روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی
روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسیُ اختلالات رفتاری و روانی

مقالات روان شناسی و مشاوره و اختلالات رفتاری و روانی

سیاه پوشیدن و سیاه پوش کردن

سیاه پوشیدن و سیاه پوش کردن
تعارض آموزه‏های دینی با یافته‏های علمی در پوشیدن لباس سیاه و سیاه پوش کردن تکایا و محافل چه توجیهی دارد؟یافته‏های علمی حکایت از تأثیر مثبت لباس‏های روشن در نشاط و شادی و ارتقاء فعالیت‏های انسانی و تأثیر منفی لباس سیاه دراین امور دارد که با سنت رایج دینی در محافل مذهبی مبنی بر سیاه پوشیدن و سیاه پوش کردن در تعارض است به این تعارض چگونه پاسخ می‏دهید؟
اکرم رحمتی/مامایی
تکیه عمده و اساسی این سوءال و ابهام ذهنی، تعارض یافته‏های علمی با آموزه‏های دینی در پوشیدن لباس سیاه و سیاه پوش کردن است. در مقام جواب و زدودن ابهام، اولین گام آن است که آیا چنین تعارضی واقعیت دارد و آیا یافته‏های علمی پوشیدن لباس سیاه را به صورت کلی و در تمام حالات و موقعیت یک پوشش نامناسب می‏شمارد؟
واقعیت آن است که چنین تعارضی بین یافته‏های علمی و روان‏شناسی با آموزه‏های دینی به چشم نمی‏خورد، و این دو منبع شناخت در این مورد ـ پوشیدن لباس سیاه ـ با یکدیگر ناسازگاری ندارند. درست است که از دیدگاه روان‏شناسی رنگ سیاه به خودی خود نفی هرگونه رنگ است و نمایان‏گر مرزهای مطلقی است که در پشت آنها دیگر زندگی وجود ندارد و حیات متوقف می‏شود و رنگ سیاه به معنای انهدام، نیستی و پوچی است و نفی دیگر رنگها می‏باشد؛1 اما این نظریه، گوشه‏ای از یافته‏های روان‏شناسی است.
یاد آوری این نکته لازم است که پذیرش تأثیر رنگ‏ها به این معنا نیست که رنگ‏ها در انسان تأثیری شدید دارند و سریع بر جهت‏گیری ذهنی و رفتاری افراد موءثر واقع می‏شوند؛ مثلاً اگر رنگ آبی تأثیر تسکینی و آرامش بخشی دارد، نمی‏توان از آن به عنوان یک داروی مسکن برای تسکین سریع آن استفاده کرد و یا از رنگ قرمز در ایجاد تحریک سریع بهره جست؛ بلکه تأثیر پذیرفته شده رنگ‏ها یک تأثیر جزیی است که در مدت زمان طولانی فرصت بروز پیدا می‏کنند.
گوشه‏ای دیگر یافته‏های روان‏شناسی، گویای این حقیقت است که آن گاه رنگ سیاه مفهوم نیستی و پوچی و پایان یافتن را تداعی می‏کند که به عنوان انتخاب اول و یا یکی از سه انتخاب اول باشد؛ یعنی در تمام حالات، اولین رنگ انتخاب شده و یا یکی از سه رنگ انتخابی اول برای زندگی (اعم از لباس...)باشد و اگر رنگ سیاه در رتبه هشتم قرار بگیرد، یعنی آخرین رنگ انتخابی در زندگی، رنگ سیاه باشد و در موقعیت‏های نادر و استثنایی مورد استفاده قرار بگیرد، یک تمایل طبیعی، نابهنجار را نمایش می‏دهد و نشان دهنده مهار اعمال و تصمیم فرد بر کنترل اوضاع2 و نشان دهنده‏مهار اعمال و تصمیمات فرد در زمانی می‏باشد که بروز اضطراب قطعی است. محرومیت از چیزی و یااز دست دادن شخصی و یاموقعیتی، انسان را در لبه یک تعارض غیر قابل انکار قرار می‏دهد و در این حالت، وی برای به دست آوردن موقعیت قبلی و کنترل اوضاع دست به اقدامات کنترلی می‏زند. پوشیدن لباس سیاه، حکایت از تدبیر انسان در چنین موقعیتی دارد؛ یعنی از اقدامات مناسب، طبیعی و بهنجاری است که موجب می‏شود انسان بتواند بر اوضاع کنترل داشته باشد؛ زیرا نوعی سکون، سکوت و کاهش تحریک را در پی دارد.3
بنابر این از دیدگاه علمی، پوشیدن لباس سیاه و استفاده از رنگ سیاه، حتی در غیر پوشش، همیشه نامناسب نمی‏باشد و به معنای رسیدن به پایان زندگی و خط پایان عمر و تسلیم شدن نیست و تأثیر منفی و تخریب روانی را در پی ندارد. از این رو پوشیدن لباس سیاه در عزا داری‏ها و برای شخص مصیبت زده‏ای که احساس غمگینی می‏کند، یک نوع تسکین است و او را در اضطراب ناشی از فقدان شخص محبوب، به سمت سکوت و سکون دعوت می‏کند و افزون بر این موجب هم سو ساختن احساسات درونی با فضای بیرون موجب آرامش می‏گردد.4 شخص غم زده درآغاز قطع دل بستگی، اگر در فضای شادی آفرین قرار بگیرد، بین حالت درونی خود و وضعیت خارجی، تعارض را مشاهده می‏کند و این تعارض هرگز به نفع او نیست. از این رو باید به سمت هم سویی و هماهنگ ساختن درون وبرون برآییم و انتخاب رنگ سیاه در این موقعیت‏های نادر و استثنایی زندگی (یعنی در رتبه هشتم)، چنین تأثیری دارد. این رنگ، اگر در رتبه هشتم و انتخاب پایانی قرار بگیرد، بر خلاف رنگ سفید، سکوت و سکون و عدم ایجاد هر گونه تحریک روانی و جسمانی و کاهش سایر فعالیت‏ها و کندی و سستی رادر پی دارد5 که جملگی برای انسان مبتلا به رنج فراق و فرو رفته در درد قطع دل‏بستگی مفید است و به او آرامش و سکون می‏بخشد.
پس، از دیدگاه علمی، رنگ سیاه تأثیری منفی و نامناسب بر روان و روح آدمی ندارد و در مصائب، کاهش دهنده آلام می‏باشد و این گونه نیست که علم آن را کاملاً طرد کند؛ ولی سنت‏های دینی به آن اهمیت داده، دینداران را به استفاده از آن توصیه کند.
از جهت دیگر، درباره تعارض موهوم آموزه‏های دینی، باید بررسی کرد که آیا اسلام برای همیشه و در تمام حالات رنگ سیاه را توصیه می‏کند و به تعبیر روان‏شناختی، برای اولین انتخاب‏ها و یا سه انتخاب اول، رنگ سیاه را برمی گزیند و مسلمانان را نیز به این انتخاب دعوت می‏نماید؟
باید گفت که نگاه آغازین اسلام به رنگ سیاه، یک نگاه منفی است از این‏رو هرگز آن را در حالات عادی و زمینه‏های روزمره زندگی، به عنوان یک رنگ برنمی گزیند و آن را رنگ شیطان و فرعون و سمبل طغیان گری، ظلم و ظلمت معرفی می‏کند و می‏فرماید:«لباس سیاه نپوشید که لباس فرعون است».6
رنگ برگزیده و انتخاب اول اسلام ـ همانند علم ـ رنگ سفید است که امام باقرعلیه‏السلام می‏فرماید: هیچ لباسی بهتر از لباس سفید نیست.7 بعد از رنگ سفید رنگ‏های زرد و سبز از طرف اولیای دین توصیه و از جانب اسلام رنگ‏های برگزیده هستند. در واقع رنگ سیاه نه انتخاب اول و نه یکی از سه انتخاب اول اسلام، بلکه فقط در موقعیت خاص مانند مصائب و به هنگام ابتلا به غم فراق توصیه شده است از نظر اسلام، رنگ زندگی، حیات، حرکت و تلاش رنگ سفید می‏باشد و آرامش بعد از تلاش و کوشش در رنگ سیاه (شب) می‏باشد. رنگ سیاه، یعنی همان رنگ شب، موجب آرامش می‏شود. تا نفوس را از تعب و رنج روز که در پی تلاش و کوشش به آن دچار گشته است، پناه دهد و آرام سازد.8
خداوند نیز در قرآن سیاهی شب را مایه آرامش و روشنایی روز را زمینه تلاش ذکر کرده است.9
رنگ سیاه در مکتب اهل بیت، فقط و فقط در مصائب و سوگواری‏ها مورد استفاده قرار گرفته است؛ یعنی یک انتخاب نادر و استثنایی بوده است و نه انتخابی همیشگی. بنابر نقل ابن ابی الحدید، امام حسن ـعلیه‏السلام در سوگ امیر الموءمنین علی ـعلیه‏السلام جامه سیاه برتن کرد و با همین جامه به میان مردم آمد و برای آنها خطبه خواند.10 درنگاه ابتدایی رنگ سیاه، یک رنگ مکروه و ناپسند تلقی می‏شود در نماز، لباس سیاه پوشیدن مکروه می‏باشد.11
در قطب دوم و جبهه دوم تعارض، یعنی آموزه‏های دینی نیز لباس سیاه نه تنها صد در صد مورد پذیرش واقع نشده است و آن را مفید و انتخاب اول نیست و به آن توصیه نمی‏شود، بلکه سیاه تنها در رتبه هشتم و آخرین انتخاب قرار می‏گیرد. از این رو تنها در عزای ائمه هدی ـ علیه‏السلام پوشیدن این رنگ ممنوع نیست، آن هم از این جهت که به واسطه تأثیر روانی آن، موجب سکوت و سکون و آرامش گشته، شخص مضطرب را از مصیبت و حزن به یک آرامش روانی می‏رساند و یاحداقل در این زمینه بسیار تأثیر دارد.
پی نوشت:
1. ماکس لوچه، ترجمه منیره روانی پور، 1368.
2. ماکس لوچه، ترجمه منیره روانی پور،1368.
3. اکبر زاده، 1374.
4. رمضان زاده،1371.
5. اکبر زاده،1374.
6. مجلسی، بحارالانوار،ج 83،ص 248.
7. همان،ج 78،ص 330؛ ری شهری،میزان الحکمه، ج 8،ص 472.
8. نذیر الحمدان،2002.
9. قصص(28)، آیه 73؛اسراء(17)آیه 17؛ فرقان(25)آیه 47؛ یونس(10)آیه 67.
10. ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه، ج 16،ص 22.
11. طریقه دار،1380.
آیا در شب عاشورا، کسی از یاران امام‏علیه‏السلام او را ترک کرد و تعداد یاران امام‏علیه‏السلام در صحنه نبرد عاشورا چند نفر بودند؟
نسرین یونسی/الکترونیک
این سوءال دو بخش دارد که باید جداگانه به آنها پرداخت. درباره بخش اول باید گفت که منابع متقدّم، هنگام ذکر وقایع شب عاشورا، این نکته را متذکر شده‏اند که هنگام درخواست امام‏علیه‏السلام از اصحاب و خویشان خود، مبنی بر ترک او و واگذاشتنش در مقابل دشمن، اصحاب و خویشان به اتفاق با سخنان حماسی و شورانگیز خود، مراتب جان‏فشانی خود در رکاب امام‏علیه‏السلام را یادآور شده، هیچ کدام حاضر به ترک او نشدند و در این جا بود که امام‏علیه‏السلام فرمود: «... فانی لا اعلم اصحاباً اولی و لا خیراً من اصحابی و لااهل بیت ابرّ و لا اوصل من اهل بیتی؛1 من یارانی برتر و بهتر از یاران خود نمی‏شناسم و همین طور خاندانی را نیکوکارتر و مفیدتر به صله رحم از خاندان خود نمی‏دانم».
در مقابل، همین منابع، خبر پراکنده شدن تعداد زیادی از یاران امام‏علیه‏السلام را در منزل زباله و هنگام شنیدن خبر شهادت برادر رضاعی امام، عبدالله بن یقطر نقل کرده‏اند و پس از شنیدن این خبر ناامیدکننده، امام‏علیه‏السلام طی نوشته‏ای که در میان سپاهش پخش شد، ضمن اعلام خبر شهادت مسلم، هانی و عبدالله چنین آورده بود: «... و قد خذلتنا شیعتنا فمن احبّ منکم الانصراف فلینصرف لیس علیه منا ذمام؛2 شیعیان ما، خوارمان کردند؛ پس هر کس که دوست دارد، ما را ترک کند، چنین کند که ما بیعت خود را از شما برداشتیم».
