بدل مى‏گردد.
مفهوم صحیح اوقات فراغت
فراغت که در لغت به معنى آسایش و آسودگى از کارهاى الزام‏آور تعریف شده، در مفهوم صحیح‏اش عبارت است از: مشغول شدن به فعالیت‏هاى خودجوش و مطلوب و دوست داشتنى؛ فعالیت‏هایى که دو ویژگى اصلى آنها آزادى و تنوّع است.
این مفهوم اوقات فراغت، جزء غنى‏ترین اوقات زندگى انسان است و انسان را به نیازهاى درونى، خودسازى و خودشناسى فرامى‏خواند.1
آیا در «فرهنگ اسلامى» چیزى به نام اوقات فراغت وجود دارد؟
بدون تردید در زمان‏هاى گذشته، فراغت به معناى امروزى آن وجود نداشته و انسان‏ها، که بیشتر در دل طبیعت زندگى مى‏کردند، در همان جا هم ساعاتى به استراحت مشغول مى‏شدند و تجدید قوا مى‏نمودند. در نظر آنان بین کار و تفریح یک همبستگى ناگسستنى وجود داشت. با پیدایش و رواج شهرنشینى و گسترش شهرها و صنعتى شدن جوامع، چون انسان‏ها وارد محیط‏هاى پر سروصدا و پرجمعیت شدند و چون مجبور گشتند تن به کارهاى یک نواخت و بى‏تحرّک بدهند و در اثر انجام کارهایى که بدون علاقه و انگیزه مجبور به انجام آن بودند، در نتیجه روز به روز جسم و روحشان فرسوده‏تر شد و براى رهایى از عواقب این نوع کار، رو به تفریحات جدید آوردند. علت این رویکرد هم این بود تا بلکه کمى از آلام خود را که در اثر تسلّط ماشین بر آنها وارد شده بود، بکاهند و خود را موقّتاً از قید و بندها آزاد کنند.
اما فرهنگ اسلامى که انسانیت و آزادگى انسان را تأمین مى‏کند، هیچ‏گاه به دلیل کار و تلاش، مسلمان با خود، بیگانه نمى‏شود و اختیار و اراده او سلب نمى‏گردد. در فرهنگ اسلامى طبق آنچه از قرآن و سنّت برداشت مى‏شود، بین «کار»، «فراغت» و «استراحت» هماهنگى کامل وجود دارد.
در فرهنگ اسلامى، انسان باید وقت شناس باشد، زمان مناسب هرکار را تشخیص دهد و در فعالیت‏هاى مختلف، همه جوانب شخصیت خود را مدّ نظر داشته باشد. کار و تلاشش به هنگام، عبادت و ارتباطش با خدا به جا و نیز ساعاتى را به ارتباط با مردم و مراوده با هم‏کیشان خود اختصاص دهد و در مساجد در جمع آنها حاضر شود تا از اثرات معنوى آن بهره‏مند گردد؛ نه آنکه کار، او را از یاد خدا و یا حضور در اجتماع مسلمانان بازدارد. قرآن کریم مى‏فرماید:
«یا ایّها الذین آمنوا اذا نُودى للصّلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون»2؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که نداى نماز جمعه را شنیدید، به سوى ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که براى شما بهتر است اگر بدانید.
شاعر معاصر، دکتر قاسم رسا مى‏سراید:

• دانى چه وقت باشد خرّم‏ترین اوقات دیدار اهل دانش، گر ساعتى دهد دست خرّم کسى که در دهر، عمرى به نیکنامى در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3
• وقتى که اهل دل راست با اهل دل ملاقات آن ساعت است در عمر، از بهترین ساعات در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3 در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3
در فرهنگ اسلامى، اوقات و زمان‏هایى که به غفلت سپرى شود، جز حسرت و غم و اندوه براى صاحبش چیزى ندارد. عمر عزیز انسان گرانبهاتر از آن است که به بیهودگى، غفلت و بطالت بگذرد.
عارف دلسوخته، الهى قمشه‏اى مى‏گوید:

• رود عمر و ماند به جا حسرت و غم اگر بود عمرى که از دست ما شد خوشا حال جانى که با یادِ جانان «الهى»، ز خوبان عالم طلب کن رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4
• بر آن دل که غافل ز یاد خدا شد دریغا که یکسر به باد فنا شد به سر بُرد و با شوق او زین جهان شد. رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4 رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4
زینت عابدان، امام سجّاد علیه‏السلام مى‏فرماید:
«اللّهمّ صلّ على محمّد و آله و ارزقنى صحّةً فى عبادة و فراغاً فى زهادة و علماً فى استعمال و ورعاً فى اجمال... نبّهنى لذکرک فى اوقات الغفلة و استعملنى بطاعتک فى ایّام المهلة.5؛ خداوندا! برمحمّد و آل او درود فرست و صحّت در عبادتت را روزى من کن و فراغت مرا در بى‏میلى نسبت به دنیا و علم مرا در عملى بر طاعتت و پرهیزگارى در نیکى‏ها... و در ایّام غفلت مرا به ذکر و یاد خود آگاه کن و در ایّام مهلت در دنیا مرا به طاعت خود مشغول کن.»
اهمیّت شناخت وقت
انسان مسلمان، قدر بهترین سرمایه‏اى که در اختیار او گذاشته شده؛ یعنى عمر خود را مى‏داند و هیچ گاه آن را بیهوده و بى‏ثمر هدر نمى‏دهد؛ چه رسد به اینکه آن را در امور ناپسند و در معصیت و نافرمانى خداوند صرف کند. حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در وصایاى خود به ابوذر غفارى مى‏فرماید:
«کُن على عمرک اَشَحُّ منک ـ على ـ دینارک و درهمک؛ اى ابوذر در مورد صرف عمرت از صرف کردن دینار و درهم بخیل‏تر باش و آن را به رایگان از دست مده.»6
در سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آمده است که بسیار سخت کوش و پرکار بود؛ به گونه‏اى که یاران به او اعتراض مى‏کردند. به ویژه آن حضرت ساعاتى را که به عبادت و مناجات اختصاص مى‏داد، گاه خود را به سختى مى‏انداخت. یکى از اصحاب به او اعتراض کرد، حضرت به او فرمود:
«أفلا أکونُ عبداً شکوراً؛ آیا بنده‏اى شکرگزار نباشم؟»
در ارزش و اهمیت شناخت اوقات، همین بس که مولى على علیه‏السلام فرمود:
«لا یعرف قدر ما بقى من عمره الاّ نبىٌّ أو صدّیقٌ؛ قدر و ارزش باقى‏مانده از عمر را نمى‏شناسد مگر پیامبر و صدّیقى از اولیاءالهى.»7
تقسیم اوقات
انسان با توجّه به استعدادهاى بالقوه، نیازها و آرزوهاى خود، که برآورده شدن آنها منجر به رشد و کمال او مى‏گردد، بعد از شناخت ارزش وقت و عمر، لازم است بداند که عمر خود را در چه امورى صرف کند تا ابعاد وجودى‏اش را به صورت هماهنگ و متعادل رشد دهد؛ چرا که افراط یا تفریط در هریک از ابعاد وجود، او را از مسیر سعادت و فضیلت باز مى‏دارد. براى این منظور بهتر است انسان سراغ الگوهاى الهى، که داراى علم و حکمت کامل بلکه منبع آن هستند، برود و باز براى صرفه جویى و استفاده کامل از اوقات خود، دستورالعمل‏هاى آنان را نصب العین خویش قرار دهد.
در این رابطه مولى الموحّدین على بن ابى‏طالب علیه‏السلام مى‏فرماید:
«للمؤمن ثلاث ساعات؛ فساعةٌ یُناجى فیها ربّهُ؛ و ساعةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ؛ و ساعةٌ یُخلّى بین نفسه و بین لَذَّتها فیما یَحِلُّ و یَجمُلُ؛ مؤمن وقت و ساعات خود را به سه قسمت تقسیم مى‏کند؛ ساعتى که در آن با پروردگارش راز و نیاز مى‏نماید، ساعتى که در آن معاش خود را اصلاح مى‏کند و ساعتى که بین خود و بین لذّت و خوشى آنچه حلال و نیکو و زیبا است مى‏گذارد.»8
از این روایت، نکات زیبایى به دست مى‏آید؛ از جمله اینکه:
اعتدال در برآوردن نیازهاى روحى و جسمى و کار و تلاش براى اصلاح معاش که در روایات دیگر، نشانه مروّت و مردانگى انسان مؤمن به شمار آمده است و ساعات لذّت، که همه در یک جهت، یعنى طاعت و فرمانبرى از ذات اقدس الهى است. انسانى که ساعات روزش را با مناجات و ارتباط با خدا شروع مى‏کند و با توکّل به او به دنبال کار و کسب و تلاش براى معیشت خود مى‏رود، در پایان روز براى اطاعت امر حق با همسر خود با انس و الفت، اوقات مى‏گذراند.
معیار طاعت
مرورى مختصر و کوتاه در روایات امامان معصوم علیهم‏السلام نشان مى‏دهد که آن بزرگواران در کلام گهربارشان زیباترین معیار براى گذران عمر به نحو صحیح را، همراهى اعمال و فعالیت‏هاى انسان در جهت اطاعت و پیروى از فرامین حق مى‏دانند. آنان خود را از هر نوع مشغولیتى؛ چه در کارهاى رسمى و چه در اوقات فراغت که مزیّن به طاعت الهى نباشد، پرهیز مى‏دهند. نور چشم ناظران، اسوه عابدان، امام سجّاد علیه‏السلام در بسیارى از دعاهاى سجّادیّه به این نکته اشاره دارند؛ به عنوان مثال:
«... ولا تشغلنى بما لا ادرکه الاّ بک، عمّا لایُرضیک عنّى غیره.9؛ خداوندا، مرا از آنچه (عبادتى که) تو را از من جز آن خشنود نمى‏گرداند، به چیزى (طلب دنیا) که آن را جز به کمک تو در نمى‏یابم، مشغول مساز.»