در این هنگام بود که گروه گروه سپاهیان آن حضرت‏علیه‏السلام جدا شدند و عاقبت تعداد اندکی با امام‏علیه‏السلام ماندند که این تعداد اغلب همان‏هایی بودند که از مدینه با امام‏علیه‏السلام حرکت کرده بودند.
آنان که امام‏علیه‏السلام را ترک کردند، اعرابی بودند که به خیال آن که امام‏علیه‏السلام به شهری آرام و آماده اطاعت می‏رود و در آن جا حکومت خود را به راه می‏اندازد، به دنبال امام‏علیه‏السلام به راه افتاده بودند3 و البته چنین جدایی طبیعی می‏نمود.
در منابع معتبر، از این منزل به بعد، سخنی از ترک یاران نیست؛ اما در نوشته‏های متأخّر، گزارشی از کتابی غیرمعتبر و مجهول به نام نورالعیون نقل شده که در آن از قول سکینه، دختر امام حسین‏علیه‏السلام، سخن از ترک دسته جمعی سپاه به صورت دسته‏های ده‏تایی و بیست‏تایی به میان آمده است که در پایان نفرین سکینه را به دنبال دارند.4
واضح است که این روایت ضعیف و متأخّر نمی‏تواند در برابر آن همه گزارش‏های معتبر با ذکر سلسله سند مقاومت نماید؛ به ویژه آن که این گزارش جعلی با سخنان اصحاب و خاندان امام‏علیه‏السلام در شب عاشورا و نیز عبارت مشهور امام‏علیه‏السلام در مدح آنها منافات دارد.
درباره بخش دوّم سوءال، یعنی تعداد یاران امام‏علیه‏السلام در روز عاشورا،
منابع مختلف تعداد یاران امام‏علیه‏السلام را متفاوت ذکر کرده‏اند.5 برخی مانند طبری، این تعداد را نزدیک صد نفر دانسته‏اند که در میان آنها پنج نفر از فرزندان امام علی‏علیه‏السلام، شانزده نفر از بنی‏هاشم و تعدادی دیگر از قبایل مختلف دیده می‏شوند.6
و برخی مانند ابن شهر آشوب این تعداد را هشتاد و دو نفر ذکر کرده‏اند.7
ابن نما از بزرگان شیعه در قرن ششم و هفتم، اصحاب امام‏علیه‏السلام را صد پیاده و چهل و پنج سواره می‏داند.8 همین تعداد از سوی سبط ابن جوزی نیز مورد تأیید قرار می‏گیرد9 و در روایتی از امام باقرعلیه‏السلام که در جوامع روایی شیعه نقل شده، این قول تأیید شده است.10
عجیب‏تر از همه، قول مسعودی است که تا هنگام نزول امام‏علیه‏السلام در کربلا، تعداد یاران آن حضرت‏علیه‏السلام را پانصد سواره و صد پیاده ذکر می‏کند.11
قول مشهور که هم اکنون نیز دارای شهرت عظیمی است، آن است که تعداد یاران امام‏علیه‏السلام در کربلا، هفتاد و دو نفر بودند که سی و دو سواره و چهل پیاده بودند.12
پی نوشت:
1. ابی مخنف وقعة الطف، ص 197؛ طبقات ابن سعد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج 5، ص 99؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 418؛ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه شیخ محمدباقر ساعدی خراسانی، ص 442.
2. وقعة الطف، ص 166.
3. همان.
4. اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات، ج 2، ص 182.
5. از این‏جا تا پایان این پرسش، همه منابع به نقل از کتاب تاریخ امام حسین‏علیه‏السلام ج3، ص 242ـ250 نقل شده است.
6. تاریخ الطبری، ج 5، ص 393.
7. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 98.
8. ابن نما، مثیر الاجزان، ص27ـ28.
9. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 143.
10. مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 4.
11. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 70.
12. دینودی، الاخبار الطوال، ص 254؛ ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 183؛ بحارالانوار، ج 45، ص 4؛ قتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 158.
ثواب عزاداری
محمد رضا کاشفی
وجود روایاتی که ثواب عزاداری برای امام حسین علیه‏السلام‏را بی‏شمار ذکر می‏کند تاچه اندازه صحیح است؟
موسی بشارتی/ادبیات فارسی
عزاداری برای سالار شهیدان، آقا ابا عبدالله الحسین‏علیه‏السلام‏از بزرگ‏ترین اسباب تقرب به خداوند و دارای اجر و ثواب فراوان می‏باشد. روایات بسیاری در این خصوص، در کتاب‏های معتبر وارد شده که در میان آنها، احادیث دارای اعتبار کافی و قابل اعتماد نیز فراوان است.
دراین مورد چند نکته اساسی را بایددر نظر گرفت:
1. این گونه روایات نیز مشتمل بر صحیح و غیرصحیح هستند.
2. مقصود از روایت‏هایی که آثار خاصی را برای بعضی از اعمال ذکر کرده‏اند، این نیست که فلان عمل علت تامه آن اثر است؛ بلکه مقصود اقتضای اثر است. علت تامه، مجموع علل موءثر بر یک چیز با رفع تمام موانع است. تأثیر چنین علتی بر معلول، حتمی و ضروری است و به هیچ وجه تخلّف‏پذیر نیست؛ در حالی که مقتضی، یکی از شرایط موءثر بر یک پدیده است که در صورت نبودِ موانع، می‏تواند اثر کند؛ ولی اگر مانعی بر سر راه آن قرار گیرد، توان تأثیر ندارد. چنین چیزی در جهان مادیات و اسباب و مسببات طبیعی نیز هست؛ مثلاً اگر گفته شود که آتش سبب احتراق چوب است، به نحو مقتضی است؛ یعنی تا دیگر شرایط مانند وجود اکسیژن پدیدار نشود و موانع بر طرف نگردد، عمل احتراق صورت نخواهد گرفت. بنابراین اگر کسی چوب‏تری را در آتش اندازد و با گذشت چند دقیقه از احتراق خبری نباشد، نباید درآن گزاره تردید کند؛ بلکه باید جست و جو کند که آیا آن گزاره مشروط به شرایطی نیز هست یانه و آیا مانعی برای تأثیر آتش در چوب وجود دارد یاخیر؟ آن گاه خواهد دید که این گزاره - ضمن دارا بودن ارزش صدق - مشروط به شرایط متعددی از قبیل وجود اکسیژن و نبود موانعی چون رطوبت در چوب، تناسب میزان حرارت آتش با مقدار مقاومت چوب و... می‏باشد؛ اما اگر تمام شرایط و رفع موانع مفروض پدید آمد؛ یعنی، علت تامه محقق شد، حتما چوب آتش خواهد گرفت و تخلّف آن، به معنای کذب گزاره یاد شده است. تأثیر این اعمال نیز به نحو جزءالعلّه و مقتضی است و همواره با دیگر شرایط عمل می‏کند؛ اما این که آن شرایط دقیقاً چیست و سهم هر یک تا چه اندازه است‏و آیا تأثیر این عمل و هر شرط دیگری، در همه موارد یکسان است یا ممکن است در موردی نقش اصلی‏تری را ایفا کند و مکانیسم تأثیر چگونه است؟ آیا دیگر ابزارها را در اثر گذاری تقویت می‏کند یا خود مستقیماً اثر می‏گذارد؟ اینها و ده‏ها سوءال دیگر، مسائلی است که ریشه عقلی و فکری بشر هنوز در حدی نیست که بتواند به طور کاملاً دقیق، به آنهاپاسخ دهد و یکی از خدمات بزرگ پیامبران به بشر، آگاه‏سازی او از وجود چنین عاملی است که عقل به تنهایی قادر به شناخت آن نیست. آن چه به طور کلی می‏توان با ژرف کاوی فلسفی و تحقیق در نصوص دینی دریافت، این است که دایره علیت، منحصر به علل و معلومات مادی نیست؛ بلکه علل طبیعی، مقهور ماورای طبیعت هستند.
3. گستره کمی و کیفی ثواب‏هایی که بر گریه، عزاداری و زیارت امام حسین علیه‏السلام‏ذکر شده است، تعجبی ندارد؛ زیرا در مقابل آن همه ایثار، شجاعت، توکل، رضا، مردانگی، آزادگی... و مصایبی که آن حضرت متحمل شدند، این همه ثواب شایسته است. توجه و دقت در داستان ذیل، این مطلب را روشن‏تر می‏سازد.
علامه بحرالعلوم در راه سامرا به مسئله گریه بر امام حسین‏علیه‏السلام که باعث آمرزش گناهان می‏شود، فکر می‏کرد. عربی بر مرکبی سوار، مقابلش رسید و سلام کرد و پرسید: جناب سید! شمارا متفکر می‏بینم؟ اگر مسئله علمی است، بفرمایید، شاید من هم چیزی بگویم.
بحرالعلوم فرمود: دراین فکر بودم که چگونه حق تعالی این همه ثواب به زائران و گریه کنندگان حضرت سید الشهداعلیه‏السلام می‏دهد؛ مانند آن که: «هر قدمی که زائر بر می‏دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته می‏شود و برای یک قطره اشک، تمام گناهان صغیره و کبیره‏اش آمرزیده می‏شود»؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب مکن! من برای شما مثل می‏آورم تا مشکلت حل گردد. سلطانی در شکارگاه از همراهانش دور افتاده بود. در آن بیابان وارد خیمه‏ای شدو پیرزنی را با پسرش در گوشه خیمه دید. آنان بزی داشتند که زندگی شان از شیر آن بز تأمین می‏شود و غیر از آن چیز دیگری نداشتند. آن پیر زن، بز را برای سلطان ذبح کرد و طعامی حاضر کرد. او سلطان را نمی‏شناخت و فقط برای اکرام مهمان، این عمل را انجام داد. سلطان شب را آن جا ماند و روز بعد در دیدار عمومی، واقعه دیشب خود را نقل کرد و گفت: من در شکار گاه از غلامان دور افتادم و در حالی که شدیداً تشنه و گرسنه شده بودم و هوا به شدت گرم شده بود، به خیمه آن پیرزن رفتم؛ او مرا نمی‏شناخت و در همان حال، سرمایه او و پسرش بزی بود که از شیر آن، زندگی را می‏گذراندند؛ بز را کشتند و برای من غذا آماده کردند. حال در عوض این محبت، به این پیر زن و پسرش چه بدهم و چگونه تلافی کنم؟
یکی از این وزیران گفت: صد گوسفند به او بدهید؛ دیگری گفت: صد گوسفند و صد اشرفی به او بدهید؛ دیگری می‏گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت: هر چه بدهم، کم است. اگر سلطنت و تاج و تختم را بدهم، مکافات به مثل کرده‏ام؛ چون آنها هر چه داشتند به من داده‏اند؛ من باید هر چه دارم، به آنان بدهم.
حضرت سید الشهداعلیه‏السلام هر چه داشت، از مال، اهل و عیال، پسر،برادر،فرزندو سر و پیکر، همه و همه را در راه خدا داد؛ حال اگر خداوند بر زائران و گریه کنندگان آن حضرت، آن همه اجر و پاداش و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود؛ این را فرمود واز نظر سید بحرالعلوم غایب شد.1
________________________________________
1. االعبقری الحسان، ج 1، ص199 به نقل از اشک حسینی، سرمایه شیعه، ص 36و37.