در فراز دیگرى آمده است:
«و استعمل بدنى فیما تقبلُهُ منّى و اشغل بطاعتک نفسى عن کلّ ما یَردُ عَلَىَّ حتّى لا اُحِبَّ شیئاً مِن سُخْطِک10؛ و بدنم را در آنچه از من مى‏پذیرى، به کار دار و مرا از هرچه به من رو آورد، به طاعت و بندگى‏ات وادار تا چیزى را که تو را به خشم مى‏آورد، دوست نداشته باشم.»
رعایت اولویّت‏ها
از دیگر امورى که در مدیریت زمان و بهره‏ورى صحیح از آن، مورد توجّه مدیران و کارشناسان قرار گرفته و سبب جلوگیرى از اتلاف وقت مى‏گردد، رعایت اولویّت‏ها و مقدّم داشتن امور ضرورى زندگى بر امورى است که از اهمیّت کمترى در حیات و سعادت انسان برخوردار هستند. براى این منظور بسیارى از کارشناسان، تهیّه فهرست کارهاى روزانه و نوشتن آنها را توصیه مى‏کنند. در روایات اسلامى هم به این نکته اشاره شده است؛ از جمله على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«مَن اشتغل بغیر ضرورته، فَوَّتْهُ ذلک مَنْفَعَتُهُ11؛ هرکه به کارى که لازم نیست مشغول گردد، سود آن کار از دست او برود.»
پس اشتغال به امور فرعى زندگى، در صورتى که انسان را از کارهاى ضرورى که شخصیت و رشد و تعالى وى به آنها بستگى دارد باز دارد، براى او سودى در پى نخواهد داشت؛ زیرا مثل خانه‏اى است که از پاى بست ویران است و ما به ظاهر و آراستگى ظاهرى آن مى‏پردازیم.
به عبارت دیگر، از این روایت برداشت مى‏شود که پرداختن به فعالیت‏هاى فوق برنامه در اوقات فراغت، وقتى مى‏تواند براى انسان، سازنده باشد که او را از کارهاى مهمّ زندگى‏اش باز ندارد؛ به عنوان مثال، کسى که نمى‏تواند زندگى‏اش را از راه حلال تأمین کند و یا فرصت ارتباط با خدا را ندارد، پرداختن به کارهاى هنرى یا ورزشى و... نمى‏تواند سعادت او را تأمین کند و از این امور هم طرفى نمى‏بندد. در روایت دیگرى آمده است:
«مَن اشتغل بغیر المهمّ ضیّع الأهم12؛ هرکه به کارهاى مهم (دنیا) بپردازد، از کار اهمّ و برتر (آخرت) باز مى‏ماند.»
و روایتى دیگر نزدیک به این مضمون: «مَن اشتغل بالفضول، فاتَهُ مِن مُهِمِّه13؛ هر که خود را به اضافات زندگى مشغول سازد، آنچه مهم است، از دستش برود.»
ساعت محاسبه
در روایات برگزیدگان الهى علیهم‏السلام در کنار ساعت مناجات و ساعت استراحت، ساعت محاسبه نفس و حسابرسى انسان با خود نیز مطرح شده است که در «عرفان اسلامى» از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است.
اختصاص دادن ساعتى از اوقات به امر محاسبه نفس، در کلام مولى على علیه‏السلام از شایسته‏ترین و ضرورى‏ترین ساعات شمرده شده که انسان به بررسى آنچه براى دنیا و آخرتش ذخیره کرده، بپردازد و از خویشتن حساب بکشد. آن حضرت مى‏فرماید:
«ما أحقّ الانسان أن یکون له ساعةٌ لا یشغُلُهُ عنها شاغل یُحاسب فیها نفسه فینظُرُ فیما اکتسب لها و علیها فى لیلها و نهارها14؛ چه قدر براى انسان شایسته است که برایش ساعتى باشد که در آن از خودش حساب بکشد و ببیند آنچه را که در شب و روزش کسب کرده، به سود یا به زیان او است.»
در روایت دیگرى حضرت به تقسیم اوقات اشاره دارند و ساعت حسابرسى در کنار ساعت مناجات و ساعات مخصوص لذّت‏هاى حلال، یاد شده است:
«للمؤمن ثَلاثُ ساعاتٍ، ساعةٌ یُناجى فیها ربّهُ و ساعةٌ یُحاسِبُ فیها نفسه و ساعةٌ یُخَلّى بین نفسه و لذَّتُها فیها یَحِلُّ و یَجْمِلُ15؛ براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى که در آن با خدایش مناجات مى‏کند، ساعتى که در آن از خودش حسابرسى مى‏کند و ساعتى که براى لذّت خلوت مى‏کند در آنچه برایش حلال و نیکو است.»
بهترین رهنمود
در فرهنگ اسلام و تعالیم الهى چیزى ارزشمندتر از علم و معرفت نیست. علم همراه با حلم، زیباترین زیورى است که جوانان مسلمان مى‏توانند با آن، خود را بیارایند و اوقات خود را پربار و غنى سازند. اینکه این علم چیست و متعلَّق آن، چه موضوعاتى است و کمّ و کیف آن چگونه است؟ بحث جداگانه‏اى است که مجال دیگرى مى‏طلبد. آنچه مهمّ است اینکه درنظر امامان معصوم علیهم‏السلام گذراندن اوقات در امورى دیگر تفریط، کم کارى و کوتاهى شمرده شده و ضایع کردن عمر به حساب آمده و بالتّبع گناه و معصیت و عذاب الهى است. جوان مسلمان یا باید عالم باشد و بیاموزد و یا متعلّم و آموزنده باشد.
بر طبق این روایت مى‏توان گفت: یکى از بهترین امورى که در اوقات فراغت باید به آن مشغول شد، فراگیرى علم و دانش و آموزش است. البته لازم است این آموزش اختصاص یابد به آموزش مهارت‏هاى زندگى و راه و رسم ورود در اجتماع مؤمنان؛ چرا که در اوقات رسمى و در آموزش‏هاى مدرسه و کلاس، کمتر به آن پرداخته مى‏شود.
و اما روایت از امام صادق علیه‏السلام است که فرمود:
«لستُ اُحِبُّ أن ارى الشّابَّ منکم الاّ غادیاً فى حالین امّا عالماً او متعلّماً، فان لم یفعل، فَرَّطَ، فَاِنْ فَرَّطَ ضَیّعَ، فَإنْ ضَیَّع اَثِمَ و إنْ اَثِمَ سَکَنَ النّار16؛ دوست ندارم ببینم جوانى از شما را مگر اینکه صبح کند در دو حالت: یا عالم و دانشمند باشد و یا متعلّم و آموزنده؛ پس اگر در هیچ کدام از این دو حال نبود، کم کارى و کوتاهى کرده و در آن صورت عمر خود را ضایع نموده و گناهکار است و نتیجه آن عذاب الهى خواهد بود.»
فراغت شایسته
در فرهنگ اسلامى، فراغت به معناى بى‏کارى، بطالت و تنبلى وجود ندارد. انسان مسلمان نمى‏تواند وقت را به بیهودگى بگذراند. خداوند کریم به حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید:
«اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً، فاذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»؛ همانا همراه سختى‏ها، آسانى و آسودگى است؛ پس هرگاه فراغت پیدا کردى، خود را به کار دیگرى مشغول کن و تن پرورى و تنبلى پیشه مکن و به سوى خدا و رضایت او رغبت کن.
در اینکه منظور از «فَانْصَبْ» چه کارى است، مفسّران نظرات مختلفى ابراز داشته‏اند. آنچه لازم به ذکر است، اینکه فراغت شایسته و سالم در فرهنگ قرآن، تنبلى و بى‏کار نشستن نیست.
در یکى از دعاهاى امام سجّاد علیه‏السلام مى‏خوانیم:
«اِنْ قدّرت لنا فراغاً من شغلٍ فاجعله فراغ سلامة لا تُدرکنا فیه تبعة و لاتلحقنا فیه سئمة؛ خداوندا! هرگاه براى ما فراغتى از کارها مقدّر نموده باشى، پس آن را با سلامتى (از آفات) قرارده که در آن به گناهى آلوده نشویم و خستگى به ما رو نیاورد.»
نکته جالب در سخن امام سجاد علیه‏السلام اینکه فراغتِ به معناى بطالت، خستگى و فرسودگى ایجاد مى‏کند و روح و جسم را آزار مى‏دهد. و این نکته‏اى است که پدر و مادر و تمام دست‏اندرکاران اوقات فراغت باید به آن توجّه داشته باشند که همیشه فرزندانشان را به کارهاى متنوّع مشغول کنند. امام باقر علیه‏السلام در روایتى مى‏فرماید:
حضرت موسى علیه‏السلام در مقام مناجات عرض کرد: پروردگارا! مبغوض‏ترین بندگان تو کدامند؟ خداوند فرمود: «جیفةٌ باللّیل و بطال بالنّهار17؛ آنان که همه شب را همچون مردار و در روز بى‏کار هستند.»
البته در سخنان امامان علیهم‏السلام ـ از جمله کلام امام سجاد علیه‏السلام ـ از یک نوع فراغت سخن گفته شده که «فراغتِ ممدوح» است. آن حضرت از خداوند مى‏خواهد که طعم شیرین چنین فراغتى را با وسعت در رزق و روزى به او بچشاند: «و أذقنى طعم الفراغ لما تُحِبُّ بِسَعَةٍ من سَعَتِک...»18.
بسیارى از سختى‏ها و رنج‏هاى ما، که موجب فشارهاى روحى و روانى ما مى‏شوند، از زیاده‏طلبى و حرص و طمعِ زیاد ناشى مى‏گردند. حضرت از خدا مى‏خواهد که با وسعت در روزى که خداوند به او عطا مى‏کند، طعم و مزّه فراغت و آسودگى را به او بچشاند؛ زیرا این امور، انسان را آن چنان مشغول مى‏کند که از یاد و ذکر خدا غافل مى‏شود.
________________________________________
1. مجلّه پیوند، دکتر عبدالعظیم کریمى، تابستان 1382 ش.
2. جمعه / 9 و 10.
3. دیوان دکتر قاسم رسا، ص 268.
4. دیوان الهى قمشه‏اى، ص 636.
5. صحیفه سجّادیّه، فیض الاسلام، دعاى 20، ص140 و 141.