خشونت‌ و ویژگیهای‌ جسمی‌ - روانی‌

خشونت‌ و ویژگیهای‌ جسمی‌ - روانی‌
 
 تیپهای‌ بدنی‌ و کژ رفتاری‌
        بسیاری‌ از نظریه‌ پردازان‌ در تبیین‌ زیست‌ شناختی‌ کژ رفتاریها، تیپ‌ بدنی‌ و شخصیت‌ را به‌ هم‌ مرتبط‌ می‌دانند، حتی‌ از زمان‌ بقراط‌ تیپهای‌ مختلف‌ بدنی‌ و ارتباط‌ آن‌ با شخصیت‌ فرد مورد توجه‌ بوده‌ است‌. امروزه‌ نیز می‌توان‌، تیپ‌ شناسی‌ را در نظریه‌ برخی‌ از اندیشمندان‌ پیدا کرد، ما در اینجا به‌ تیپ‌ شناسی‌ بدنی‌ کرچمر، ویلیام‌ شلدون‌ و تیپ‌ شناسی‌ زیستی‌ پنده‌ اشاره‌ می‌کنیم‌.
  تیپ‌ شناسی‌ کرچمر  
             امیل‌ کرچمر، روانپزشک‌ آلمانی‌ سه‌ تیپ‌ بدنی‌ را از هم‌ مجزا کرد   (1925)
             1ـ لاغر اندامان‌: که‌ دارای‌ اندامی‌ بلند و لاغر، باریک‌ و ظریف‌ بدنی‌ سخت‌ با دست‌ و پاهای‌ بالنسبه‌ بلند هستند. آنها قسمت‌ اعظم‌ کژرفتاران‌ را تشکیل‌ می‌دهند، مخصوصاً مرتکب‌ سرقت‌، جعل‌، کلاهبرداری‌ و خیانت‌ در امانت‌ می‌گردند.
             2ـورزشکاران‌: که‌ دارای‌ استخوانبندی‌ محکم‌ و قامتی‌ متناسب‌ می‌باشند. از نظر کیفیت‌ تبهکاری‌ بعد از لاغر اندامان‌ قرار دارند، بزهکاری‌ آنان‌ بیشتر اعمال‌ خشونت‌ و پرخاشگری‌ است‌.
             3ـ فربه‌ تنان‌: دارای‌ قامتی‌ کوتاه‌ یا متوسط‌، پهنای‌ زیاد بدن‌، تنومند، سری‌ پهن‌، چهره‌ای‌ گرد هستند. تعدادشان‌ در میان‌ کژرفتاران‌ بالنسبه‌ کمتر است‌ و بزهکاری‌ آنها دیررس‌ و توأم‌ با فریبکاری‌ می‌باشد.
 
  تیپ‌شناسی‌ ویلیام‌ شلدون‌
        در سال‌ 1940 ویلیام‌ شلدون‌ زیست‌ شناس‌ آمریکایی‌، سامانه‌ای‌ مفید از گروه‌ بندی‌ افراد ارائه‌ داد که‌ در آن‌ سه‌ تیپ‌ بدنی‌ شامل‌ آندومورف‌ (چاق‌)، مزومورف‌ (عضلانی‌) و اکتومورف‌ (استخوانی‌) تقسیم‌ کرد. او پس‌ از تحقیق‌ و بررسی‌ به‌ نتایج‌ زیر دست‌ یافت‌، کسانی‌ که‌ بدنی‌ عضلانی‌ دارند احتمال‌ کژرفتاری‌ آنان‌ از همه‌ بیشتر است‌، (60 درصد مزومورف‌ و 30 درصد آندومورف‌) افراد چاق‌ معمولاً مهربان‌ و آسایش‌ طلبند، ولی‌ کسانی‌ که‌ استخوانی‌ باشند بسیار حساس‌ و تا اندازه‌ای‌ گوشه‌ گیرند. در سال‌ 1965 بر اساس‌ نتایجی‌ که‌ در مقایسه‌ بین‌ پانصد پسر جوان‌ بزهکار با 500 جوان‌ معمولی‌ انجام‌ شد، معلوم‌ گردید از نظر آماری‌ درصد چشمگیری‌ از جوانان‌ بزهکار از تیپ‌ عضلانی‌ هستند.
 
  تیپ‌شناسی‌ زیستی‌ پنده‌
        نوع‌ دیگری‌ از تیپ‌شناسی‌ زیستی‌- جنایی‌ که‌ در خور ذکر است‌، بر خلاف‌ تیپ‌شناسی‌های‌ قبلی‌ مبتنی‌ بر سرشت‌ بدنی‌ نیست‌؛ بلکه‌ اساس‌ آن‌ را طرز عمل‌ غدد بسته‌ تشکیل‌ می‌دهد. از آن‌ جمله‌ است‌ تیپ‌شناسی‌ زیستی‌ «پنده‌» (1950) ایتالیایی‌، با محتوایی‌ بسیار پیچیده‌ که‌ منجر به‌ تأیید روابط‌ بین‌ شکل‌ جنایت‌ و تیپ‌ زیستی‌ می‌شود. این‌ تیپ‌شناسی‌، آنگاه‌ به‌ شرح‌ مزاج‌ هیپرتیروئیدی‌ یا تیروئیدی‌ پرکار و هیپوتیروئیدی‌ کم‌ کار می‌پردازد
             مزاج‌ تیروئیدی‌ پرکار خاص‌ فردی‌ است‌ که‌ دارای‌ قد بلند است‌. به‌ علاوه‌ چهره‌ و ابروها خیلی‌ رشد کرده‌، فوق‌ العاده‌ هیجانی‌، دچار خشم‌ فراوان‌، مضطرب‌، گرفته‌ و عبوس‌، خسته‌، خیلی‌ باهوش‌، فعال‌ و پر جنب‌ و جوش‌ و دارای‌ حرکاتی‌ غیر ارادی‌، ناپایدار و خشن‌ است‌. این‌ نوع‌ مزاج‌ در بین‌ دزدان‌ و جنایتکاران‌ عاطفی‌ بیشتر یافت‌ می‌شود. به‌ عکس‌ مزاج‌ تیروئیدی‌ کم‌ کار دچار نقیصه‌ هوشی‌، بی‌ قید، فاقد تصمیم‌ و خواب‌ آلود است‌. دی‌ تولیو مشاهده‌ کرد که‌ فرد هیپوپاراتیروئیدی‌ نافرمان‌، یاقی‌ و سرکش‌، فحاش‌ و هتاک‌ است‌.
  ناهنجاری‌های‌ کروموزومی‌ و کژرفتاری‌
        هر یک‌ از ما زندگی‌ را با سلول‌ کوچکی‌ به‌ نام‌ تخم‌ آغاز می‌کنیم‌. تخم‌، سلول‌ اولیه‌ای‌ است‌ که‌ از تقسیم‌ و تکثیر آن‌، آدمی‌ به‌ وجود می‌آید. تخم‌ دارای‌ هسته‌ است‌، در درون‌ هسته‌ عوامل‌ تعیین‌ کننده‌ وراثت‌ قرار دارند که‌ به‌ آنها کروموزوم‌ می‌گویند. انسان‌ سالم‌ دارای‌ 23 جفت‌ کروموزوم‌ است‌ .22 جفت‌ کروموزوم‌ که‌ تعیین‌ کننده‌ منشهای‌ ارثی‌ به‌ غیر از جنس‌ (نرو ماده‌) است‌ و «اتوزوم‌» نامیده‌ می‌شود. یک‌ جفت‌ دیگر را کروموزوم‌ جنسی‌ می‌گویند. کروموزومهای‌ جنسی‌ در مردان‌ به‌ صورت‌  XY   و در زنان‌  XX   است‌.
             کروموزومهای‌ جنسی‌ خاستگاه‌ رفتار جنایی‌ نیست‌ ؛ اما در عوض‌ کروموزومهای‌ اضافی‌ ممکن‌ است‌ تبهکاری‌ را در پی‌ داشته‌ باشد. کروموزوم‌ جنسی‌ اضافه‌ ممکن‌ است‌ از نوع‌  XXY   یا  XYY   باشد.
             الگوی‌ کروموزم‌ اضافی‌  X : این‌ الگوی‌ کروموزومی‌ که‌ اغلب‌ با عقب‌ ماندگی‌ ذهنی‌ همراه‌ است‌، نشانگان‌ کلاین‌ فلتر نیز نامیده‌ می‌شود و در مردان‌ وجود دارد و به‌ عنوان‌ ناهنجاری‌ کروموزومی‌ مورد توجه‌ است‌. فورسمن‌ در یک‌ مطالعه‌ جامع‌ نتیجه‌ گرفت‌ مردانی‌ که‌ دارای‌ کروموزم‌ اضافی‌  X   هستند، در محاکم‌ قضایی‌ بیشتر دیده‌ می‌شوند؛ ولی‌ این‌ ارتباط‌ آنقدر مستدل‌ و قوی‌ نیست‌ که‌ جنبه‌ پیش‌ بینی‌ داشته‌ باشد و بتوان‌ به‌ کمک‌ آن‌ الگوی‌ رفتاری‌ شخص‌ را در آینده‌ پیش‌ بینی‌ نمود در مجموع‌ اینان‌ در دو مورد توافق‌ وجود دارد. یکی‌ شروع‌ زودرس‌ کژرفتاری‌ و تمایل‌ به‌ تکرار آن‌ و دیگر اینکه‌ خلافهای‌ جنسر در بین‌ این‌ افراد کمی‌ بیشتر است‌.
             به‌ طور کلی‌ افرادی‌ که‌ دارای‌ نشانگان‌ کلاین‌ فلتر هستند، رفتاری‌ ناسازگار و میل‌ به‌ ارتکاب‌ جرم‌ دارند. میانگین‌ هوشی‌ آنان‌ پایین‌تر از معدل‌ حد متوسط‌ هوشی‌ افراد عادی‌ است‌ و در میان‌ آنها اختلالات‌ روانی‌ و نارساییهای‌ جسمانی‌ دیده‌ می‌شود. بررسیهای‌ وسیع‌ برخی‌ از پژوهشگران‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ نفوذ و قدرت‌ نشانگان‌ کلاین‌ فلتر در ایجاد حالت‌ ضد اجتماعی‌ و کژرفتاری‌ تا حدود 36% بوده‌ و جرم‌ مبتلایان‌ به‌ این‌ نشانگان‌ بیشتر جرایم‌ جنسی‌، آدمکشی‌ و دزدی‌ است‌.
 الگوی‌ کروموزوم‌ اضافی‌  Y : برخی‌ از پژوهشگران‌  بر این‌ عقیده‌اند افرادی‌ که‌ تبهکار به‌ دنیا می‌آیند دارای‌ الگوی‌ کروموزوم‌  XYY   هستند. در سال‌ 1967، ریچارد اسپک‌ که‌ متهم‌ به‌ کشتن‌ هشت‌ پرستار در شیکاگو شده‌ بود، دارای‌ این‌ نوع‌ کروموزوم‌ بود. پس‌ از کشف‌ این‌ قضیه‌، پژوهشهای‌ گوناگونی‌ در آمریکا و انگلستان‌ صورت‌ گرفت‌ تا معلوم‌ گردد آیا میان‌ کروموزوم‌ اضافی‌ و کژرفتاری‌ رابطه‌ای‌ وجود دارد یا نه‌.
             ویژگیهای‌ روانی‌ و جسمانی‌ دارندگان‌ کروموزوم‌ اضافی‌  Y   را می‌توان‌ چنین‌ برشمرد: سطح‌ هوش‌ پایین‌، (در حدود 60 و حداکثر 80)، میل‌ و آمادگی‌ ارتکاب‌ جرم‌، حرکات‌ عصبی‌، ناپایداری‌ و بی‌ ثباتی‌ در امور، عدم‌ مقاومت‌ در برابر سختی‌ها و مشکلات‌، احساس‌ کمبود عاطفی‌، زود خشمی‌ و عصبانیت‌، بی‌ گذشتی‌ و قساوت‌، ناتوانی‌ در پیش‌ بینی‌ امور و دور اندیشی‌، سرپیچی‌ از هنجارهای‌ اجتماعی‌، سوء قصد علیه‌ اموال‌ دیگران‌، میل‌ شدید به‌ تجاوزات‌ جنسی‌، سوءقصد علیه‌ اشخاص‌ و ارتکاب‌ قتلهای‌ فجیع‌، غیر عادی‌ بودن‌ رفتارها، بی‌ ارادگی‌ و بالاخره‌ ستیزه‌ جویی‌. این‌ افراد دارای‌ قد بسیار بلندی‌ در حدود 80/1 می‌باشند. موهای‌ سرشان‌ به‌ طور زودرس‌ ریزش‌ دارد. چشمانشان‌ بینایی‌ معمولی‌ را از دست‌ می‌دهد و نزدیک‌ بین‌ می‌شوند؛ عوارض‌ پوستی‌، ناراحتی‌های‌ مجرای‌ ادرار و اختلالات‌ روانی‌ که‌ آنان‌ را آماده‌ ارتکاب‌ تبهکاری‌ می‌کند، نیز در نزد آنان‌ بسیار دیده‌ می‌شود.
 
  جذابیت‌ و کژرفتاری‌
        برخی‌ از جرم‌ شناسان‌، ویژگیهای‌ جسمانی‌ مانند شکل‌ ظاهری‌ و چهره‌ فرد و ارتباط‌ آن‌ با ساختمان‌ بدنی‌ و کژرفتاریها و طرز برخورد دادگاهها نسبت‌ به‌ این‌ مجرمان‌ را مورد مطالعه‌ قرار داده‌اند. استافیری‌ (1967) دریافت‌ که‌ نوع‌ ساختمانی‌ بدنی‌ تأثیر مهمی‌ در قضاوت‌ دارد و معمولاً مزومورفها(افراد عضلانی‌ و قوی‌) که‌ جذاب‌ و زیبا هستند، بیشتر مورد نصیحت‌ قرار می‌گیرند و سختگیری‌ برای‌ آنها کمتر است‌. کاویور و هاوارد (1973) با تأکید بر ظاهر و سیمای‌ افراد به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ هم‌ مجرمان‌ سیاهپوست‌ و هم‌ مجرمان‌ سفید پوست‌ آمریکایی‌ نسبت‌ به‌ غیرمجرمان‌ جذابیت‌ و زیبایی‌ کمتری‌ دارند، حتی‌ کارکنانی‌ که‌ در کانونهای‌ اصلاح‌ و تربیت‌ مقیم‌ هستند، نسبت‌ به‌ کل‌
 جمعیت‌ چهره‌ زشت‌تری‌ دارند. تامپسون‌ (1990) تخمین‌ زد که‌ در هر سال‌ به‌ طور متوسط‌ 250 هزار مجرم‌ و متخلف‌ زشت‌ و نازیبا در زندانها وجود دارند، شاید غیرجذاب‌ بودن‌ (زشت‌ بودن‌ چهره‌) در ایجاد جرم‌ و یا احتمالاً افزایش‌ مجازات‌ توسط‌ دادگاهها نقش‌ داشته‌ باشند. تحقیقات‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ کودکان‌ زیبا و جذاب‌ همواره‌ موارد توجه‌ بزرگترها بوده‌ و ارزش‌های‌ منفی‌ کمتری‌ نسبت‌ به‌ کودکان‌ غیر جذاب‌ یا زشت‌ دارند. حتی‌ وقتی‌ که‌ رفتارهای‌ خلاف‌ و ضد اجتماعی‌ نیز انجام‌ می‌دهند.
             این‌ نظریه‌ که‌ ظاهر غیر جذاب‌ و زشت‌ با کژرفتاری‌ مرتبط‌ است‌، جراحان‌ ترمیمی‌ را واداشت‌ تا با مطالعه‌ بر روی‌ زندانیانی‌ که‌ از نظر ظاهری‌ ناهنجاریهایی‌ داشتند بررسیهای‌ انجام‌ دهند. در سال‌ 1970، 4250 نفر از زندانیان‌ را براساس‌ ویژگیهای‌ جسمانی‌ و روانی‌ جدا کرده‌ و به‌ چهار گروه‌ تقسیم‌ کردند. یک‌ گروه‌ فقط‌ تحت‌ جراحی‌ پلاستیک‌ قرار گرفت‌. گروه‌ دوم‌ تنها مشاوره‌ و گروه‌ سوم‌ هم‌ جراحی‌ پلاستیک‌ و هم‌ مشاوره‌ دریافت‌ کرده‌ بودند و گروه‌ چهارم‌ که‌ به‌ عنوان‌ گروه‌ کنترل‌ در نظر گرفته‌ شده‌ بود، این‌ اعمال‌ درست‌ قبل‌ از آزاد شدن‌ از زندان‌ انجام‌ گرفت‌. نتیجه‌ نشان‌ داد که‌ این‌ افراد یک‌ تصور جدید از خود داشتند مجرمانی‌ که‌ تحت‌ عمل‌ جراحی‌ قرار گرفته‌ بودند، طی‌ یکسال‌ پیگیری‌ کمتر از مجرمانی‌ که‌ جراحی‌ نشده‌ بودند مجدداً به‌ جرم‌ دست‌ زدند. جالب‌ توجه‌ است‌ که‌ گروهی‌ که‌ تنها مشاوره‌ دریافت‌ کرده‌ بودند به‌ اعمال‌ خلاف‌ و جرم‌ دست‌ زدند. اگر چه‌ نتایج‌ این‌ بررسی‌ خیلی‌ روشن‌ و دقیق‌ نیست‌ اما تصور می‌شود که‌ اصلاح‌ ظاهر و اندام‌ باعث‌ اصلاح‌ پذیرش‌ دیگران‌ قرار می‌گیرد. این‌ احتمال‌ نیز وجود دارد که‌ افراد وقتی‌ از نظر ظاهری‌ عیب‌ و نقصی‌ نداشته‌ باشند نیاز کمتری‌ برای‌ دفاع‌ یا ثابت‌ کردن‌ ارزش‌ خود دارند. در نتیجه‌ این‌ افراد کمتر به‌ کژرفتاری‌ یا رفتار پرخاشگرانه‌ که‌ درنتیجه‌ ناچیز شمردن‌ آنان‌ و یا مبارزه‌ برای‌ خود است‌، دست‌ می‌زنند.
  ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌
        در سالهای‌ اخیر، نظریه‌ جالبی‌ درباره‌ ارتباط‌ بین‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ و شخصیت‌ افارد مطرح‌ گردید. برخی‌ تحقیقات‌ بر روی‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ مثل‌: گوشهای‌ غیر طبیعی‌، گوشهای‌ دارای‌ انحنا و افتاده‌، انگشتان‌ خمیده‌، انحراف‌ چشمها، پرمویی‌، پنجه‌های‌ پای‌ به‌ هم‌ چسبیده‌، زبان‌ شیاردار و ارتباط‌ آنها با ناهنجاریهای‌ چون‌: اختلالات‌ یادگیری‌، بیش‌ فعالی‌، اسکیزوفرنی‌، پرخاشگری‌، تهاجمی‌ بودن‌ و بی‌ عرضه‌ و بی‌ مهارت‌ بودن‌، تأکید زیادی‌ شده‌ و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ ممکن‌ است‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ که‌ به‌ طور خلاصه‌  ( mpas )  خوانده‌ می‌شوند با برخی‌ ویژگیهای‌ رفتاری‌ خلقی‌ (شخصیتی‌) کودکان‌ در ارتباط‌ باشند. این‌ ارتباط‌ در میان‌ تعداد زیادی‌ از پسران‌ پیش‌ دبستانی‌ که‌ دارای‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ بودند مشاهده‌ گردید.
             نظر دیگر بر این‌ است‌ که‌ عوامل‌ تراتوژنیکی‌ - عوامی‌ که‌ هنگام‌ رشد جنین‌ و در اوایل‌ دوران‌ بارداری‌ ایجادی‌ می‌شود- بر سیستم‌ اعصاب‌ مرکزی‌ اثر می‌گذارند و در نتیجه‌ باعث‌ بوجود آمدن‌ مشکلات‌ رفتاری‌، و اختلالات‌ رشدی‌ می‌گردند. در مطالعه‌ای‌ که‌ توسط‌ برنان‌، مدنیک‌ و کندل‌ انجام‌ شده‌ آزمودنیهایی‌ را که‌ مشکلاتی‌ هنگام‌ تولد داشتند و دچار  Mpas   بودند، مورد بررسی‌ قرار دادند و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ این‌ افراد بیش‌ از کسانی‌ که‌ چنین‌ اختلالاتی‌ را نداشتند، در بزرگسالی‌ مرتکب‌ جرم‌ شدند. این‌ یافته‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ اختلال‌ در شد طبیعی‌ سیستم‌ اعصاب‌ می‌تواند خطر «ریسک‌ کردن‌» افراد را برای‌ انجام‌ رفتار خشونت‌آمیز بالا ببرد. برای‌ گسترش‌ چنین‌ نتیجه‌ای‌ تحقیقات‌ بیشتری‌ لازم‌ است‌.
  هدایت‌ الله‌ ستوده‌
 روزنامه‌ همشهری‌