6. بحارالانوار، ج 77، ص 78.
7. غررالحکم، ج 2، ص 365 و 848.
8. نهج البلاغه، دشتى، ص 724، حکمت 390.
9. صحیفه سجّادیّه، دعاى 47، ص 349.
10. همان، دعاى 21، ص 145.
11. غررالحکم، ج 2، ص 681، ح 1103.
12. همان، ص 667 و 668، ح 944.
13. همان، ص 669 و 670، ح 970.
14. همان، ص 753، ح 241.
15. همان، ص 585، ح 55.
16. بحارالانوار، ج 1، ص 170.
17. سفینة‏البحار، ج 5، ص 368.
18. صحیفه سجّادیّه، دعاى 47، ص 355.

ایجاد عزت نفس در محیط کار

ایجاد عزت نفس در محیط کار
تلاطم، بی‌نظمی، رقابت شتابان و عدم اطمینان از ویژگی‌های مهم محیط کار در قرن بیست و یکم هستند. در نتیجه این وضعیت، امروزه بسیاری از سازمان‌ها با تغییری بی سابقه یک سیستم کاری مشارکت جو را به کار بسته اند. این نگرش مشارکت جو شامل سپردن قدرت به کارکنان، تصمیم‌گیری مشارکتی و دموکراسی در محیط کار است. برنامه‌های مشخص این نگرش برای جلب مشارکت کارکنان عبارتند از توسعه شغلی، غنای شغلی، دوایر کنترل کیفیت، کیفیت برنامه‌های زندگی کاری، کمیته‌های مشترک کارکنان و مدیریت، برنامه‌های مدیریت کیفیت جامع، طرح‌های مشارکت کارکنان و گروه‌های خودگردان. هریک از برنامه‌های فوق، به طریقی، بر سازمان اثری مثبت داشته که در سطوح فردی و سازمانی، دارای پیامدهای سودمندی بوده است.
سیستم‌های کاری مشارکت جو در صورتی می‌توانند موفق شوند که کارکنان مایل باشند انرژی‌های بالقوه خود را برای انجام کار آزاد ساخته و خود هدایت‌گری و خود ‌کنترلی قابل ملاحظه‌ای را اعمال کنند. متاسفانه بسیاری از سازمان‌هایی که از مدل سنتی به مدل مشارکت جو تغییر می‌یابند متوجه می شوند که کارکنانشان نمی‌توانند بلافاصله به طور‌ مستقل و مسئولانه کار کنند. این امر موجب طرح دو پرسش مهم می گردد: این کارکنان خود هدایت‌گر و خود‌کنترل چه کسانی هستند؟ و سرپرستان چگونه می توانند موجد این رفتارها باشند؟ پاسخ سوال اول در مفهوم عزت نفس نهفته است. اساساً، نحوه نگرش کارکنان به خودشان در محیط کار می‌تواند قویاً طرز‌تلقی، انگیزش و رفتارهای کاری آنها را تحت تاثیر قرار دهد. سرپرستان، این مسئولیت را دارند تا این نگرش را درک کنند و آن را جهت ارتقا سطح عزت نفس کارکنان در محیط کار مورد استفاده قرار دهند. پاسخ سوال دوم این است که سرپرستان می‌توانند عزت نفس کارکنان را از طریق شناخت مجموعه ای از شرایط سازمانی (مانند ساختار و منابع ) و رفتارهای سرپرستی (مانند سپردن قدرت، آموزش و تشویق) و استفاده از آنها ارتقا دهند.
عزت نفس
افراد در طول زندگی، چندین تصور مختلف از خود پیدا می‌کنند. عزت نفس یک خودآگاهی مهم و یک عامل قوی در ترغیب شخص به کار، تعیین ظرفیت خود ‌هدایت‌‌گری و خود‌کنترلی و تمایل به رفتارهای کاری سودمند است .
عزت نفس یک ارزیابی از خود است که میزان اعتقاد فرد به قابلیت، اهمیت، موفقیت و ارزش خویش را منعکس می کند. عزت نفس یک قضاوت شخصی در مورد با‌ارزشمند‌بودن خویش است، عزت نفس یک طرز‌تلقی از مقبولیت یا عدم مقبولیت خویش است که نهایتاً خود را به صورت میزان علاقه‌مندی (بی علاقگی) شخص به خویشتن نشان می‌دهد. برخوردهای اشخاص معتبر، سیستم‌های کاری، شیوه زندگی شخصی و احساس کفایت و قابلیت حاصل از تجارب شخصی، می‌توانند عزت نفس را شدیداً تحت تاثیر قرار دهند.
کارکنان در ‌مورد خود قضاوت‌هایی دارند که برای سازمان دارای پیامدهای مهمی است. در یک نگرش کلی، عزت نفس یک ارزیابی کلی از ارزش خویش است. ارزیابی از ارزش خود، میزان آگاهی افراد از توانایی، اهمیت و ارزشمند بودن خویش براساس تجربیات گذشته است . با یک نگرش دیگر، عزت نفس کاری، سطح خودآگاهی شخص را برای انجام وظایف خاص - در آینده - نشان می‌دهد. افراد برای وظایفی که غالبا انجام می‌دهند (مثلا رانندگی اتومبیل ) یا وظایفی که برای زندگی آنان دارای اهمیت است (مثلاً مسئولیت‌های اصلی شغلشان ) سطوح مختلفی از عزت نفس را به دست می‌آورند. کارکنانی که دارای عزت نفس کاری بالایی هستند، در مقایسه با افرادی که عزت نفس کاری کمتری دارند معمولا بهتر کار می کنند و از شغلشان راضی‌ترند. این تفاوت حائز‌ اهمیت است زیرا افرادی که در انجام یک کار، مدام باز‌خورد منفی دریافت می‌کنند، هرگز این تصور را نخواهند داشت که برای انجام آن (کار) دارای کارایی هستند.
افرادی که دارای عزت نفس بالا هستند، توانایی خود را بالا ارزیابی می کنند، لذا اطمینان دارند که وقتی تصمیم به انجام کاری بگیرند، احتمالا موفق خواهند شد. از سوی دیگر، کارکنان دارای عزت نفس کم، توانایی خود را کم می‌دانند. بنابراین، برای خود ‌موفقیت کمتری پیش‌بینی کرده و فعالیت‌های خود را محدود می‌کنند. در نتیجه، سطح عزت نفس کاری فرد نقش مهمی را در کار و در سازمان‌هایشان ایفا می‌کند.
عزت نفس سازمانی
ما اخیرا به سطح دیگری از عزت نفس پی برده‌ایم که در محیط کار برای افراد دارای اهمیت ویژه‌ای است. این عزت نفس، عزت نفس سازمانی است. عزت نفس سازمانی تصوری است که افراد از ارزش خود به عنوان عضو سازمان دارند. افرادی که دارای عزت نفس سازمانی بالا هستند نوعاً خود را مهم، معنی دار و ارزشمند می‌دانند.
افرادی که دارای احساس عزت نفس سازمانی قوی هستند، عمیقا اعتقاد دارند که عضو مهمی از سازمان خود به شمار می‌روند. تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که در این سیستم اعتقاد شخصی، دارای تبعات مهم سازمانی است. کارکنانی که دارای عزت نفس سازمانی بالا هستند، به طور متوسط، اثربخش تر از کارکنانی هستند که عزت نفس سازمانی کمتری دارند. آنها بهتر کار می کنند، در مورد کارفرمای خود نگرش مساعدتری دارند و کمتر به رها کردن کار خود فکر می‌کنند. علاوه بر این، به طور داوطلبانه رفتارهای سازنده بیشتری دارند (مثلا حتی اگر این رفتارها در شرح وظایفشان قید نشده و برای آنها پاداش فوری نیز وجود نداشته باشد، برای موفقیت سازمان تلاش می کنند). کارمند دارای عزت نفس بالا احتمالا در مقایسه با کارمند دارای عزت نفس کمتر، فعالیت‌های شغلی بیشتری را انجام می دهد و برای ارتقا عملکرد خود بیشتر تلاش می کند. افراد دارای عزت نفس کم ،شکست بزرگتری را برای خود پیش بینی می کنند، سریع تر تسلیم می شوند، توان مقابله با شرایط سخت را ندارند و برای کسب مهارتهای لازم ، به منظور عملکرد شغلی موفقیت آمیز، کمتر تلاش می کنند.
به طور خلاصه ، کارکنان دارای عزت نفس سازمانی دقیقاً همان کارکنانی هستند که یک سازمان مشارکت‌جو، اگر طالب رقابت در بازار جهانی تلاطم و غیر‌مطمئن امروزی است، به آنها نیاز دارد. این کارکنان فعال ترند، در شرایط بی‌اطمینانی احتمالاً مسائل پیچیده بیشتری را حل و فصل می‌کنند، مسئول ترند و خود هدایت گری و خود‌کنترلی بیشتری دارند.

آسیب شناسی تربیت دینی جوانان

آسیب شناسی تربیت دینی جوانان
اجتماعی
مخاطب شناسی در گفت وگوی دینی با جوانان، نکته ای است که نمی توان آن را نادیده گرفت. بی تردید، در دهه های اخیر، بخش جدیی از ناکارآمدی ها در حوزه ی تبلیغ و تعمیق تفکر دینی، از کم توجهی بدان سرچمشه یافته است.
برگزاری سخنرانی و پرسش و پاسخ جناب آقای دکتر گلزاری در «کانون گفتمان دینی» (مدرسه ی فیضیه قم) به انگیزه ی یافتن چشم اندازهایی در این زمینه بوده است.
ضمن سپاس از ایشان و برگزار کنندگان نشست، خلاصه ای از سخنان ایراد شده را، ملاحظه می کنید.