آموزش برخورد با صرع کودکان

آموزش برخورد با صرع کودکان
مقدمه: بسیاری از افراد مبتلا به صرع اولین تشنج خود را قبل از 20 سالگی تجربه می کنند. بنابراین اگر کودک شما به صرع دچار شده است ، شما تنها نیستید بلکه امروزه شانس بالایی وجود دارد که وضعیت بیمار شما تحت کنترل در آمده و بخوبی حفظ شود. صرع کودکان از نظر نوع، درجه یا شدت بسیار متفاوت است و ممکن است با مساله دیگری در ارتباط باشد.بسیاری از کودکان دچار صرع کودکانی کاملا نرمال و فعال هستند که نیاز چندانی به مراقبت ویژه ندارند.این بچه ها می توانند تمام کارهایی را که دوستان آنها انجام می دهند اعم از شنا، ورزش و بازیهای مختلف را انجام دهند.در بعضی موارد بیماری شدیدتر است و کودکان نیازمند درمان و مراقبتهای طولانی مدت می باشند.
در این مقاله تلاش ما بر این است که به شما به عنوان والدین یا قیم بیمار مبتلا به صرع نکاتی را آموزش دهیم تا با وضعیت کودک خود در مواجهه با مساله رشد و همچنین استقلال شخصیت او آشنا شوید.
توصیف صرع کودکان
صرع می تواند در هر سنی آغاز شود اما معمولا شروع آن در اوایل زندگی است.هرچند بعضی از مردم فکر می کنند صرع با ناتوانایی های ذهنی و یا جسمی همراه است اما در واقع بسیاری از کودکان مبتلا به صرع از هوش و توانایی های طبیعی برخوردارند. البته بعضی از بیماران نیز مشکلات جسمی یا ذهنی دارند که ممکن است با آسیب مغزی یا بیماری دیگری مرتبط باشد.
صرع چیست؟
صرع حالتی عصبی است که در آن گروهی از سلولهای مغزی در زمانی نابجا به میزان زیادی فعال شده و ترشح می کنند. با اینکه صرع علت بسیاری از تشنجهاست اما صرع با تشنج تفاوت دارد. کودکی که یک بار تشنج کرده است یک کودک صرعی نیست بلکه ممکن است علل بسیار زیادی بتوان برای تشنج او پیدا کرد.
علت صرع چیست؟
علت همیشه شناخته شده نیست . گاهی به علت آسیب مغزی ،تومور مغزی یا ضربه به سراست. همچنین میتواند مربوط به مسمومیت،عفونت،تکامل مغزی یا ژنها باشد .
چه چیزهایی سبب شروع صرع میشوند؟
کودکان با هم تفاوت دارند. در بعضی از کودکان تشنج میتواند زمانی اتفاق بیفتد که فرد مبتلا به صرع صدای یکنواختی را مکرر بشنود. تشنج می توا ند هنگامی که فرد به نوری درخشان نگاه می کند یا جاهای خاصی از بدنش را لمس می کنند رخ دهد.
انواع مختلف تشنج کدامند؟
نوزادان یا کودکان خردسال مبتلا به تب بالا ممکن است برای چند دقیقه لرز پیدا کنند و دچار کاهش سطح هوشیاری شوند. به این حالت تشنج ناشی از تب گفته می شود.این تشنجها نشانه ای از صرع نیستند و معمولاً با افزایش سن محو می شوند.
صرع ژنرالیزه
در این مواقع کودک هوشیاریش را از دست می دهد. ممکن است گریه کند یا به زمین بیافتد و همچنین ممکن است کنترل ادرار یا مدفوع خود را از دست بدهد. در این گونه تشنجها تمام بدن کودک می لرزد، احتمالاً چشمانش به بالا منحرف می شود و دهانش پر از کف خواهد شد.
صرع آبسانس(کوچک)
در این حملات از آنجایی که طول حمله کوتاه است و چند ثانیه طول می کشد لذا کودک بیدار می ماند و ممکن است به کاهش هوشیاری او توجهی نشود. ممکن است کودک به نقطه ای خیره شود و به سرعت پلک بزند.ممکن است کودک حرکاتی شبیه جویدن انجام دهد و یا در صورتش حرکات سریع لرزشی دیده شود.
آیا من گناهکارم؟
مانند بسیاری از والدین مکن است شما هم به این فکر کنید که آیا کاری کردید؟ یا کاری باید می کردید و نکردید؟ که باعث شروع صرع در کودک شدید. و ممکن است به دنبال علت بیماری گشتن بخشی از تلاش شما را به دنبال صرع کودک شامل شود. بسیار بعید است که شما کاری کرده باشید که مسول تشنج فرزندتان باشید و در بسیاری از موارد علت صرع شناخته نشده است.
حفظ آرامش
احتمالاً وقتی کودکتان را در حال تشنج می بینید خیلی می ترسید و دستپاچه می شوید. اما باید بدانید که حفظ آرامش در این لحظات بسیار مهم است چرا که باید دقیقاً آنچه اتفاق افتاده را برای پزشک توضیح دهید.
تشخیص صرع معمولاً مشکل است و همیشه نمی توان به راحتی در مورد اینکه کودکی تشنج کرده یا نه قضاوت کرد.بچه ها هم مانند بزرگسالان تشنجهای منتشر و نسبی دارند و باید این وضعیتها از هم افتراق داده شود. علاوه بر این حالاتی وجود دارند که با تشنج اشتباه می شوند مثل تشنج ناشی از تب و حملات بند امدن نفس. بنابراین بسیار برای پزشک حائز اهمیت است که اطلاعات کافی در مورد اتفاقی که برای کودک شما افتاده است داشته باشد. و این اطلاعات را تنها شما می توانید به خوبی در اختیارش بگذارید.
تشنج ناشی از تب
این تشنج با افزایش سریع درجه حرارت بدن ایجاد می شود و با بیماری کودک مثل گلودرد یا دندان در آوردن ارتباط دارد. خوشبختانه اکثر بچه ها وقتی بزرگ شده و به سن مدرسه می رسند دیگر دچار این تشنج نمی شوند.
حملات بند آمدن نفس
این حملات واکنش شدید به شوک یا ترس هستند.کودک در هنگام ترس به جای جیغ زدن یا خشمگین شدن ، یک بار جیغ کشیده و نفس عمیقی می کشد به شکلی که انگار می خواهد گریه کند ً سپس نفس خود را مدتی نگه می دارد و همین باعث می شود که نفس کودک بند بیاید.
وقتی کودکم دچار تشنج شد چه کنم؟
دو مورد مهمی که باید انجام شود این است که :
1- مطمئن شوید کودک شما نفس می کشد
2- اجازه ندهید کودک به خودش آسیب بزند.
آرامش خود را حفظ کنید و این چند مرحله ساده را دنبال کنید:
- مطمئن شوید کودکتان نفس می کشد. اگر لبهایش کبود شده نشانگر آن است که نفس نمی کشد
- اگر کودک نفس نمی کشد، با اورژانس تماس بگیرید، اگر احیا بلد هستید پیش از رسیدن کمک احیاء را شروع کنید
- اگر کودک نفس می کشد او را روی زمین بخوابانید تا زمین نخورد.
- کودک را به پهلو بخوابانید تا از خفگی ناشی از انسداد مجاری تنفسی جلوگیری شود.
- اطراف کودک را از چیزهایی مثل میز و صندلی خالی کنید
- بند لباسهایی که کودک به تن دارد را شل کنید.
- بچه را محکم نگیرید و مانع حرکات او نشوید.
- هرگز حین تشنج چیزی داخل دهانش نگذارید و سعی نکنید با انگشت دهانش را باز نگه دارید.
- در صورت امکان هر چه زودتر با پزشک تماس بگیرید.
- احتمالاً بعد از تشنج کودک شما به خواب عمیقی فرو خواهد رفت. این طبیعی است. او را بیدار نکنید. وقتی او خواب است به او غذا و آشامیدنی ندهید.
مشکلات کنترل صرع
با وجودیکه در اغلب بچه ها دورنمای صرع خوب است اما بعضی از کودکان که به شکلهای وخیم تر بیماری دچار هستند با دارو به سختی کنترل می شوند و تشنجهای ممتد خواهند داشت.
انها ممکن است مشمول "سند رمهای "مختلف باشند .سندرم به گروهی از علائم گفته میشود .یک پزشک متخصص میتواند با شکل تشنجهای کودک شما به سند رم تشنجی فرزندا نتان پی ببرد.کودکانی که دچار صرع با کنترل مشکل هستند ممکن است مشکلات دیگری مانند تاخیر تکامل و یادگیری مشکل داشته باشند.
لازم است بدانید که کودک شما در وضیعتی قرار دارد که نباید دور بماند و این بسیار شایع است که در دوره ای از زمان دچار ناراحتی و غصه شود و شما باید برای این لحظات آمادگی داشته باشید .اگر کودک شما به طور جدی توسط صرع تحت تاثیر قرار گرفت این پمفلت با اطلاعات و توصیه هایی که به شما می دهد باعث میشود که شما برای کودکتان بهترین باشید و با چالشهای ویژه ای که روبرویتان قرار داردآشنا شوید...
تشخیص
مشاهدات و دانش شما از کودکتان در کمک کردن به پزشک برای تشخیص درست بسیار مهم است همان طور که از آزمایشات تشخیصی معمول مثل آزمایش خون،EEGو تصویر برداری مغز استفاده میشود ،همچنین کودکتان باید از لحاظ تکامل و رفتار نیز مورد ارزیابی قرار گیرد .بنابراین هنگام مراجعه به پزشک حتما کارت رشد کودک و نیز سایر ازمایشات قبل را همراه خود داشته باشید .
کلی صحبت کنید
شما زمان زیادی برای پرسیدن سوالات و صحبت کردن در مورد نگرانیها یتان در مورد تشخیص کودکتان نیاز دارد .پزشک شما می تواند به شما اطلاعات ، توصیه و اطمینان خاطر بدهد، اما در یک مطب شلوغ وقت برای بحث طولانی وجود ندارد .ازپزشکتان وقت ویژه ای برای مشورت بخواهید و یا اگر در بیمارستان مشاور پرستار ویژه ی صرع وجود دارد از ایشان راهنمایی و مشورت بخواهید . ممکن است شما ازاینکه بفهمید کودکتان صرع دارد شوکه شوید اما به یاد داشته باشید که از ده کودک مبتلا به صرع ،هشت کودک زندگی لذت بخش وطبیعی خواهند داشت .
درمان و اداره بیمار
هدف درمان طبی کنترل تمایل تشنج کودک شماست به شکلی که کودک شما تا حد امکان زندگی با کمترین اسیب ناشی از صرع را داشته باشد دوری کردن از چیزهایی که باعث تحریک و شروع صرع می شوند و نیز داروهای ضد صرع راههای اصلی دستیابی به این هدف است.کودک شما معمولاً تا قطع کامل تشنجهایش که معمولاً دست کم دو سال طول می کشد باید روی درمان ضد صرع بماند. البته در مواردی باید داروهای ضد صرع به صورت کنترل شده ادامه یابد.معمولاً فرزندتان پس از 16 سالگی از زیر نظر متخصص اطفال خارج و تحت نظر متخصصین اعصاب بزرگسالان قرار می گیرد.
جراحی
جراحی هم در تعداد اندکی از بچه ها ی مبتلا به صرع های خاصی ضرورت می یابد.
رژیم غذایی
بعضی بچه ها که دچار انواعی از صرع هستند که درمان آنها مشکل است ً ممکن است رژیم غذایی پر چربی که کتوژنیک نامیده می شود به آنها کمک کند.متاسفانه معمولا پیگیری این رژیم دردسر ساز است و می تواند باعث بد فرم شدن بدن کودک شود اما اگر توصیه پزشکتان باشد و شما عمل نکنید وضع از این بدتر می شود. به هر شکل حتماً قبل از آنکه برای کودکتان از رژیم غذایی خاصی استفاده کنید با پزشکتان مشورت نمایید.
خانواده
هنگامی که بار اول از صرع کودکتان مطلع می شوید احتمالاً بسیار ناراحت می شوید ومکن است احساس درماندگی کنید. ممکن است از این نگران باشید که صرع چگونه کودکی فرزندتان را تحت تاثیر قرار می دهد و آیا داروهای ضد صرع عوارضی دارد یا خیر. پاسخ این سوالات به درستی شناخته نشده است. مشکلاتی که شما با آن روبرو می شوید برای اولین بار در خانواده تجربه می کنید و باید کاملاً واقع بینانه برای مواجهه با لحظات سخت آماده باشید. باوجود تمام این مشکلات اغلب خانواده ها وقتی برای بار اول می فهمند که دچار چنین مشکلی شده اند و وقتی که راه برخورد با آن را یاد می گیرند به خوبی از عهده آن برمی آیند.
مثبت بیاندیشید
تجربه ً بصیرت و درک شما، راهنمای خوبی برایتان هستند تا بتوانید بهترین مراقبت را از کودکتان به عمل آورید. در وضعیتی قرار بگیرید تا بتوانید بیشترین اعتماد به نفس را داشته باشید. تواناییهایتان را برای برآوردن نیازهای کودکتان بشناسید. اما در مراقبت از کودک زیاده روی نکنید و تمام توجه و هم و غم خود را به او معطوف نکنید.
سایر مردم
شاید از اینکه آشنایان، بستگان یا همسایه ها بفهمند کودکتان صرع دارد بترسید. وقتی مردم از صرع چیزی نمی دانند و یا می ترسند احتمالاً واکنشهای منفی نشان می دهند. صراحت و صداقت بهترین راه برای مبارزه با نگاه منفی در مورد صرع است. با اینکار شما در خواهید یافت که اکثر مردم اگر بدانند که چه کمکی از آنها برمی آید ، قلباً به کمک شما می آیند.
صرع ورفتار
خانواده های کمی هستند که دچار مشکلات رفتاری نیستند- چه کودک مبتلا به صرع داشته باشند و چه نداشته باشند.- . به ندرت پیش می آید که مشکلات رفتاری به طور مستقیم ناشی از صرع باشد و چیزی تحت عنوان " شخصیت صرعی " تنها یک افسانه است.
تشنج برخی از بچه ها با استرس یا هیجان بدتر می شود و در بعضی موارد مشکل رفتاری به دلیل داروهای خاصی بوجود می آید.گاهی بی حواسی زودگذر در جریان یک تشنج کوچک و بی علامت در صرع کوچک می تواند باعث گیجی یا نا امیدی کودک شود که به نوبه خود منجر به مشکلات رفتاری می شود.
اگر کودکتان دچار مشکلی شد سعی کنید تا حد امکان دلیل پیدایش آن مشکل را دریابید. متخصصینی که درگیر مسائل کودکتان هستند به خوبی می توانند به شما کمک کنند. بنابراین از اینکه به آنها بگویید و یا از ایشان سوال کنید واهمه نکنید.
اذیت وآزار
بعضی از بچه های مبتلا به صرع در مدرسه منزوی می شوند. این به دلیل عدم اعتماد به نفس و توانایی اندک آنها در برقراری ارتباط متقابل می باشد.ممکن است کودک کج خلق یا خشن شده،یا اینکه سوء رفتارهایی مثل فرار از مدرسه از خود بروز دهد.با معلم کودکتان صحبت کنید و مطمئن باشید فرزندتان به اعتماد و حمایت شما پشتگرم است.
به کودکتان کمک کنید که با صرع زندگی کند
اطلاعات صحیح و خوشبینانه به شما و فرزندتان کمک می کند که از زندگی دوران کودکی او لذت ببرید.به او به اندازه ای راجع به صرع بگویید که احساس می کنید می تواند بفهمد و به او راههای ساده ای را که بوسیله آنها می تواند شرایط را کنترل کند نشان دهید.هر چه قدر بزرگتر می شود شما می توانید او را تشویق کنید تا مسوولیت پذیر تر باشد. خطوط راهنمای زیر می تواند مفید باشد:
آنچه باید انجام دهید-
کودکتان را آنگونه که هست بپذیرید(به عنوان کسی که صرع دارد) و او را تشویق کنید که به همین شکل عمل کند.
کودکتان را حمایت کنید و اعتماد و اطمینان او را برای قرار گرفتن در شرایط متفاوت افزایش دهید.
به او اطمینان دهید وقت ، علاقه و انرژی شما بین هر یک از بچه هایتان تقسیم شده است.
به جای آنکه به کارهایی که کودکتان نمی تواند انجام دهد فکر کنید، به آنچه می تواند انجام دهد معطوف شوید
در مغز خود این نکته را جا بیاندازید که احساس عصبانیت یا بی میلی نسبت به بچه هایتان که گاهی به سراغتان می آید امری طبیعی است و البته شما آنها را بسیار دوست دارید و مراقبشان هستید.
مانند یک خانواده از با هم بودن لذت ببرید
آنچه نباید انجام دهید
از کمک به بچه مگر در حالتی که واقعاً به کمکتان احتیاج دارد خودداری کنید
زندگی خود را به این دلیل که کودکی مصروع دارید مختل نکنید
با بچه ای که مبتلا به صرع است متفاوت از دیگر کودکانتان رفتار نکنید
اجازه ندهید کودکتان خود را مریض تصور کند یا ابتلا به صرع را یک گناه بداند
آموزش
بیشتر کودکان و نوجوانان مبتلا به صرع به مدارس و دانشگاههای معمولی می روند.مدرسه بخش مهمی از زندگی فرزند شماست و بنابراین او باید بتواند در بیشتر فعالیتها مانند سایر بچه ها شرکت کند. شما احتمالاً در می یابید که بیشتر آموزگاران و مددکاران وقتی بداند چگونه با فرزندتان رفتار کنند بسیار کمک کنده و موثر خواهند بود. مثلاً آنها باید بدانند که هر وقتی که کودک دچار تشنج شد لازم نیست او را به خانه بفرستند بلکه بعد از کمی استراحت می تواند به کلاس برگردد.
صرع و یادگیری
بیشتر کودکان مبتلا به صرع توانایی یادگیری مشابه سایرین دارند و خیلی از آنها درسشان خوب است.البته واقعیتی ناراحت کننده وجود دارد که بعضی از این بچه ها آنطور که باید از مدرسه استفاده نمی کنند.ناتوانی در یادگیری کودک شما ممکن است مستقیماً مربوط به صرع او نباشد بنابراین اگر حدس می زنید که پیشرفت او آنچنان که باید باشد نیست، با معلم و پزشک وی برای حل مسائل مشورت کنید.
مشکلات یادگیری
بعضی از بچه های مبتلا به صرع یادگیری مشکلی دارند( این واژه هنگامی استفاده می شود که یک کودک نسبت به بیشتر کودکان هم سن و سال خود یادگیری سخت تری داشته باشد.) در این موارد کودک شما به کمک ویژه نیاز دارد تا قابلیتهای خود را باز یابد. خوشبختانه بیشتر مشکلات یادگیری خفیف هستند و آرام آرام پیشرفت می کنند اما گاهی اوقات وقتی که کودک تشنجهای شدید و غیر قابل کنترل داشته باشد، این مشکلات طولانی تر وجدی تر می شوند .
آموزشهای خاص مورد نیاز
اگر کودک شما به طور جدی از سایر کودکان هم سن و سالش عقب افتاده تر است یا اگر شما فکر می کنید که او همه آنچه که در مدرسه باید به او آموخته شود فرا نمی گیرد ، ممکن است به آموزشهای ویژهای نیاز داشته باشد.
آیا کودک باید به مدرسه خاصی برود؟بیشتر بچه هایی که نیازمند آموزشهای ویژه هستند می توانند در مدارس معمولی درس بخوانند . اما گاهی بهتر است فرزندتان را با مشورت کارشناسان آموزش و پرورش به مدرسه ای بفرستید تا نیازش را برآورده سازد. البته در ایران مدرسه مخصوص کودکان صرعی وجود ندارد اما شما با مشاوره آموزش و پرورش منطقه زندگی خود تحت نظر کارشناسان آموزشی می توانید مدرسه دلخواهتان را بیابید.
کودکان وتلفن همراه
تلفن همراه اکنون به عنوان بخشی از زندگی روزانه جوانان در آمده است.هنوز هم در مورد بی خطر بودن تلفن همراه اختلاف نظر وجود دارد و این امر باعث نگرانی والدین کودکان مبتلا به صرع شده است. اثرات تلفن همراه بر صرع را از پزشکتان بپرسید.
نوجوانی به بلوغ
بیشتر نوجوانان نیاز دارند تا نگاه مثبتی را از خودشان داشته باشند و خود را آنگونه که هستند بپذیرند.در میان نوجوانان به طور شایع دیده می شود که بیماری خود را به صورت دستاویزی برای نگرانی و عصبانیت در میآورند. سعی نکنید این امر را خیلی بزرگ کنید. هر چقدر نوجوان شما راجع به بیماریش بیشتر بداند بهتر می تواند تصمیمات موثر تری بگیرد. با حمایت از او و محبت از وی خواهد فهمید که صرع نمی تواند نقش مهمی در زندگی او بازی کند.
در نوجوانان حساس تر بیشتر مراقب باشید اما آنقدری نباشد که آنها از فعالیتهای روزانه مانند ورزش کردن، مسافرت یا اردو رفتن با همسالان باز بماند.
به عنوان یک والد گاهی قبول این مساله که کودکتان بزرگ شده خیلی سخت است.اما باید بدانید که مجبور خواهید شد با فرزندتان در مورد ازدواج و رابطه او با جنس مخالف صحبت کنید.پسران و دختران باید بدانند که صرع نمی تواند لذت آنها را از رابطه زناشویی کاهش دهد. همچنین دختران باید بدانند که داروهای ضد صرع ممکن است روی جذب قرصهای پیشگیری از حاملگی اثر بگذارد و در این مورد باید با پزشکشان مشورت کنند. دختر یا پسر شما می تواند مانند همه مردم ازدواج کرده و فرزندان سالمی داشته باشد.
تا اینجا شما چیزهای زیادی در مورد آنچه که نوجوانتان احتیاج دارد ، دانستید. علاوه بر این باید بدانید که نوجوان شما هنگامی که در بعضی مواقع نمی تواند مانند دوستانش باشد ، ایجاد ارتباط قوی با همسالانش برایش دشوار است. مثلاًفرزند شما تنها زمانی می تواند گواهینامه راندگی داشته باشد که دست کم یک سال تمام هیچ حمله تشنجی نداشته باشد.این موضوع وقتی که سایر دوستانش گواهینامه می گیرند شاید برای او منزوی کننده باشد.
آماده سازی برای دوران بلوغ
ازنکات زیر می توانید به منظور اطمینان از اینکه نوجوان شما از تمام اطلاعاتی که لازم دارد، بهره می برد استفاده کنید
- آیا او می داند چه مراکزی به او خدمات رسانی می کنند و می داند که چگونه باید آنها را پیدا کند؟
-آیا او می داند که چرا به درمان دارویی نیاز دارد و اگر تشنجهایش از کنترل خارج شد چه باید بکند؟
-آیا می داند چگونه مراقبتهای پزشکی خود را سازمان دهی کند؟

هم گرایی روان شناسی و مذهب در آغاز هزاره جدید

هم گرایی روان شناسی و مذهب در آغاز هزاره جدید
هم گرایی روان شناسی و مذهب در آغاز هزاره ی جدید، گزارشی ازهمایش بین المللی نقش دین دربهداشت روان
اولین همایش بین المللی نقش دین در بهداشت روان با حضور متخصصان، روان پزشکان و کارشناسان داخلی و خارجی از 27 تا 30 فروردین ماه در محل دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد.
در این همایش که از سوی دانشگاه علوم پزشکی ایران، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، گروه روان پزشکی و انستیتوی روان پزشکی و برخی سازمان های ملی و بین المللی برگزار شد، سخنرانان پیرامون نقش دین، نگرش و اعتقادات دینی در پیشگیری اولیه و ارتقاء بهداشت روان، مراسم دینی، عبادات و مکان های دینی در بهداشت روان، مقابله با استرس از طریق روش های دینی، روان شناسی دینی، ویژگی های اختصاصی و مشترک بهداشت روانی ادیان توحیدی، سخنرانی نمودند. در این همایش جمعا 130 مقاله به زبان های فارسی و انگلیسی ارایه شد.
روان شناسی و مذهب:
دو رویکرد به بهداشت روان
در این همایش «دکتر عنبرحق» استاد دانشگاه مالزی در سخنانی با عنوان «روان شناسی و مذهب: دو رویکرد به بهداشت روان» گفت: آیا مذهب و روان شناسی می توانند با یک دیگر همکاری کنند تا نتایج بهتری برای انسان بدست آید؟ وی با اشاره به اهمیت و نقش مذهب در زندگی انسان ها، خاطرنشان کرد: روان شناسی در گذشته به مذهب توجه ویژه ای نکرده و به سادگی از کنار آن گذشته است، اما امروزه رویکردی به وجود آمده است که بین روان شناسی و مذهب ارتباط مستقیم برقرار می کند.
«دکتر عنبر حق» که استاد دانشگاه در امریکا نیز بوده است گفت: تحقیقات در امریکا نشان می دهد که 20 درصد از بزرگسالان این کشور دارای اختلالات روانی قابل تشخیص هستند. و در این کشور سالانه 148 میلیارد دلار برای بهبود اختلالات روانی و رسیدن به بهداشت و روان هزینه می شود.
وی با اشاره به گسترش مذهب در بین کشورهای مختلف جهان، افزود: تحقیقات در امریکای شمالی نشان می دهد که بیش از 90 درصد مردم خود را صاحب یک دین معرفی می کنند و هر روز نیز در حال گسترش است. ایشان خاطر نشان کرد تحقیقات انجام شده نشان می دهد که باید به مذهب به عنوان یک ارزش، بهای بیش تری داد، چرا که گرایش انسان به مذهب در حال افزایش است.
وی افزود: هر چند روان شناسی علمی معتقد بوده است که درمان بیماران را باید از مسایل ارزشی دور نگه داشت، اما از سال 1987 تا 1993 میلادی بیش از 6 هزار مقاله ی علمی در خصوص نقش و اهمیت مذهب در درمان بیماران به چاپ رسیده است.
دکتر عنبرحق گفت: براساس بررسی های انجام شده، تاثیر نگرش های گروهی در احساس عذاب وجدان بسیار موثر است و مذهب عاملی است که می تواند در کاهش عذاب وجدان نقش فراوان داشته و به فرد آرامش بیش تری بدهد.
وی در عین حال افزود: تعصب در مذهبی بودن و افراط در اعمال مذهبی باعث می شود آدمی فکر کند از قدرت زیادی برخوردار است و در نتیجه به انزوا کشیده خواهد شد.
استاد سابق دانشگاه امریکا گفت: تحقیقات نشان می دهد افراد خیلی مذهبی انسان های متعصبی هستند، اما کسانی که در این زمینه اعتدال دارند، تعصب مذهبی کمتری دارند. وی با اشاره به این که برخی صاحب نظران، روان شناسیِ مذهب را به عنوان یک عامل منفی در زندگی بشری می دانند، افزود: امروزه مشخص شده است که از طریق مذهب می توان به بازسازی شناخت افراد از خود پرداخت و اختلالات روانی را در آنها درمان کرد.
دکتر عنبرحق خاطرنشان کرد: مذاهب دارای مضامینی هستند که می توانند در تکوین شخصیت افراد تاثیر گذار باشند. و اسلام تاکید فراوان دارد که سلامت روانی زمانی به وجود می آید که انسان به ارشاد فطری خودش توجه کند.
وی افزود: اصولاً مذهب و سلامت روان، دوروی یک سکه اند و نظرات روان شناسی را نمی توان بدون توجه به مسایل متافیزیکی تحلیل کرد.
نقش مراسم و اماکن مذهبی در آرامش روان
«دکتر میر محمدولی مجد تیموری» استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران و روان پزشک در سخنانی با عنوان «مراسم مذهبی، عبادات و مکان های دینی در بهداشت روانی» گفت: بسیاری از افراد عقاید افراطی و تفریطی در خصوص نقش مذهب در درمان بیماری های روانی افراد دارند که این امر نمی تواند صحیح باشد، اما اگر پلی میان این دو زده شود و در مسیر اعتدال حرکت کند در این صورت می توان به نتایج آن نیز امیدوار بود. وی افزود: به عنوان یک پزشک معتقدم نه دارو و نه اعتقادات هیچ کدام به تنهایی نمی توانند در افراد دارای اختلالات روانی مؤثر باشند، بلکه باید ابتدا دارو را مصرف کرد، سپس دعا را چاشنی آن قرار داد.
دکتر تیموری با اشاره به این که انسان های اولیه به دلیل ترس، به شکل گروهی زندگی می کردند و برای احساس و ایجاد آرامش سرود می خواندند افزود: مردم کره ی زمین اگر چه روزگارانی را بدون اعتقاد به خدا سپری کرده اند، اما در آن زمان ها به قدرت های طبیعت؛ مانند خورشید و ماه اعتقاد فراوان داشتند.
وی خاطرنشان کرد: تاریخ مدون مذهبی از زمانی شروع شد که وحدانیت آغاز شد و این زمانی بود که ابراهیم خلیل اقدام به شکستن بتها کرد.
استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران در ادامه به تشریح مکان های مذهبی در طول تاریخ پرداخته و افزود: در گذشته های دور محل تجمع پیامبران، بیابان ها بوده است و به مرور زمان این مکان ها مسقف شده و محل عبادتی به نام معبد، کلیسا و مسجد شکل گرفته و آراسته شد.
وی با اشاره به این که آراستگی محل عبادت تأثیر زیادی روی افراد دارد، افزود: آراستگی محل عبادت در عین حال سادگی، زیبایی خاصی را برای افراد فراهم می کند، به گونه ای که آدمی با نگاه به این مکان ها احساس آرامش می کند. و مردمی که در زمان های خاصی به عبادات می پردازند، آرامش خاصی را احساس می کنند.
وی با اشاره به انجام مراسم مذهبی به صورت جمعی، افزود: گروهی درمانی در افراد بیش تر موثر است، چرا که دردها مشترک است و انسان احساس برقراری ارتباط با دیگران کرده و احساس تنها بودن نمی کند و بر این اساس مردم بنابر اعتقاد خود در روزهای جمعه، شنبه و یکشنبه و با شرکت در مراسم مذهبی احساس آرامش می کنند.
دکتر تیموری گفت: خداوند متعال نیاز به آراستگی محیط های مذهبی ندارد، بلکه این انسان است که به آن نیاز دارد و با تلاش زیاد آنها را آراسته کرده است تا با دیدن آنها احساس آرامش کند، همانگونه که وقتی به حرم امام رضا علیه السلام وارد می شویم احساس آرامش می کنیم.
وی در پایان تاکید کرد: رنگ معماری و حضور جمعیت در مکان های مذهبی، در میزان آرامش انسان تاثیر فراوان دارد؛ زیرا براساس تحقیقاتی که در خصوص رابطه ی بین نگرش مذهبی، مهارت های مقابله و سلامت روان بر روی 200 تن از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد انجام شد؛ در این تحقیق مشخص گردید هر چه سن افراد بالاتر می رود نگرش مذهبی آن ها نیز بیش تر می شود.
ارزش هایی مانند: توکل و استعانت با 5/13 درصد، صبر کردن با 5/12 درصد، دعا کردن با 5/10درصد، توسل به پیامبران و ائمه با 5/3 درصد و توسل به قرآن، نماز و مغفرت هر کدام با 5/2درصد در رتبه های بعدی مقابله با استرس قرار داشتند.
سید کمال صولتی محقق این طرح می گوید: افرادی که سلامت روانی ندارند، همبستگی بین سلامت روان و نگرش مذهبی آنها 42 درصد بوده است، اما افرادی که دارای سلامت روانی هستند، همبستگی سلامت روانی آنها با نگرش مذهبی، 71 درصد بوده است.
اعمال مذهبی و پیشگیری از بیماری های حادّ قلبی
«دکتر سید غفور موسوی» روان پزشک و استاد دانشگاه اصفهان نیز در سخنانی در همایش بین المللی نقش دین در بهداشت روانی، گفت: براساس مطالعات انجام شده، بیماری های حاد قلبی تحت تاثیر وضعیت روانی افراد است بگونه ای که هر چه فرد آرام تر باشد، وضعیت قلبی وی نیز بهتر است.
وی حضور در مساجد و شرکت در جلسات قرآن را برای ایجاد آرامش در انسان بسیار ضروری دانسته و گفت: در تحقیقاتی که بر روی یک صد نفر از بیماران مبتلا به حملات قلبی و گروه گواه انجام شد، مشخص گردید، کسانی که در مراسم مذهبی حضور پیدا می کنند، 37 بار امکان ابتلاء آنها به حملات قلبی کمتر است.
وی تأثیر حضور فرد در جمع مؤمنین را بسیار مؤثر و در احساس تنها بودن وی و احساس آرامش روانی فرد مفید دانست.
استاد دانشگاه اصفهان گفت: آشنایی با معارف توحیدی موجب می شود فرد در برابر مشکلات و اضطراب ها تصمیم گیری بهتری داشته باشد. وی شرکت در مراسم و اجتماعات مذ هبی را به عنوان یک استراتژی در پیشگیری از ابتلاء به حملات قلبی برای انسان ها عنوان کرد.
تأمین نیازهای روحی و معنوی بیمار
«دکتر سلما یاکوب» از انگلستان، در سخنانی با عنوان «به سوی مدل یکپارچه ی روان درمانی، شامل معنویت و عوامل اجتماعی ـ سیاسی در زندگی مراجعان»، گفت: درمان های غربی فقط به یک جنبه ی زندگی انسان محدود می شود و آن رفتار شناختی بر اساس رفتار و اقدامات فرد است و در این نوع درمان ابعاد معنوی انسان در نظر گرفته نمی شود.
وی با بیان این که معنویت بندرت در روان شناسی بکار گرفته شده است، افزود: چه چیزی می تواند به این سؤال پاسخ دهد که از کجا آمده ایم، به کجا می رویم، و پس از مرگ چه اتفاقی برای انسان خواهد افتاد؟
استاد دانشگاه های انگلستان گفت: طبیب اسلامی سعی می کند به بیمار کمک کند تا آن بخش از نیازهای روحی و معنوی را که بیمار به آنها نیاز دارد برای وی فراهم کند. وی با اشاره به این که انسان قبل از تولد از نظر معنوی با خداوند رابطه ای داشته است خاطرنشان کرد: اعتقاد به این که هیچ چیز خارج از اراده ی خداوند اتفاق نخواهد افتاد و انسان ها نیز بر اساس اعمالشان در دنیای پس از مرگ ارزیابی خواهند شد، برای بسیاری از بیماران روانی راه گشا است.
دکتر یاکوب تاکید کرد: آموزش، کار و پول درآوردن بیش ترین وقت زندگی مردم را به خود اختصاص داده است و به انسان اجازه ی تفکر در خصوص ابعاد معنوی و این که هدف از خلقت او چه بوده است را به وی نمی دهد. وی با اشاره به نقش معنویت در کسب موفقیت در زندگی گفت: موفقیت انسان به قلب او بستگی دارد و باید تلاش کنیم به مرتبه ی بالاتری از خلوص قلبی از طریق ارتباط با خداوند و دعا کردن دست یابیم.
استاد دانشگاه های انگلستان تصریح کرد: جنبه های معنوی می تواند تمام زندگی بشر را تحت تاثیر قرار دهد و آرامش را در جوامع دینی بر افراد و قلب آنها حاکم کند.
وی با بیان این که انسان معمولاً وقتی با مشکل روبرو می شود، به طرف خداوند می رود، گفت: مشکلات زندگی که انسانها آنها را دوست ندارند، هدایایی هستند که برای افراد فرستاده شده است و خداوند نیز تاکید کرده است می توانیم تسهیلاتی را برای کسانی که بسوی ما توجه کرده اند، فراهم کنیم.
دکتر یاکوب افزود: انسان ها بر اثر فشار، مانند الماس خالص شده و مشکلات نیز برای پاک کردن روح وی است.
وی گفت: در مدل اسلامی تکامل معنوی، بین غرایز طبیعی و نیازهای معنوی وی تعادل برقرار می شود که نباید بیش از حد بر هر کدام از آنها تکیه کرد.
استاد دانشگاه های انگلستان علت بروز برخی مشکلات روحی و روانی برای انسان را مشغله ی دنیوی زیاد و غفلت از عوامل معنوی دانست و تاکید کرد: مهم ترین ویژگی روان شناسی اسلامی این است که می تواند با خدا رابطه برقرار کند، این شیوه هر چند که قدیمی است اما شیوه ای منسوخ برای هزاره ی جدید نیست.
سوگواری مذهبی و کاهش تمایل به خودکشی
«دکتر تراور گریفیت» عضو کمیته ی برنامه ریزی بهداشت روانی در یکی از مناطق انگلستان، در سخنانی گفت: بر اساس تحقیقات انجام شده سوگواریِ موثر، باعث از بین رفتن علاقه به خود کشی می شود. وی افزود: مذهب احساس امیدواری به زندگی انسان داده و نوید بخشیده شدن گناهان را به انسان می دهد.
دکتر گریفیت تاکید کرد: سوگواری موثر می تواند بر احساس عذاب وجدان غلبه کند، چیزی که دارو در مورد آن تاثیر چندانی ندارد.
در ادامه ی این همایش «پرفسور دریس موساوی» استاد دانشگاه مراکش در سخنانی با عنوان «عبادت و سلامت روان»، گفت: بر اساس تحقیقات انجام شده هر گونه افراط و تفریط در انجام اعمال و مراسم مذهبی غیر قابل قبول است.
وی با اشاره به این که اگر کسی بخواهد در زمینه ی عبادت تفریط کرده و از بقیه جلوتر باشد، شکست خواهد خورد، افزود: در تمام کارها و حتی عبادت باید اعتدال را رعایت کرد.
دکتر موساوی گفت: بر اساس تحقیقات انجام شده کسانی که به انجام فرایض مذهبی می پردازند، بسیار کمتر از کسانی که این اعمال را انجام نمی دهند دست به خودکشی می زنند.
وی خاطرنشان کرد: بر این اساس کسانی که تعهدات اجتماعی بالاتری نیز دارند کمتر دست به خودکشی می زنند.
کم توجهی روان شناسی به مذهب
«دکتر محمد ابهری» روان پزشک و استاد سابق دانشگاه علوم پزشکی ایران در گفت و گوی اختصاصی با نشریه ی پگاه حوزه در خصوص نقش دین در تأمین بهداشت روانی گفت: انسان دارای چهار بعد زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی است که همه ی این عوامل بر روی یک دیگر تأثیر گذارند و همان گونه که عامل زیستی می تواند در خصوص بقیه ی عوامل تاثیر گذار باشد، عامل و بعد معنوی نیز می تواند سبب بهبود بیماری های دیگر عوامل باشد.
وی با بیان این که اغتشاش معنوی و یا سردرگمی در هدف می تواند سبب بروز اختلال روانی در فرد شود، افزود: میزان اضطراب، افسردگی و خودکشی در میان کسانی که نمی توانند معنویت را برای خود معنا کنند، بیش تر از سایر افراد است.
دکتر ابهری گفت: افکار، هیجانات و آداب مذهبی از عوامل نگرش مذهبی هستند و اگر این سه عامل با یک دیگر هماهنگ باشند، مجموعه ای از زیبایی های معنوی برای فرد بوجود می آید و موجب سلامت در بهداشت روانی او می شود.
وی افزود: با انجام مراسم مذهبی، خیرات و کارهای نیک به انسان احساس تعالی و رضایت دست می دهد و اگر متناسب با فرد و جامعه باشد به سلامت روانی افراد می انجامد، این روان پزشک تاکید کرد: اگر مذهب با روحیات انسان متناسب نباشد، سبب پرخاشگری، احساس طرد و گناه، افراط و تفریط در کارها و احساس سرخوردگی به وی دست می دهد که می تواند تصویر مذهب را مخدوش کند. وی با اشاره به تجاربش در زمینه ی درمان مبتلایان به بیماری روانی، افزود: انسان عاقل خود را مسؤول اعمالش می داند و مذاهبی که سرنوشت بشر را در دست تقدیر می دانند، باعث تزلزل شخصیت افراد و احساس سرخوردگی در آنها می شود.
استاد سابق دانشگاه علوم پزشکی ایران با اشاره به این که روان شناسی هیچ گاه نقش مذهب را بطور کامل رد نکرده است افزود: در دنیای امروز داشتن معنا و مفهوم برای زندگی بیش از پیش روشن شده است و بر همین اساس نگرش مذهبی در روان شناسی مورد توجه بیش تر قرار گرفته است.
وی علت کم توجهی روان شناسی به مذهب را استفاده از ابزار تجربی در علم روان شناسی و فراهم بودن امکان فرضیه و آزمون سازی در مسایل جسمی و فیزیولوژی نسبت به مسایل شناختی و فلسفی دانست و خاطر نشان کرد: دانشمندان در گذشته به مسایلی گرایش داشتند که قابل کمیت سازی باشد و این برای پاسخ به معنای زندگی انسان کافی نبود.
دکتر ابهری با اشاره به این که دیدگاه های مادی گرایانه در قرون گذشته از قدرت زیادی برخوردار بودند، افزود: امروزه دیدگاه های صرفا مادی دیدگاهی تک بعدی شناخته می شوند که از جامعیت کافی برخوردار نیستند.
وی در پاسخ به این سؤال که چرا امروزه روان شناسی اسلامی از جایگاه قابل قبولی برخوردار نیست، گفت: در خصوص روان شناسی در مسایل اسلامی کم کار شده است و افرادی که روی آنها تحقیقاتی صورت گرفته است به مخاطبان؛ یعنی مردم معرفی نشده و بایگانی شده اند.
این روان پزشک با تاکید بر ضرورت تحقیقات بیش تر در خصوص روان شناسی اسلامی گفت: به روش های درمانی در اسلام ـ مثلاً در خصوص وسواس ـ توجه کافی نشده است و در این خصوص سعی کرده ایم تا از دیدگاه های وارداتی و عاریتی استفاده کنیم.
وی با اشاره به عدم همبستگی بین افراد جامعه از لحاظ گرایش به مذهب و اعتقادات دینی، خاطرنشان کرد: علت عدم تمایل و اعتقاد برخی به روش های درمانی مذهبی، شناخت کم آنها نسبت به روش های درمانی اسلامی است.
استاد سابق دانشگاه علوم پزشکی ایران گفت: هر چند که ممکن است برخی ظاهرا مسلمان باشند، اما به روش های درمان اسلامی اعتقاد کافی ندارند و عده ای نیز به رغم اعتقاد به روش های درمان اسلامی، در مثمر ثمر بودن این روش ها تردید دارند.
وی تاکید کرد که روش های روان درمانی اسلامی باید به صورت کلاسیک تدوین شود و در دانشگاه ها مورد تدریس قرار گیرد.
دکتر ابهری با اشاره به احساس مسئولیت اجتماعی در حوزه های علمیه، برای اصلاح ناهنجاری های جامعه گفت: روحانیون باید بدون دعوت دیگران وارد تحقیقات در خصوص مسایل علمی شوند و آنها را با زبان قابل فهم به مردم منتقل کنند.
وی در پایان بر این مسئله تصریح کرد که اگر مردم احساس کنند در فرآیند حل مسایل معنوی و اجتماعی می توانند مشارکت علمی و موثری داشته باشند، نه تنها احساس تحمیل شدن نخواهند کرد، بلکه فرآیندهای حل بحران های معنوی را بهتر پذیرا خواهند شد.