«پگاه»
گرایش دنیای معاصر به دین در آستانه ی ورود به قرن بیستم، خیلی زیاد شده است. در کتاب های مربوط به تاریخچه ی برخورد روان شناسی با دین، سه مقطع را می بینیم. استادان روان شناسی در طلوع علمی شدنش (تجربی شدن) تقریبا در اوایل سال 1900 میلادی و در سی سال نخست آن، کسانی بودند که تحصیلات حوزوی داشتند؛ همان طور که پس از تاسیس دانشگاه تهران، عده ای از استادان آن، کسانی بودند که در حوزه تحصیل کرده بودند، مثل مرحوم فروزان فر، مرحوم همایی و دیگران. در آغاز روان شناسی و در سی سال نخست، کسانی مثل ویلیام جیمز، استانلی هال و... افرادی دین دار بودند که سعی کردند روان شناسی را با این روش و متدلوژی جدید علوم تجربی در خدمت تبلیغات دینی بگیرند. ما مجله ی تربیتی دینی نوجوانان را در اوایل قرن بیستم به وسیله ی استانلی هان ـ که مؤسس تحقیقات نوجوانی و بلوغ است ـ داریم. ویلیام جیمز در سال 1902 کتاب «انواع تجربه های مذهبی» و یا تنوع تجربه های مذهبی را منتشر کرد که در آن سخن رانی های مفصلی کرده و تجربه های عرفانی و مذهبی را نقل کرده است. بخشی از این کتابِ مفصل، سال ها قبل در ایران به نام دین و روان به وسیله ی آقای قائمی ترجمه شده است. در سی سال اوّل روان شناسی، خیلی از کارها و تحقیقات و رساله های دکترای روان شناسی، به تحقیقات دینی گرایش داشته است.
تقریبا در سی سال بعد ـ یعنی 1930 تا 1960 ـ انکار و اعراض و روگردانی از دین در روان شناسی دیده می شود. یک استاد معروف دانشگاه و صاحب نظر معروفی مثل آن پُرد در سال 1950 می گوید: من پنجاه کتاب روان شناسی درسی را در امریکا بررسی کردم، حتی یک بحث کوچک درباره ی مذهب، به عنوان یک بحث انسانی و عاطفی مطرح نشده بود. در سی سال پس از آن، با ظهور و اوج رفتار گرایی که صبغه ی مادی گرایی داشته و مسایلی که کلیسا ایجاد کرده بود، روگردانی از دین، در کارهای علمیِ روان شناسی و علوم جدید به شدت دیده می شود. بسیاری از مجله های علمی روان شناسی دینی تعطیل می شود،
دوباره از حدود سال های 60 ـ 70 به این طرف، شاهد این هستیم که بررسی های روان شناسانه نسبت به مسایل دینی و مذهبی زیاد می شود؛ به طوری که در سال های اخیر، ده ها مجله ی معتبر و ده ها سمپوزیوم و سمینار برگزار می شود. انجمن روان شناسی امریکا شعبه ی سی و ششم خود را به عنوان روان شناسی و دین تاسیس می کند و از روان شناسان دنیا می خواهد که در این زمینه ثبت نام بکنند. تعداد متخصصانی که عضو انجمن روان شناسان مسیحی بودند، تقریبا از 200 نفر در سال های 1993، به یک باره در سال های اخیر به 000/16 نفر می رسد و ده ها مجله در روان شناسی دین فعالیت می کنند و در نتیجه حجم وسیعی از تحقیقات دینی را در این حوزه می بینید. کسانی که با اینترنت سر و کار دارند، می بینند که تحقیق های مربوط به دین در ابعاد علوم انسانی و نظری آن، خیلی زیاد شده است. این تحقیقات در سطح دنیا مطرح است.
دین گرایی در ایران
کشش ها و علاقه های دینی نسل جوان ما زیاد است. پرسش ها نسبت به دین و عرفان و معنویت زیاد است. چون ما نمی توانیم پاسخ درستی به آن ها بدهیم، آنان به طرف مکاتب دیگر می روند، مثل بودیسم و شعبه های مختلفی از مسایل معنوی و مذهبی مثل عرفان سرخ پوستی و ترجمه ی کتاب های مسیحی و هندی که در ایران هم زیاد است. اگر دقت کنید، می بینید که فروش کتاب های علوم انسانی است، خیلی زیاد شده است حجم زیادی از این کتاب ها با یک صبغه ی عرفانی، اما ساده که ترجمه شده ی آثار هندی ها است، مثل کریشنامورتی یا عرفان سرخ پوستی کاستاندا و کتاب هایی در زمینه ی مسایل فال گیری موجود است. وقتی شما با جوانان سیزده تا بیست و پنج ساله برخورد می کنید، می بینید که به دنبال مسایلی هستند که به پرسش های آنان در حوزه ی هستی شناسی و انسان شناسی جواب داده می شود. علاقه ی به شعرهای عرفانی زیاد شده است؛ مانند اشعار حافظ، مثنوی و.... این گونه نیست که ما فقط بد حجابی را ببینیم؛ این گونه علاقه ها هم زیاد است؛ بحث ما در این جا این است که چگونه این نسل جوان را تبلیغ و علاقه مند به این بکنیم که از سرچشمه ی ناب عرفان اسلامی بهره مند شود، تا آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا نکند.
بچه های ما در باطن دین دار هستند، نه به صورت فطری، بلکه به طور تاریخی، سابقه ی دین داری ما بیش از تاریخ اسلام است. پیش از اسلام در ایران دین زردشت وجود داشت و پیش از آن هم ما دین دار بودیم. ایرانیان در تاریخ، همیشه متدین بوده اند. ما همیشه در تاریخ با حُجب و حیا بوده ایم. کسانی که به عنوان جهان گرد به ایران آمده اند، مثل شارون، وقتی عده ای از آن ها در زمان صفویه به ایران آمدند، از این که ما در حمام ها از لنگ استفاده می کردیم، تعجب کردند و می گفتند که چقدر این ها محجّب و با حیا هستند. به گفته ی شهید مطهری، وقتی آن نجابت ایرانی با نورانی بودن اسلام، ممزوج می شود، از ما یک ملت مقاوم، نجیب، عفیف و دین دار می سازد. بنده معتقدم اعراض فرزندان و جوانان ما نسبت به مسایل دینی، یک اعراض سطحی و گذرا است. بنده عمقی در آن ندیدم. در برخوردهای زیاد دیده ام که ما اصلاً جوان دین ستیز و دین گریز نداریم.
نقص در مخاطب شناسی
آن چه که وجود دارد این است که خود این ها به آن کشش های پاک انسانی و فطرت الاهی خود و هم چنین علاقه مندی تاریخی فرهنگی و بستر خانوادگی شان ـ که با دین داری آن ها را تربیت کرده ـ گرایش به دین دارند، ولی ما زبان آن ها را نمی فهمیم. نوع برخورد ما با آن ها، برخورد درستی نبوده است. آنچه ما به عنوان دین به آن ها می دهیم، اخلاق و عرفان نیست، بلکه تحکّم است. اخلاق و عرفان و عقاید ما، با دید احکامی و با دید مسایل تعبدی، همراه با منطق بوده است. ما جوان را نمی شناسیم. با تاسف در سیستم تبلیغ ما، به مخاطب توجه نمی شود. مشکل مبلغان دینی ما ـ که دغدغه های آن ها مسایل دینی است ـ مخاطب شناسی است.
در بحث های اطلاع رسانی می گویند که ما یک پیام رسان داریم و یک پیام گیر و یک پیام، که باید منتقل شود، و عنصری که به آن پس خوراند و واکنش می گویند؛ یعنی هر ارتباطی چهار جزء دارد: یک جزء آن، پیام است که باید منتقل شود. کسی نیز باید به عنوان پیام رسان ، آن پیام را برساند و کسی هم به عنوان پیغام گیر، باید آن را دریافت کند. عنصر دیگر هر ارتباطی پس خوراند و واکنش است که ما بدانیم آیا این پیام منتقل شده و آیا تاثیرگذار بوده است یا خیر؟ مشکلی که ما داریم این است که پیام گیر را نمی شناسیم.
مشکل دیگری که وجود دارد این است که فکر می کنیم چون جوان ما ظاهر و مویش مثل ما نیست و آداب و رسوم و برخورد دیگری دارد، بنابر این خیلی از ما فاصله گرفته است. این را از یک سند تاریخی عرض می کنم. به جا است ما در این تردید کنیم که آیا تغییر این ظواهر، حتی نوع حرف زدن و حتی تغییر بخشی از اخلاقیات ساده، روی گردانی از عقاید است؟ سنایی می گوید:

• ای مسلمانان، خلایق کار دیگر کرده اند از سر بی حرمتی، معروف، منکر کرده اند
• از سر بی حرمتی، معروف، منکر کرده اند از سر بی حرمتی، معروف، منکر کرده اند
قصیده ی مفصلی با این مطلع دارد. در آن جا تمام اینها را ذکر می کند که به قرآن توجه نمی کنند و غیره. در هر زمانی شکایت، مخصوصا نسبت به جوانان بوده است. این قدر نباید نگران باشیم. این شکایت ها نشان دهنده ی تغییر بنیادی عقاید جوانان نیست.
در تهذیبِ ابن جریر، از ابوحمید حمسی از عثمان بن سعید، از محمد بن مهاجر از زیبدی از زهری از عُروه از عایشه روایت می کند در مورد شعر لَبید، یعنی اولین کسی که الآن گفته می شود لبید است که این شعر را گفته است.