نقش دین در بهداشت روان

نقش دین در بهداشت روان
چکیده مباحث همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان
اولین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان با حضور متخصصان, روان پزشکان و کارشناسان داخلى و خارجى از 27 تا 30 فروردین ماه در محل دانشگاه علوم پزشکى تهران برگزار شد.
در این همایش که از سوى دانشگاه علوم پزشکى ایران, نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها, گروه روان پزشکى و انستیتوى روان پزشکى و برخى سازمان هاى ملى و بین المللى برگزار شد, سخنرانان پیرامون نقش دین, نگرش و اعتقادات دینى در پیشگیرى اولیه و ارتقإ بهداشت روان, مراسم دینى, عبادات و مکان هاى دینى در بهداشت روان, مقابله با استرس از طریق روش هاى دینى, روان شناسى دینى, ویژگى هاى اختصاصى و مشترک بهداشت روانى ادیان توحیدى, سخنرانى نمودند. در این همایش جمعا 130 مقاله به زبان هاى فارسى و انگلیسى ارایه شد.
روان شناسى و مذهب:
دو رویکرد به بهداشت روان
در این همایش ((دکتر عنبر حق)) استاد دانشگاه مالزى در سخنانى با عنوان ((روان شناسى و مذهب: دو رویکرد به بهداشت روان)) گفت: آیا مذهب و روان شناسى مى توانند با یک دیگر همکارى کنند تا نتایج بهترى براى انسان بدست آید؟ وى با اشاره به اهمیت و نقش مذهب در زندگى انسان ها, خاطرنشان کرد: روان شناسى در گذشته به مذهب توجه ویژه اى نکرده و به سادگى از کنار آن گذشته است, اما امروزه رویکردى به وجود آمده است که بین روان شناسى و مذهب ارتباط مستقیم برقرار مى کند.
((دکتر عنبر حق)) که استاد دانشگاه در آمریکا نیز بوده است گفت: تحقیقات در امریکا نشان مى دهد که 20 درصد از بزرگسالان این کشور داراى اختلالات روانى قابل تشخیص هستند. و در این کشور سالانه 148 میلیارد دلار براى بهبود اختلالات روانى و رسیدن به بهداشت و روان هزینه مى شود.
وى با اشاره به گسترش مذهب در بین کشورهاى مختلف جهان, افزود: تحقیقات در امریکاى شمالى نشان مى دهد که بیش از 90 درصد مردم خود را صاحب یک دین معرفى مى کنند و هر روز نیز در حال گسترش است. ایشان خاطر نشان کرد تحقیقات انجام شده نشان مى دهد که باید به مذهب به عنوان یک ارزش, بهاى بیش ترى داد, چرا که گرایش انسان به مذهب در حال افزایش است.
وى افزود: هر چند روان شناسى علمى معتقد بوده است که درمان بیماران را باید از مسایل ارزشى دور نگه داشت, اما از سال 1987 تا 1993 میلادى بیش از 6 هزار مقاله ى علمى در خصوص نقش و اهمیت مذهب در درمان بیماران به چاپ رسیده است.
دکتر عنبر حق گفت: براساس بررسى هاى انجام شده, تاثیر نگرش هاى گروهى در احساس عذاب وجدان بسیار موثر است و مذهب عاملى است که مى تواند در کاهش عذاب وجدان نقش فراوان داشته و به فرد آرامش بیش ترى بدهد.
وى در عین حال افزود: تعصب در مذهبى بودن و افراط در اعمال مذهبى باعث مى شود آدمى فکر کند از قدرت زیادى برخوردار است و در نتیجه به انزوا کشیده خواهد شد.
استاد سابق دانشگاه امریکا گفت: تحقیقات نشان مى دهد افراد خیلى مذهبى انسان هاى متعصبى هستند, اما کسانى که در این زمینه اعتدال دارند, تعصب مذهبى کمترى دارند. وى با اشاره به این که برخى صاحب نظران, روان شناسى مذهب را به عنوان یک عامل منفى در زندگى بشرى مى دانند, افزود: امروزه مشخص شده است که از طریق مذهب مى توان به بازسازى شناخت افراد از خود پرداخت و اختلالات روانى را در آنها درمان کرد.
دکتر عنبر حق خاطر نشان کرد: مذاهب داراى مضامینى هستند که مى توانند در تکوین شخصیت افراد تاثیر گذار باشند. و اسلام تاکید فراوان دارد که سلامت روانى زمانى به وجود مىآید که انسان به ارشاد فطرى خودش توجه کند.
وى افزود: اصولا مذهب و سلامت روان, یک روى سکه اند و نظرات روان شناسى را نمى توان بدون توجه به مسایل متافیزیکى تحلیل کرد.
نقش مراسم و اماکن مذهبى در آرامش روان
((دکتر میر محمد ولى مجد تیمورى)) استاد دانشگاه علوم پزشکى ایران و روان پزشک در سخنانى با عنوان ((مراسم مذهبى, عبادات و مکان هاى دینى در بهداشت روانى)) گفت: بسیارى از افراد عقاید افراطى و تفریطى در خصوص نقش مذهب در درمان بیمارىهاى روانى افراد دارند که این امر نمى تواند صحیح باشد, اما اگر پلى میان این دو زده شود و در مسیر اعتدال حرکت کند در این صورت مى توان به نتایج آن نیز امیدوار بود. وى افزود: به عنوان یک پزشک معتقدم نه دارو و نه اعتقادات هیچ کدام به تنهایى نمى توانند در افراد داراى اختلالات روانى موثر باشند, بلکه باید ابتدا دارو را مصرف کرد, سپس دعا را چاشنى آن قرار داد.
دکتر تیمورى با اشاره به این که انسان هاى اولیه به دلیل ترس, به شکل گروهى زندگى مى کردند و براى احساس و ایجاد آرامش سرود مى خواندند افزود: مردم کره ى زمین اگرچه روزگارانى را بدون اعتقاد به خدا سپرى کرده اند, اما در آن زمان ها به قدرت هاى طبیعت; مانند خورشید و ماه اعتقاد فراوان داشتند.
وى خاطرنشان کرد: تاریخ مدون مذهبى از زمانى شروع شد که وحدانیت آغاز شد و این زمانى بود که ابراهیم خلیل اقدام به شکستن بت ها کرد.
استاد دانشگاه علوم پزشکى ایران در ادامه به تشریح مکان هاى مذهبى در طول تاریخ پرداخته و افزود: در گذشته هاى دور محل تجمع پیامبران, بیابان ها بوده است و به مرور زمان این مکان ها مسقف شده و محل عبادتى به نام معبد, کلیسا و مسجد شکل گرفته و آراسته شد.
وى با اشاره به این که آراستگى محل عبادت تإثیر زیادى روى افراد دارد, افزود: آراستگى محل عبادت در عین حال سادگى, زیبایى خاصى را براى افراد فراهم مى کند, به گونه اى که آدمى با نگاه به این مکان ها احساس آرامش مى کند. و مردمى که در زمان هاى خاصى به عبادات مى پردازند, آرامش خاصى را احساس مى کنند.
وى با اشاره به انجام مراسم مذهبى به صورت جمعى, افزود: گروهى درمانى در افراد بیش تر موثر است, چراکه دردها مشترک است و انسان احساس برقرارى ارتباط با دیگران کرده و احساس تنها بودن نمى کند و بر این اساس مردم بنابر اعتقاد خود در روزهاى جمعه, شنبه و یکشنبه و با شرکت در مراسم مذهبى احساس آرامش مى کنند.
دکتر تیمورى گفت: خداوند متعال نیاز به آراستگى محیطهاى مذهبى ندارد, بلکه این انسان است که به آن نیاز دارد و با تلاش زیاد آنها را آراسته کرده است تا با دیدن آنها احساس آرامش کند, همانگونه که وقتى به حرم امام رضا (ع) وارد مى شویم احساس آرامش مى کنیم.
وى در پایان تاکید کرد: رنگ معمارى و حضور جمعیت در مکان هاى مذهبى, در میزان آرامش انسان تاثیر فراوان دارد; زیرا بر اساس تحقیقاتى که در خصوص رابطه ى بین نگرش مذهبى, مهارت هاى مقابله و سلامت روان بر روى 200 تن از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکى شهر کرد انجام شد; در این تحقیق مشخص گردید هرچه سن افراد بالاتر مى رود نگرش مذهبى آن ها نیز بیش تر مى شود.
ارزش هایى مانند: توکل و استعانت با 5/13 درصد, صبر کردن با 5/12 درصد, دعا کردن با 5/10 درصد, توسل به پیامبران و ائمه با 5/3 درصد و توسل به قرآن, نماز و مغفرت هر کدام با 5/2 درصد در رتبه هاى بعدى مقابله با استرس قرار داشتند.
سید کمال صولتى محقق این طرح مى گوید: افرادى که سلامت روانى ندارند, همبستگى بین سلامت روان و نگرش مذهبى آنها 42 درصد بوده است, اما افرادى که داراى سلامت روانى هستند, همبستگى سلامت روانى آنها با نگرش مذهبى, 71 درصد بوده است.
اعمال مذهبى و پیشگیرى از بیمارىهاى حاد قلبى
((دکتر سید غفور موسوى)) روان پزشک و استاد دانشگاه اصفهان نیز در سخنانى در همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روانى, گفت: بر اساس مطالعات انجام شده, بیمارىهاى حاد قلبى تحت تاثیر وضعیت روانى افراد است بگونه اى که هر چه فرد آرام تر باشد, وضعیت قلبى وى نیز بهتر است.
وى حضور در مساجد و شرکت در جلسات قرآن را براى ایجاد آرامش در انسان بسیار ضرورى دانسته و گفت: در تحقیقاتى که بر روى یک صد نفر از بیماران مبتلا به حملات قلبى و گروه گواه انجام شد, مشخص گردید, کسانى که در مراسم مذهبى حضور پیدا مى کنند, 37 بار امکان ابتلإ آنها به حملات قلبى کمتر است.
وى تإثیر حضور فرد در جمع مومنین را بسیار موثر و در احساس تنها بودن وى و احساس آرامش روانى فرد مفید دانست.
استاد دانشگاه اصفهان گفت: آشنایى با معارف توحیدى موجب مى شود فرد در برابر مشکلات و اضطراب ها تصمیم گیرى بهترى داشته باشد. وى شرکت در مراسم و اجتماعات مذهبى را به عنوان یک استراتژى در پیشگیرى از ابتلإ به حملات قلبى براى انسان ها عنوان کرد.
تإمین نیازهاى روحى و معنوى بیمار
((دکتر سلما یاکوب)) از انگلستان, در سخنانش با عنوان ((به سوى مدل یکپارچه ى روان درمانى, شامل معنویت و عوامل اجتماعى ـ سیاسى در زندگى مراجعان)), گفت: درمان هاى غربى فقط به یک جنبه ى زندگى انسان محدود مى شود و آن رفتار شناختى بر اساس رفتار و اقدامات فرد است و در این نوع درمان ابعاد معنوى انسان در نظر گرفته نمى شود.
وى با بیان این که معنویت بندرت در روان شناسى بکار گرفته شده است, افزود: چه چیزى مى تواند به این سوال پاسخ دهد که از کجا آمده ایم, به کجا مى رویم, و پس از مرگ چه اتفاقى براى انسان خواهد افتاد؟
استاد دانشگاه هاى انگلستان گفت: طبیب اسلامى سعى مى کند به بیمار کمک کند تا آن بخش از نیازهاى روحى و معنوى را که بیمار به آنها نیاز دارد براى وى فراهم کند. وى با اشاره به که انسان قبل از تولد از نظر معنوى با خداوند رابطه اى داشته است خاطرنشان کرد: اعتقاد به این که هیچ چیز خارج از اراده ى خداوند اتفاق نخواهد افتاد و انسان ها نیز بر اساس اعمالشان در دنیاى پس از مرگ ارزیابى خواهند شد, براى بسیارى از بیماران روانى راه گشا است.
دکتر یاکوب تاکید کرد: آموزش, کار و پول درآوردن بیش ترین وقت زندگى مردم را به خود اختصاص داده است و به انسان اجازه ى تفکر در خصوص ابعاد معنوى و این که هدف از خلقت او چه بوده است را به وى نمى دهد. وى با اشاره به نقش معنویت در کسب موفقیت در زندگى گفت: موفقیت انسان به قلب او بستگى دارد و باید تلاش کنیم به مرتبه ى بالاترى از خلوص قلبى از طریق ارتباط با خداوند و دعا کردن دست یابیم.