• ذهب الذین نعاش فی اکنافهم و بقیت فی خلف کجلد اجربی
• و بقیت فی خلف کجلد اجربی و بقیت فی خلف کجلد اجربی
آن کسانی که ما در سایه ی حمایت آن ها زندگی می کردیم، رفتند و کسانی ماندند که مانند پوست بیمار اجرب، خیلی کریه هستند. غزل معروفی در رسایل رشید یاسمی هست که می گوید:

• از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند افسوس که گنجینه ترازان معانی گنجینه نهادند به ماران همه رفتند
• شوُبارِ سفر بند که یاران همه رفتند گنجینه نهادند به ماران همه رفتند گنجینه نهادند به ماران همه رفتند
این شعر ترجمه ی آن است. لیبد هم می گوید: آدم هایی بودند که ما در سایه ی رحمت آن ها زندگی می کردیم. آن ها رفتند و خلف آن ها، انسان های مسئله دارِ اجربی هستند. ابن جریر می گوید عایشه گفت: خوش به حال لبید! اگر زمان ما را دیده بود، چه می گفت؟ عُروه گفت: خدا رحمت کند عایشه را! اگر زمان ما را دیده بود، چه می گفت؟ زهری گفت: خدا عُروه را بیامرزد! اگر زمان ما را دیده بود، چه می گفت؟ پسر او گفت خدا رحمت کند زهری را! اگر زمان ما را دیده بود، چه می گفت؟ محمد بن مهاجر گفت: خدا رحمت کند زبیدی را! اگر زمان ما را دیده بود، چه می گفت؟ عثمان بن سعید که هفتمی است، گفت: خدا رحمت کند محمد بن مهاجر را! اگر عصر ما را دیده بود، چه می گفت؟ خود ابوحمید که هشتمی است گفت: خدا عثمان را رحمت کند! اگر عصر ما را دیده بود، چه می گفت؟ و من که ابن جریر هستم، می گویم خدا ابوحمید را رحمت کند! اگر عصر ما را دیده، بود چه می گفت؟
همه ی این بزرگان از نسل نو شکایت دارند و می پندارند که نسل گذشته در رعایت اصول، از نظر اخلاق بهتر بوده اند و خلاصه این که همه بر جوانان معاصر خود، خرده می گرفتند. در عین حالی که ما نگران مسایل جوانان مان هستیم، دغدغه ی خاطر ما، دغدغه ی خاطر سِنّی است که ما یک تغییراتی را برنمی تابیم.
نکته ی امیدوار کننده این است که تغییراتی را که ما در جوان می بینیم، عمقی نیست؛ یعنی این گونه نیست که این تغییرات در باطن عقایدشان رفته باشد. بخش عمده ی تغییراتی که در جوانان دیده می شود، گذرا و سطحی است. امید است اگر خوب برخورد بکنیم و اگر نسل جوان را بشناسیم، پس از گذشت زمان، این تغییرات سطحی و ناپایدار، جای خود را به یک دین باوری درست تری بدهد. بدانیم این که حضرت امیر علیه السلام فرمود: «جهل شباب معذور و علمه مقهور» جهل و نادانی جوان معذور است؛ یعنی ما باید عذر او را قبول کنیم و انتظار بالایی را از او نداشته باشیم. علم جوان هم آن اندازه علم بالایی نیست.
نکته ی اصلی صحبت بنده این است که ویژگی هایی است که در هر نسل نویی دیده می شود که در داستان ابن جریر این معلوم شد. این تغییرات را بشناسیم؛ به خصوص در زمان ما که سرعت، خیلی خیلی زیاد است؛ سرعت شهر نشینی، سرعت بحث رسانه ها، اینترنت و وضعی که جوانان ما دارند.
نکته ی دیگر این است که بنده خیلی از این مسایل را عمقی نمی بینم. بنده در زندان با پسرها و دخترهای جوان زیاد برخورد کرده ام. جوان ها همان جا نذر می کردند، نماز می خواندند، روزه می گرفتند. جوانان ما مشکل دارند، امّا دین ستیز نیستند؛ عناد با دین ندارند؛ گریز از دین هم ندارند، بلکه گریز از ما دارند. از امر و نهی های جدی ما، از محکوم شدن و گناهکار لقب گرفتن گریز دارند. بزرگ ترها هم همین گونه هستند.
نکته ی سوم این که ما باید بدانیم که پرسش های نسل جوان ما چیست؟ نگرانی های او چیست؟ و با تحلیل منطقی، بدون محکوم کردن، به این پرسش ها پاسخ بدهیم. جوان منطقی است. از نوجوانی به بعد با شبهه و شک و پرسش رو به رو می شود. این سن، سن استدلال است. اگر ما اینها را بدانیم، مشکلی با جوانان نداریم.
پرسش ها و پاسخ ها
مقصود از تربیت دینی چیست؟ آیا تربیت دینی این است که ما در کلاس برای شاگردان مان، ادیان را آموزش بدهیم و دین را تعریف کنیم که اسلام چنین و چنان است؟ یا این که بگوییم یهودیت آن طوری است و...؟ یا این که باید دین را به آن ها بباورانیم و به یک معنا، التزام عملی به دین و دستورات و احکام آن را در ذهن و فکر آن ها به صورتی جا بیندازیم که آن ها دین دار بشوند؟ اگر معنای دوم مقصود است، آیا آموزش دین در کلاس ها به وسیله ی دبیران بینش دینی و یا مبلغان دینی که به وسیله ی منابر، دین را آموزش می دهند، سبب ایجاد التزام عملی به دین و دین دار کردن مردم می شود و اساسا آیا این کار با آموزش دین سازگار است و نتیجه می دهد؟
ایمان باید در سه حوزه ی شناختی، عاطفی و عملی، اثرهای خود را بگذارد تا جمع این ها را ایمان بنامیم؛ یعنی ایمان باید هم مؤلفه ی فکری ـ اعتقادی داشته باشد و هم باید عاطفی و احساسی باشد و هم باید عملی و رفتاری باشد. ما فردی را متدین می دانیم که این ها را با هم داشته باشد. هر کدام از آن ها ضعیف باشد، مشکل داریم. اگر کسی در حوزه ی شناختی ضعیف باشد، شاید بتوان به آن حوزه های دیگر نفاق گفت. اگر در حوزه ی عملی، مشکل داشته باشد، شاید بگوییم فسق و گناه. این حالت، یعنی شناخت، عاطفه و رفتار یا به تعبیر زیبای روایت (الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و العمل بالارکان) شناختی است و می تواند همراه با مسایل عاطفی و زبان و عمل باشد.
اخیرا اولین همایش بین المللی روان شناسی و دین در تهران برگزار شد که نزدیک سی ـ چهل نفر استاد خارجی دعوت شده بودند. شاید نزدیک 150 مقاله و سخنرانی در مورد نقش بدن در سلامت روان و علوم تجربی بود. در اجتماعات زیادی که دانش مندان مسیحی و مسلمان کشورهای اسلامی بودند، دانشگاهیان دانشگاه ما، پرسش نامه ای دادند و تحقیق کردند، دیدند که دین داران، سلامت روان و طول عمر بیش تری دارند. ما دین را مختص به یک رابطه ی ویژه میان خدا در یک زمان های مخصوص نمی دانیم.
دین زندگی ما ر ا تامین می کند. ما این را باور داریم و باید این باور را به فرزندان و جوانان مان منتقل کنیم که با دین داری واقعی، استعدادهای ما شکوفا می شود. با دین داری می توانیم در روابط خانوادگی، بهتر تفاهم و سازگاری داشته باشیم. اگر دین دار خوبی باشیم، در دنیا هم به ما خیلی خوش می گذرد. بنده بارها در صحبت هایم به پسران و دختران جوان گفته ام که در اصول کافی، در یکی از مناظره هایی که منسوب به امام رضا علیه السلام با یکی از دهریون است، در بحث قیامت که آن شخص منکر است، امام رضا علیه السلام می فرماید: اگر قیامتی نباشد ـ که هست ـ من چه ضرری می کنم؟ این استدلالِ یک آدم دین دار است؛ یعنی دنیایِ منِ دین دار، از دنیای تو چیزی کم ندارد. بنده همیشه گفته ام که این جمله ی زیبای امام رضا علیه السلام باید چراغ روشن راه ما باشد. با فردی که دین ندارد یا دین را قبول ندارد، باید طوری زندگی کنیم که در تربیت، سلامت، هنر و در برخورد با فرزندان و همسران مان موفق باشیم تا به او بگوییم: ببین شما دین را قبول ندارید، اما من دارم، در حالی که من در هیچ زمینه ای از تو کم تر نیستم، بلکه بالاتر هم هستم.
مشکل ما در تبلیغ دین ـ هم در کشورهای اسلامی و هم در میان مردم متدین ـ این بوده است که این گونه که امام رضا علیه السلام برخورد کرده است، برخورد نکرده ایم. ما به جوانان مان یک دنیای درست و سالم، آباد و شادی را در سایه ی دین نشان نداده ایم. ما به طور فردی و اجتماعی و سیاسی و حکومتی، عامل نبوده ایم؛ البته بنده هنوز هم معتقدم که این قضیه قابل استدلال است.
این روزها گاهی حمله هایی به شیوه ی تربیت فرزندان روحانیت می شود. بنده معتقدم می توان این را با یک کار تحقیقی پاسخ داد. با سخنرانی و عصبانیت نمی توان پاسخ گو بود. زبان امروز، زبان علوم تجربی و تحقیقاتِ میدانی و پژوهشی است. مسیحی ها کارهایی را برای خود کرده اند، مثلاً آمده اند آمار متوفیان یک شهری را مثل قم گرفته اند، بعد گفته اند طول عمر روحانیون در این شهر زیادتر بوده است. خانواده های برادران روحانی ما که با آن ها ارتباط داریم، هنوز که هنوز است الحمدللّه بسیار سالم تر از بقیه هستند. بنده در دانشگاه می بینم که بسیاری از دانشجویان که پدرشان روحانی است، بسیار سالم تر از بچه هایی هستند که پدرشان روحانی نیست.
یکی از کارهایی که خود من به عنوان یک دانشگاهی دنبال آن بودم و اجمالاً هم انجام داده ام این بود که نظریه ای داشتم که بچه های روحانی، از نظر بهداشت روانی و اخلاقی، سالم تر از بچه های غیر روحانی هستند. این یک نظریه است. به نظرم رسید که این کار را از اوّل امسال می توانم انجام دهم. در مدرسه ای که بچه های شما بودند، پرسش نامه ای را به بچه های دبیرستانی یا راهنمایی دادیم. در آن پرسش نامه از جمله چیزهایی که از آن ها خواسته بودیم، شغل پدر، سن و... بود، حتّی گزینه ای داشتیم که پدر شما روحانی یا غیر روحانی است؟ پرسش نامه های ما، بهداشت و سلامت روان را می سنجد. علمی و بسیار قوی است. در این پرسش نامه ها، دو گروه روحانی و غیر روحانی را تفکیک فرزندان کرده ایم. بنده معتقدم فرزندان روحانی از نظر سلامت روان و اخلاق، خیلی سالم تر از غیر روحانی هستند، البته ممکن است اگر از فرزندان روحانی پرسش کنیم که چقدر از شغل بابای خود راضی هستید، اعلام نارضایتی بکنند و دوست نداشته باشند که مثل پدرشان روحانی شوند، همان طور که معلوم نیست که فرزند من هم دلش بخواهد روان شناس شود.
سخن بنده این بود که دین واقعا سلامت روان می دهد. اخلاق، زندگی را تامین می کند؛ چنانچه امام رضا علیه السلام فرمود: اگر تو قیامت را قبول نداشته باشی، من چیزی از تو کم تر ندارم؛ ولی اگر قیامت درست باشد ـ که هست ـ آن وقت تو چه می کنی؟ من با اعتقاد به آن طرف(قیامت)، یک آدمِ موفق در دنیا هستم. این بهتر است یا آن که ناموفق باشی و آن طرف را هم از دست بدهی؟ بنده خیلی روی این نکته تاکید می کنم که ما باید طوری اسلام را تبیین کنیم که زندگی این دنیا نیز در هر سنی تامین شود.
بنده زمانی در کانادا بودم. در یک کتاب فروشی بسیار معتبری که برای مسیحی ها بود، شاید حدود هزار جلد از کتاب های آن انتشارات، مربوط به روان شناسی و تربیتی با دیدگاه مسیحیت. بنده چون رشته ام این است، این کتاب ها را نگاه می کردم ببینم چقدر کاربردی است. یکی از این کتاب ها را خریدم به نام happy marriange ؛ یعنی ازدواج شاد. یک کشیش با سوادِ مسیحی، 400 صفحه کتاب نوشته است که بحث آن، مسائل زناشویی و جنسی است و در مورد همسران جوان بحث می کرد. بنده معتقد نیستم که کتاب های آموزشی جنسی قبل ازدواج داده شود، بلکه این کار در تمدن الحادی غرب صورت گرفته است. آموزش سکس ( sex Education ) برای مجردها درست نیست. ایشان در مقدمه ی کتاب می گوید: این کتاب حاصل تجربه ی هجده ساله ی من در آموزش به زنان و شوهرهای جوان مسیحی است. در این کتاب پرسش نامه های علمی و حرف های کاربردی و فیزیولوژی زیادی وجود دارد. نویسنده ی این کتاب جزو روحانیون درجه ی یک و با سواد کلیسا است. روان شناسی هم بلد است. در آن کتاب نوشته است که من در کلاس هایم نزدیک ده تا سیزده هزار نفر را حضورا و رو در رو جواب داده ام و مشکل شان را حل کرده ام. مسایل زناشویی را با کاربردی ترین روش و کلی گویی و با عفیف ترین قلم توضیح داده است. در جا به جای این کتاب، آیه و روایت مسیحیان آمده است. یک جمله ی کاربردی می گوید و رو به روی آن پرانتز باز می کند که این در انجیل متی باب چندم است. در پایان کتاب نیز 150 پرسش جنسی را پاسخ داده است؛ عین فتوا، ولی کاربردی است. وقتی آدمی آن را می خواند، می بیند که چقدر این کتاب مورد نیاز جوان ها و حتّی میان سالان جامعه ی ما است و این که این کتاب چه اندازه کاربردی و دینی و علمی است.
مسیحیان مجله های زیادی درباره ی درمان افسردگی از دیدگاه مسیحیت دارند. آنها کلی گویی نکرده اند که توکل به خدا و توسل به حضرت معصومه علیها السلام داشته باش، بلکه تکنیک داده است. تکنیک هایی که آنها ارایه کرده اند، تکنیک دینی است. این ضعف شدیدی است که ما در اسلام داریم. منابعی که ما در اسلام داریم، اصلاً مسیحیت ندارد. با این حال، آنان دست و پا می زنند تا همه ی چیزهای کاربردی را از همان ها که دارند در بیاورند و تا اندازه ای هم موفق شدند.
دوم این که ما باید الگوهای عملی داشته باشیم؛ یعنی این کسی که حرف می زند، باید ببینیم خودش چگونه عمل و تربیت می کند و چقدر گرفتار است؟ زمینه های عاطفی را باید ایجاد کنیم.
نکته ی پایانی هم این که دو دهه ی پیش در دنیا، کتاب معروف و پر سرو صدایی منتشر شد به نام «مدرسه زدایی جامعه». کتاب از فردی به نام ایوان ایلیچ است. وی صاحب نظر بزرگی در زمینه ی آموزش و پرورش بوده و به یازده زبان زنده ی دنیا مسلط بوده است. پیام ایوان ایلیچ این بود که مدرسه نهادی است که انسان را تربیت نمی کند. مدرسه اجزا و ویژگی هایی دارد که نه تنها انسان را تربیت نمی کند، بلکه خراب هم می کند. در آن کتاب، دلایل زیادی می آورد. یکی از آن دلایل، این است که در مدرسه، همه چیز اجباری است و تربیت با اجبار نمی سازد. فرزند من باید در روز دوشنبه ساعت یازده، سر کلاس معلمی قرار بگیرد که دینی بخواند. شاید فرزند من از این معلم خوشش نیاید. همه ی اجزای مدرسه اجبار است. ساعت و معلم آن مشخص است. باید این کتاب حتما تا فلان جا خوانده شود و امتحان گرفته شود. مقایسه و ارزش یابی می شود و نمره داده می شود. به همین دلیل، فشار و اجبار و تقلب و ناراحتی به وجود می آورد. در آن زمان گفتند که حرف های ایلیچ درست است، ولی گزینه ی دیگری نداریم؛ حتّی یک مقداری هم مسئولان یونسکو او را بایکوت کردند. نظام مدرسه نمی تواند انسان تربیت کند. با این مجموعه، بنده نمی توانم در مدرسه تربیت دینی بکنم. در مدرسه، به درس دینی همان گونه می نگرند که به فیزیک و شیمی می نگرند. در فیزیک تقلب می کنند، در دینی هم تقلب می کنند. تازه فیزیک زندگی او را تامین می کند، ولی دینی خیر. در درس فیزیک، برای فرزند خود، معلم خصوصی می گیرند، ولی برای درس دینی چنین کاری نمی کنند.
برای مخاطب شناسی چه راه کارهایی را پیشنهاد می کنید؟
یک راه اصلی آن، تاسیس مرکز پژوهشی و نظر سنجی در حوزه است. این نهاد بزرگ و مقدس، باید دارای یک مرکز نظر سنجی برای سیاست های خود باشد.
بنده اگر قصد داشته باشم به مدرسه ای بروم تا صحبت بکنم، هیچ وقت به عنوان یک کار تشریفاتی و کلیشه ای و از قبل تعیین شده، به دعوت مدیر نمی روم. بنده به مدیر مدرسه اعلام می کنم که به بچه ها اعلام کنید که پرسش های خود را بدون نام و نام خانوادگی بنویسند؛ بعد به بنده بدهید. معمولاً زیر بار نمی روند که نکند این پرسش ها محکوم کردن مدرسه باشد و را به دنبال داشته احتمالاً به مقامات گزارش داده شود. گاهی اوقات به ما خط می دهند و می گویند بچه های ما مشکلی ندارند. شما در مورد درس با اینها صحبت بکنید و نصیحت شان بکنید، در حالی که نصیحت برای این بچه ها، بسیار آزار دهنده است. بنده زیر بار این چیزها نمی روم و کوشش می کنم که از راه دیگری وارد شوم تا هم نگرانی مدیر از بین برود و هم بنده پرسش ها را بگیرم. پرسش نامه ای را طرح کرده ام به نام «پرسش نامه ی نگرانی ها». بنده چندین نوع از این پرسش نامه ها را خودم درست کرده ام. در آن نوشته بودم که همه ی ما در زندگی، نگرانی هایی داریم که اگر این نگرانی ها حل شود، در برنامه ریزی ها به ما کمک می کند؛ اگر حل نشود، ما را آزار می دهد. بعد، از زبان مدیر می نویسم که ما حاج آقا یا دکتر فلانی را دعوت کرده ایم؛ گاهی هم از زبان خودم می نویسم که مرا دعوت کرده اند تا در مدرسه ی شما صحبت بکنم. پنج نگرانی عمده ی خود را به ترتیب برای من بنویسد. در برگه هم شماره زده ام اشاره کرده ام که نوشتن نام و نام خانوادگی ضروری نیست، مگر این که خودتان مایل باشید و بنده به دعوت شماها آمده ام. سپس این پرسش نامه را به مدیر می دهم و می گویم که از این تکثیر کنید و بین بچه ها پخش کنید؛ گاهی اوقات پرسش نامه در حد یک چک لیست است؛ یعنی ما یک لیستی از مشکلات را می دهیم، بعد می گوییم با علامت ضربدر مشخص کنید که کدام را دارید؛ ابتدا بعضی جاها اعتراض می کنند و می گویند که این پرسش ها بد آموزی دارد. پرسش ها خلاصه و کوتاه است، مثل: عدم اعتماد به نفس و... اگر مدیران با ما همکاری کنند، این کار را انجام می دهیم. این، برای شروع کار است. اگر پاسخ بدهند، آن ها را دسته بندی می کنم و صحبت می کنم. اگر هم جواب ندهند، بنده یک فرمول بسیار ساده دارم و آن این که برای آن ها می گویم جوان های هم سن و سال شما در این جامعه، چند دسته مشکل دارند: مشکل خانوادگی، درسی، عصبی، روحی، روانی و...
چه رویکردها و منابعی در روان شناسی دینی وجود دارد؟
ابتدا من نکته ای را اشاره می کنم که ترکیب روان شناسی و دین چگونه است. روان شناسی دینی بیش تر متولی این مسئله است که راجع به دین داران و خانواده و شخصیت آنان کار بکند و یا در رابطه ی دین و سلامت روان کار کند. این که آیا دین داری در کاهش اعتیاد مؤثر است؟ آیا سلامت جسمانی در دین داران وجود دارد؟ این کار، یک کار مطالعاتی بر روی گروه مؤمنان و دین داران و مطالعات اجتماعی آن ها است. این کار بیش تر مطالعه ی فعالیت های دین داران است نسبت به کسانی که در خط دین نیستند.
حوزه ی دوم، روان شناسی دینی است. در این جا دینی صفتِ روان شناسی است، نه مضاف الیه آن. باید از مقوله های دینی، دستور العمل روان شناسی در بیاوریم. این کار سختی است. در سمینار همایش دین گفته بودند که یک سری مقاله بدهید. من این موضوع را پیشنهاد دادم. درمان افسردگی از طرق افزایش «شُکر» در افراد (مکانیزم شُکر). فرضیه این بود که اگر ما شُکر را بشناسیم و مراحل شُکر قلبی، شُکر زبانی و شُکر عملی را در نظر بگیریم، بعد یک فرد یا ده نفر افسرده را بیاوریم و به آن ها به طور کاربردی و تکنیکی در جلسات یاد بدهیم تا این که شُکر در آن ها تقویت شود، می توان افسردگی را در آن ها کم کرد؛ یعنی من از متن دین، یک روشی را در می آورم که بگویم با شُکر، افسردگی کم می شود.
این کار را تا اندازه ای در غرب، گروه های مسیحی انجام داده اند. مجله هایی نیز در این زمینه ها نوشته شده است. اهل تسنن در پاکستان، در این کار موفق بوده اند. در اردوگاه افغانی ها در پیشاور، افسردگی پناه جویان افغانی را کاهش بدهیم. سپس آن ها را با گروهی که دارو مصرف می کردند و با گروهی که دارو مصرف نمی کردند، مقایسه کردیم. بازتاب احادیث نبوی در آن ها به اندازه ی همان داروها بوده است. پزشکان متخصص پاکستانی، از دین چنین استفاده ای کردند.
کار سوم، تدوین علم روان شناسی و علم تربیت است به گونه ای که با اسلام ناب، مطابقت داشته باشد. مسیحی ها پس از مدتی گزارش دادند که ما در این زمینه نمی توانیم کار کنیم. مسیحیت دید که متن انجیل توان ندارد که از درون آن یک نظام و یک سیستم در آورده شود. از این رو مسیحیان این کار را کنار گذاشتند، ولی ما معتقدیم که می توانیم این کار را بکنیم؛ البته این زمانی محقّق می شود که ما آن دو قدم اول را برداریم. بحث روان شناسی دینی در ایران خیلی کم کار شده است. مطالعات جزیی راجع به دسته ی اول انجام می شود. ما پس از هفتاد ـ هشتاد سال دانشگاه و پس از بیست و دو سال انقلاب، سه چهار تا تست استاندارد درست کردیم که می تواند دین باوری را اندازه بگیرد. به تازه گی رساله های فوق لیسانس ما به خصوص در دانشگاه علامه ی طباطبایی و برادران بزرگواری در دانشگاه تهران، برخی فعالیت ها و مطالعات را در مورد حوزه ی دین انجام می دهند، اما درباره ی قسمت دوم و سوم،اینها باید عمدتا در حوزه ی علمیه انجام شود.

با کودکان لجباز چگونه رفتار کنیم؟

با کودکان لجباز چگونه رفتار کنیم؟
اگرچه والدین امروزی از نظر تحصیلات و اطلاعات در مقایسه با گذشته نمونه اند ولی هنوز پرسش های زیادی وجود دارد.
وقتی بچه ای همیشه از سرویس مدرسه جامی ماند، یا هر چه دلش می خواهد می پوشد و گوشش به حرف کسی بدهکار نیست، شما به عنوان مادر یا پدر چه باید بکنید؟ راهکارهایی که اینجا مطرح می شود در مورد بعضی از بچه ها جواب می دهد و در مورد بعضی ها هم نه. بعد از مطالعه مطلب از میان راهکارها یکی را انتخاب کنید و به مرحله عمل برسانید البته با صبر و حوصله، و انتظار نداشته باشید خیلی زود جواب بگیرید چه بسا روشهایی هستند که در برابر آنها ابتدا کودک حالت تدافعی به خود می گیرد و بدتر می شود اما به مرور زمان به حالت عادی برمی گردد. مطمئن باشید فقط فرزند شما مشکل ندارد بلکه همه بچه ها با والدین در روشهای تربیتی مشکل دارند. با توجه به اینکه همه افراد یک جور نیستند و موقعیت ها نیز منحصر به فرد است پس برای حل مشکل یک راه حل قطعی و مستقل وجود نخواهد داشت.
گاهی شما به عنوان مادر یا پدر راه حلی بهتر از کارشناسان پیدا می کنید. جلوی کودکی که در خیابان گریه می کرد و مادرش دست او را می کشید و با خود می برد ایستادم و گفتم: «ببخشید، دخترتان چرا گریه می کند؟!»
«به خدا دیگر خسته شدم. هر چه را که می بیند می گوید برایم بخر. من چطوری به او بفهمانم که پول ندارم.» خانم دیگری که خود را صبوری معرفی می کرد گفت: «من سعی می کنم با بچه هایم زیاد حرف بزنم و آنها هم خوب حرفهای مرا می فهمند و مشکل زیادی ندارم. البته هیچ بچه ای نیست که مشکل نداشته باشد.»
یادتان باشد مشکلات یک شبه حل نمی شود.
اگر کودکی کاری را تا به حال انجام نمی داد اما حالا یک بار حتی از روی اکراه انجام می دهد او را خیلی تشویق کنید زیرا این نشانه یک پیشرفت واقعی است. به جای مأیوس شدن از دست نیافتن به انتظارات زیاد خود، از پیشرفت های کوچک و تدریجی کودکتان خوشحال باشید. شما و همسرتان باید در مورد مشکلتان صحبت کنید و هر دو تصمیم به اصلاح اخلاق فرزندتان بگیرید. اگر حرفی می زنید هر دو با هم توافق داشته باشید، طبق تجربه، والدین خیلی زود خسته می شوند و بچه ها این را می دانند. اگر والدین مقاوم نباشند بچه ها به خواسته های آنها احترام نمی گذارند و خود را موظف به انجام وظایف محوله نمی دانند.
سعی کنید رفتار عمومی فرزندتان را با دید مثبت نگاه کنید. برخی رفتارهای او از دید شما آزاردهنده است. پس از همه رفتارهای او ناراضی نباشید. وقتی روی یک خصوصیت ناپسند او کار می کنید و در حال اصلاح آن هستید به او اطمینان دهید که دوستش دارید. هرگز تحسین را در مورد کودکان، کم ارزش تلقی نکنید. کودک در هر مرحله سنی که باشد تمایل شدیدی دارد که والدینش او را بپسندند. تربیت در نظر بعضی از والدین فقط تنبیه است ولی واژه تربیت درواقع به معنای تعلیم و پرورش، شامل مجموعه ای از روشهای مثبت و منفی است. تربیت صحیح آن است که وقتی فرزند شما نیم نگاهی به شما می اندازد تا مطمئن شود عملی که انجام داده درست است یا غلط، به او توجه کنید یا وقتی در حال تلفن زدن کودکتان می خواهد مکالمه شما را قطع کند و با شما صحبت کند. تربیت صحیح آن است که به او توجه نکنید. اما اگر دیدید که تصمیم گرفت منتظر تمام شدن مکالمه شما شود، بهتر است به او توجه کنید و نگاهی مهربان به او بیندازید.
وقتی کودکی روی موضوع خاصی پافشاری دارد به او بگویید که قصد لجبازی دارد و شما به آن اهمیت نمی دهید. از آن دسته والدینی نباشیم که وقتی از کودکمان عمل خوبی سر زد آن را به سادگی و بدیهی تلقی کنیم و هیچ واکنشی نشان ندهیم ولی برعکس هر وقت عمل بدی از او سر زد تمام اشتباهاتش را به رخ او بکشیم. انتقاد همراه با تشویق نتایج بهتری به بار می آورد. کودک می خواهد که شما به او توجه کنید. اگر دیدگاه شما منفی باشد او از راه های منفی به هدفش می رسد اما اگر شما روی نکات مثبت تمرکز کنید در مقابل، رفتارهای خوب بیشتری دریافت خواهید کرد زیرا در این حالت کودک با رفتارهای مثبت سعی در جلب توجه شما خواهد داشت.
رفتار کودک را تحسین کنید نه شخصیت او را. همچنان که وقتی از او انتقاد می کنید شخصیت او را زیر سؤال نبرید. به جای این که به او بگوییم خیلی بچه بدی هستی می توان گفت: «من از طرز حرف زدن تو خوشم نمی آید.»
مؤثرترین راه برای آموزش رفتار خوب ، شکل دادن رفتار با تحسین است. این روش تربیتی باید به طور مداوم استفاده شود تا رضایت شما را از رفتارهای جدید فرزندتان نشان دهد. خیلی خوب است یادداشتی از کارهای روزانه کودک تهیه کنید و در انتهای روز این یادداشت را به او نشان دهید. این کار روش خوبی برای صحبت کردن در مورد وقایع هر روز است و با این کار هر دوی شما احساس خوبی خواهید داشت.
هر چند وقت یک بار مخصوصاً در روزهایی که یادداشت پر از کارهای خوب می شود او را تشویق کنید یا هر چه که دوست دارد برایش تهیه کنید و عنوان کنید که این جایزه کارهای خوب است. اگر دیدید تعریف های شما را نادیده می گیرد ولی بعداً در رفتار خود آن را تکرار می کند دریابید که ستایش مؤثر بوده است. همیشه از یک شیوه برای انتقاد استفاده نکنید مثلاً یک بار یادداشتی را در کیفش بگذارید و از یک رفتار بدش شکایت کنید.
یکی دیگر از راه های مؤثر در برطرف کردن رفتارهای آزاردهنده نادیده گرفتن آنهاست. در این روش احساس می کنید که درواقع کاری برای بهبود وضعیت انجام نمی دهید اما بعداً درمی یابید که با نادیده گرفتن، رفتار ناشایست ترک می شود. برخی از والدین، این روش را دوست دارند و می توانند به طور مؤثری از آن استفاده کنند اما برای برخی به علت پایین بودن ظرفیتشان، این روش فقط فشار روانی و تنش را زیاد می کند. اگر شما هم چنین احساسی داشتید از این راه صرفنظر کنید. اگر تصمیم گرفتید که در مورد یک رفتار از روش نادیده گرفتن سنجیده استفاده کنید به هیچ وجه به آن واکنش نشان ندهید. چه زبانی و چه غیرزبانی. وقتی کودک همان رفتار را انجام می دهد با حرکات صورت به او اشاره نکرده، حتی نگاهش نکنید. وانمود کنید که متوجه او نیستید. می توانید اتاق را ترک کنید یا رویتان را به سمت دیگری برگردانید تا وقتی که او به عملش ادامه می دهد شما نیز این روش را ادامه دهید. این خود نوعی توجه است. به او لبخند نزنید. زیرا این عمل او را جسورتر می کند . فقط آن قدر به کارتان مشغول شوید که به نظر آید به هیچ چیز در اطرافتان توجه ندارید.
گاهی می توانید در حضور کودک دیگر، از رفتار مثبت آن کودک ستایش کنید. این کار ممکن است به تقلید کودک شما از کودک خوش اخلاق بینجامد. سعی کنید عصبانی نشوید! زیرا عصبانیت به احساس بدی می انجامد . به علاوه هیچگاه تسلیم نشوید. اگر قبل از ناهار گفتید که خوراکی نمی دهم باید صبر کنی موقع ناهار شود و اگر او گریه و زاری سرداد اصلاً به او اهمیت ندهید و محکم بگویید قبل از غذا خوراکی نمی دهم. هر چند که او سماجت کند. اگر کوتاه بیایید کودک یاد می گیرد که با گریه حرفش را به کرسی بنشاند و دیگر برای حرفهای شما اهمیتی قائل نیست.
همیشه به قولتان عمل کنید. یک کودک مخصوصاً اگر خیلی کوچک باشد به تکمیل نشدن یا به تأخیر افتادن پاداش وعده داده شده بسیار حساس است. کاری را که از عهده انجامش برنمی آیید تعهد نکنید. وقتی قول چیزی را دادید پای آن بایستید. سعی کنید مشکلات فرزندتان را یکی یکی حل کنید نه اینکه همه را یک جا از او بخواهید. مثلاً اول مشکل مسواک زدن و بعد مشکل وقت خوابش را حل کنید. کودک را به تنبیهی که آن را انجام نمی دهید تهدید نکنید. تهدید های پوچ و ناپایدار به رفتارهای نادرستی می انجامد که تثبیت شده و در برابر تغییر مقاوم تر می شوند.
یکی از مشکلات بزرگ مادران مسواک زدن بچه هاست. اگر شما به طور مرتب دندان های خود را مسواک بزنید او نیز مشتاق خواهد شد تا چنین کند. مدت ها قبل از این که کودک واقعاً بتواند دندانش را مسواک بزند، به او مسواک بدهید. بگذارید با مسواک و خمیردندان و دندانهایش بازی کند. اگر دیدید باز هم به طرف مسواک نمی رود با کلمات و جملات زیبا در موقع مسواک زدن این کار را برای او لذت بخش کنید. حتی می توانید با دندانپزشک برای انگیزه دادن به کودک مشاوره کنید. همیشه به کودک بفهمانید که دقیقاً چه انتظاری از او دارید و به جای اینکه شخصیتش را مورد انتقاد قرار دهید اعمالش را مورد انتقاد قرار دهید.
به او نگویید «دست و پا جلفتی هستی» بگویید: «وقتی که شلوار و لباست را روی زمین می بینم خیلی ناراحت می شوم.» به او برچسب نزنید. چون او زودباور می کند که واقعاً این طور است. معمولاً در نظر والدین کارهای منزل کارهایی کوچک و تکراری هستند که همیشه در خانه انجام می گیرند ولی در نظر بچه ها این کارها بسیار مشکل و ناخوشایندند. صرفنظر از این که این کارها چقدر بی اهمیت اند، به ویژه در هنگامی که انجام آنها مستلزم یادآوری های مکرر وبحث طولانی باشد می تواند آرامش منزل را برهم بریزد.
یکی از شکایات والدین، بی مسئولیت بودن کودکان است. کارهایی که بردوش آنها گذاشته می شود انجام نمی دهند حتی با چند بار تذکر هم تن به انجام آن نمی دهند. خلاصه نافرمان و گستاخ می شوند. سعی کنید مسئولیت دادن را در کودکان زود شروع کنید و با افزایش سن وظایف او را تغییر دهید و وقتی از وظایفش سرباز زد از تدابیر منفی استفاده کنید.
مثلاً او را از اسباب بازی مورد علاقه اش محروم کنید یا پول توجیبی اش را کم کنید یا مثلاً وقتی لباسش را در سبد لباسهای کثیف نمی گذارد لباسهایش را نشویید و بگویید: «چون لباسهایت در سبد نبود، من آنها را ندیدم.»
دیگر از مشکلات مادران شب اداری کودکان است. اکثر کودکان در حدود تا سالگی رختخواب خود را خیس نمی کنند. قطع شب ادراری یک روند پیشرفت طبیعی است که نشان دهنده تکامل مثانه کودک در نگه داشتن ادرار و ایجاد تحریکات ادراری است. خیس کردن اتفاقی در کودکان بزرگتر انتظار می رود و نباید آن را جدی تلقی کرد. هرگز به علت شب ادراری کودک را مسخره و شرم زده نکنید. این کار نه تنها به او کمکی نمی کند به ایجاد مشکلات جدی احساسی و روانی می انجامد. در حدود درصد از کودکان ساله و درصد از کوکان ساله رختخوابشان را خیس نمی کنند مگر گاه و بیگاه، ولی عده بسیار کمی تا زمان بلوغ یا حتی بزرگسالی هم شب ادراری دارند. اگرچه نباید کودک را به خاطر شب ادراری مسخره کرد اما نباید آن را نادیده گرفت.
اگر پزشک دلایل عفونت ادراری و … را رد کرد بهتر است قبل از این که به درمان های غیرپزشکی بپردازیم با یک متخصص مجاری ادراری مشورت کنیم. اگر مشکل پزشکی باشد مطمئن باشید کودک تحت نظر پزشک مشکلش حل می شود اما اگر کودک پس از یک دوره چند هفته ای یا طولانی تر دوباره شروع به شب ادراری کرد شاید علت، هیجان و مشکلات عاطفی باشد.
سعی کنید تشنج را در خانه کم کنید. جلوی کودک با همسرتان بگومگو نکنید. در هنگام خواب موزیک آرام بگذارید یا او را به طور ملایم ماساژ دهید، قصه مورد علاقه اش را تعریف کنید تا با آرامش بخوابد. ساعت های پایانی روز به او آب ندهید یا کمتر آب بدهید. کودکی را که پزشکان گفته اند مثانه کوچکی دارد تشویق کنید مایعات زیادی در طول روز بنوشد تا حجم مثانه اش بزرگ شود. از مشکلات مهم دیگر بددهنی و ناسزا گفتن کودکان است.
توجه بیش از حد به این رفتارها باعث ترغیب کودک به این اعمال زشت می شود. در این مورد، بیش از حد واکنش نشان ندهید.
به کودکتان به طور جدی بگویید که اصلاً دوست ندارید او چنین کلماتی را که مناسب شخصیت او نیست به کار ببرد. ولی اگر واکنش شدید نشان دهید چه با ترساندن چه با خندیدن به این حرف ها، ممکن است انگیزه او را برای دشنام دادن بیشتر کنید. این مطلب به ویژه در مورد بچه های کوچک تر که به کار بردن بعضی کلمه ها را نوعی بازی می دانند، صادق است. در حالی که اصلاً معنای این کلمات را نمی دانند. شما باید به کلمه های بی ضرر بی اعتنایی کنید.
بعضی کلمه ها فقط بی معنی و احمقانه اند. بهترین برخورد نادیده گرفتن و توجه نکردن به آنهاست. البته به کار گرفتن کلمه های زشت و ناسزا نباید نادیده گرفته شود چون به کاربردن آنها در بیرون منزل می تواند دردسرساز باشد. وقتی کودک شما یک کلمه بد را به کار می برد بی خود جیغ و داد نکنید. ادای شوکه شدن را درنیاورید. بی تردید شما قبلاً آن را شنیده اید. برای او توضیح دهید که وقتی کسی به او ناسزا می گوید در واقع فقط یک حرف ناجور شنیده و حرف نمی تواند به انسان آسیبی برساند.
در مورد فحش با او صحبت کنید. به او بگویید فحش دقیقاً چه معنایی دارد و چرا نباید از آن استفاده کند. روش های جایگزین را به او بیاموزید. برای او بگویید به جای فحش دادن می تواند احساساتش را به مخاطبش بیان کند.
کودک را به استفاده از واژه های دیگر ترغیب کنید. کودک شما به واژه هایی نیاز دارد که از آن طریق عصبانیت یا احساسات شدیدش را بیرون بریزد. او را تشویق کنید که به جای استفاده از کلمات رکیک از کلمات بی ضرر استفاده کند و درصورت درست صحبت کردن او را تشوق کنید و نشان دهید که چقدر از او راضی هستید و اگر باز هم به فحش دادن و ناسزاگفتن ادامه داد می توانید از روشهای محروم کردن استفاده کنید. یعنی بعضی امتیازها را از او بگیرید. مثلاً هر وقت که فحش می دهد او را به مکانی بفرستید که دوست ندارد.
یک موضوع مهم؛ اگر کودک بداند که شما سرانجام پاسخ مثبت خواهید داد دیگر مهم نیست که ده بار هم «نه» گفته باشید.
چنین کودکی به تجربه آموخته است بداخلاقی کند تا سرانجام تسلیم شوید و او به هدفش برسد. تنها راه حل این است که کودک دریابد که نظر شما تغییر نمی کند و با کسی شوخی ندارید. اگر «نه» گفتن شما همیشه باعث دردسر می شود و کودک عادت کرد در مقابل «نه» شما گریه کند تأکید می کنم به عقب برگردید و اعمال خودتان را مرور کنید و آنجا که اشکالی یافتید آن را اصلاح کنید. این عادت در بزرگسالی می تواند باعث ایجاد مشکلات جدی برای فرزند شما بشود. از همین رو کودکتان در هر سنی که هست از همین امروز به اصلاح رفتار او بپردازید.
محمدرضا هادیلو
منبع :
ایران مانیا