استاد دانشگاه هاى انگلستان تصریح کرد: جنبه هاى معنوى مى تواند تمام زندگى بشر را تحت تاثیر قرار دهد و آرامش را در جوامع دینى بر افراد و قلب آنها حاکم کند.
وى با بیان این که انسان معمولا وقتى با مشکل روبرو مى شود, به طرف خداوند مى رود, گفت: مشکلات زندگى که انسانها آنها را دوست ندارند, هدایایى هستند که براى افراد فرستاده شده است و خداوند نیز تاکید کرده است مى توانیم تسهیلاتى را براى کسانى که بسوى ما توجه کرده اند, فراهم کنیم.
دکتر یاکوب افزود: انسان بر اثر فشار, مانند الماس خالص شده و مشکلات نیز براى پاک کردن روحى وى است.
وى گفت: در مدل اسلامى تکامل معنوى, بین غرایز طبیعى و نیازهاى معنوى وى تعادل برقرار مى شود که نباید بیش از حد بر هر کدام از آنها تکیه کرد.
استاد دانشگاه هاى انگلستان علت بروز برخى مشکلات روحى و روانى براى انسان را مشغله ى دنیوى زیاد و غفلت از عوامل معنوى دانست و تاکید کرد: مهم ترین ویژگى روان شناسى اسلامى این است که مى تواند با خدا رابطه برقرار کند, این شیوه هر چند که قدیمى است اما شیوه اى منسوخ براى هزاره ى جدید نیست.
سوگوارى مذهبى و کاهش تمایل به خودکشى
((دکتر تراور گریفیت)) عضو کمیته ى برنامه ریزى بهداشت روانى در یکى از مناطق انگلستان, در سخنانى گفت: بر اساس تحقیقات انجام شده سوگوارى موثر, باعث از بین رفتن علاقه به خودکشى مى شود. وى افزود: مذهب احساس امیدوارى به زندگى انسان داده و نوید بخشیده شدن گناهان را به انسان مى دهد.
دکتر گریفیت تاکید کرد: سوگوارى موثر مى تواند بر احساس عذاب وجدان غلبه کند, چیزى که دارو در مورد آن تاثیر چندانى ندارد.
در ادامه ى این همایش ((پروفسور دریس موساوى)) استاد دانشگاه مراکش در سخنانى با عنوان ((عبادت و سلامت روان)), گفت: بر اساس تحقیقات انجام شده هرگونه افراط و تفریط در انجام اعمال و مراسم مذهبى غیر قابل قبول است.
وى با اشاره به این که اگر کسى بخواهد در زمینه ى عبادت تفریط کرده و از بقیه جلوتر باشد, شکست خواهد خورد, وى افزود: در تمام کارها و حتى عبادت باید اعتدال را رعایت کرد. دکتر موساوى گفت: بر اساس تحقیقات انجام شده کسانى که به انجام فرایض مذهبى مى پردازند, بسیار کمتر از کسانى که این اعمال را انجام نمى دهند دست به خودکشى مى زنند.
وى خاطرنشان کرد: بر این اساس کسانى که تعهدات اجتماعى بالاترى نیز دارند کمتر دست به خود کشى مى زنند.
کم توجهى روان شناسى به مذهب
((دکتر محمد ابهرى)) روان پزشک و استاد سابق دانشگاه علوم پزشکى ایران در گفت و گوى اختصاصى با نشریه ى پگاه حوزه در خصوص نقش دین در تإمین بهداشت روانى گفت: انسان داراى چهار بعد زیستى, روانى, اجتماعى و معنوى است که همه ى این عوامل بر روى یک دیگر تإثیر گذارند و همان گونه که عامل زیستى مى تواند در خصوص بقیه ى عوامل تاثیر گذار باشد, عامل و بعد معنوى نیز مى تواند سبب بهبود بیمارىهاى دیگر عوامل باشد.
وى با بیان این که اغتشاش معنوى و یا سردرگمى در هدف مى تواند سبب بروز اختلال روانى در فرد شود, افزود: میزان اضطراب, افسردگى و خودکشى در میان کسانى که نمى توانند معنویت را براى خود معنا کنند, بیش تر از سایر افراد است.
دکتر ابهرى گفت: افکار, هیجانات و آداب مذهبى از عوامل نگرش مذهبى هستند و اگر این سه عامل با یک دیگر هماهنگ باشند, مجموعه اى از زیبایى هاى معنوى براى فرد بوجود مىآید و موجب سلامت در بهداشت روانى او مى شود.
وى افزود: با انجام مراسم مذهبى, خیرات و کارهاى نیک به انسان احساس تعالى و رضایت دست مى دهد و اگر متناسب با فرد و جامعه باشد به سلامت روانى افراد مى انجامد, این روان پزشک تاکید کرد: اگر مذهب با روحیات انسان متناسب نباشد, سبب پرخاشگرى, احساس طرد و گناه, افراط و تفریط در کارها و احساس سرخوردگى به وى دست مى دهد که مى تواند تصویر مذهب را مخدوش کند. وى با اشاره به تجاربش در زمینه ى درمان مبتلایان به بیمارى روانى, افزود: انسان عاقل خود را مسوول اعمالش مى داند و مذاهبى که سرنوشت بشر را در دست تقدیر مى دانند, باعث تزلزل شخصیت افراد و احساس سرخوردگى در آنها مى شود.
استاد سابق دانشگاه علوم پزشکى ایران با اشاره به این که روان شناسى هیچ گاه نقش مذهب را بطور کامل رد نکرده است افزود: در دنیاى امروز داشتن معنا و مفهوم براى زندگى بیش از پیش روشن شده است و بر همین اساس نگرش مذهبى در روان شناسى مورد توجه بیش تر قرار گرفته است.
وى علت کم توجهى روان شناسى به مذهب را استفاده از ابزار تجربى در علم روان شناسى و فراهم بودن امکان فرضیه و آزمون سازى در مسایل جسمى و فیزیولوژى نسبت به مسایل شناختى و فلسفى دانست و خاطر نشان کرد: دانشمندان در گذشته به مسایلى گرایش داشتند که قابل کمیت سازى باشد و این براى پاسخ به معناى زندگى انسان کافى نبود.
دکتر ابهرى با اشاره به این که دیدگاه هاى مادى گرایانه در قرون گذشته از قدرت زیادى برخوردار بودند, افزود: امروزه دیدگاه هاى صرفا مادى دیدگاهى تک بعدى شناخته مى شوند که از جامعیت کافى برخوردار نیستند.
وى در پاسخ به این سوال که چرا امروزه روان شناسى اسلامى از جایگاه قابل قبولى برخوردار نیست, گفت: در خصوص روان شناسى در مسایل اسلامى کم کار شده است و افرادى که روى آنها تحقیقاتى صورت گرفته است به مخاطبان; یعنى مردم معرفى نشده و بایگانى شده اند.
این روان پزشک با تاکید بر ضرورت تحقیقات بیش تر در خصوص روان شناسى اسلامى گفت: به روش هاى درمانى در اسلام ـ مثلا در خصوص وسواس ـ توجه کافى نشده است و در این خصوص سعى کرده ایم تا از دیدگاه هاى وارداتى و عاریتى استفاده کنیم.
وى با اشاره به عدم همبستگى بین افراد جامعه از لحاظ گرایش به مذهب و اعتقادات دینى, خاطر نشان کرد: علت عدم تمایل و اعتقاد برخى به روش هاى درمانى مذهبى, شناخت کم آنها نسبت به روش هاى درمانى اسلامى است.
استاد سابق دانشگاه علوم پزشکى ایران گفت: هر چند که ممکن است برخى ظاهرا مسلمان باشند, اما به روش هاى درمان اسلامى اعتقاد کافى ندارند و عده اى نیز به رغم اعتقاد به روش هاى درمان اسلامى, در مثمر ثمر بودن این روش ها تردید دارند.
وى تاکید کرد که روش هاى روان درمانى اسلامى باید به صورت کلاسیک تدوین شود و در دانشگاه ها مورد تدریس قرار گیرد.
دکتر ابهرى با اشاره به احساس مسئولیت اجتماعى در حوزه هاى علمیه, براى اصلاح ناهنجارىهاى جامعه گفت: روحانیون باید بدون دعوت دیگران وارد تحقیقات در خصوص مسایل علمى شوند و آنها را با زبان قابل فهم به مردم منتقل کنند.
وى در پایان بر این مسئله تصریح کرد که اگر مردم احساس کنند در فرآیند حل مسایل معنوى و اجتماعى مى توانند مشارکت علمى و موثرى داشته باشند, نه تنها احساس تحمیل شدن نخواهند کرد, بلکه فرآیندهاى حل بحران هاى معنوى را بهتر پذیرا خواهند شد.

خانواده و آسیب های روانی موجود در آن

خانواده و آسیب های روانی موجود در آن
مقدّمه
خانواده، واژه ای پرمعناست که وقتی به آن فکر می کنیم موجی از احساس و عاطفه را در ما برمی انگیزد. خانواده جایگاه آسایش و اطمینان، اولین نهاد اجتماعی و اساس و بنیان هر جامعه است; مفهومی که امروزه در کشورهای توسعه یافته می رود که فضای اصیل خود را از دست بدهد. به راستی خانواده یعنی چه و آیا وجود آن ضرورت دارد؟
در فرهنگ اسلامی، خانواده به مثابه دژی استوار و نهادی مقدس، بیشترین مسئولیت را در رشد و تحول، تربیت و تعالی و سعادت انسان بر عهده دارد. اساس تشکیل خانواده و ازدواج در نظام الهی رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرّب به ذات حق است.
آکرمن (1990) خانواده را به عنوان واحدی عاطفی ـ اجتماعی، کانون رشد و تکامل، التیام و شفادهنده و نیز مرکز پاتولوژی معرفی نموده است. در خانواده فرد خود را متعلق به مجموعه ای می داند که مختص اوست. به گفته مینوچین (1995) افراد هویت خود را از طریق خانواده احراز می کنند. ازدواج نخستین سنگ بنای تشکیل خانواده و جامعه است.
نقطه آغاز شکل گیری خانواده زمانی است که دو فرد بالغ (یک زن و یک مرد) با هدف تشکیل خانواده به یکدیگر می پیوندند. عقد ازدواج نقشی را به وجود می آورد که جدا از نقش های قبلی است
و نقطه بحرانی این انتقال نقش، شروع دوره زناشویی است.
بدون تردید، خانواده های لجام گسیخته و متزلزل، جامعه متزلزل را پدید می آورند. جامعه ای که در آن نشانی از خانواده سالم یافت نشود میزان طلاق روز به روز بالا می رود و ازدواج های مطلوب و برنامه ریزی شده کمتر صورت می گیرد. به طور کلی، ریشه بسیاری از کجروی های اجتماعی را باید در خانواده جستوجو کرد. در نشستی که توسط انجمن اولیا و مربیان انجام شده بود، در مبحث کودک و خانواده گزارش ها و نتایج تحقیقاتی حاکی از آن بود که اگر شاهد لجام گسیختگی جوامع هستیم، اگر میزان ارتکاب جرایم روزبه روز افزایش می یابد، اگر میزان اختلالات رفتاری و شخصیتی هر روزه بیشتر می شود، اگر بیش از 50 درصد تخت های بیمارستانی را بیماران اسکیزوفرن اشغال کرده اند و اگر از هر چهار ازدواج قریب سه ازدواج به طلاق منجر می شود، ریشه تمامی این مسائل را باید در خانواده جستوجو کرد.
به راستی آیا خانواده تا این حد مؤثر است؟ مسلم است که جواب مثبت می باشد، ولی پرسش اصلی این است که ویژگی یک خانواده سالم چیست؟ چگونه می توان از بروز مشکلات در خانواده جلوگیری نمود؟ محققان و روان شناسان، به ویژه خانواده درمانگران و مشاوران خانواده، در خصوص خانواده سالم تعاریفی دارند و ویژگی هایی را برشمرده اند.
به نظر ویرجنیاستیر (1376) خانواده هایی که دارای عملکرد مطلوب هستند مشکلات خود را در زمان بندی های خاص حل می کنند و از فلج و خشک نمودن فرآیندهای تعاملی در خانواده اجتناب کرده و وقتی اتفاق و مشکلی در خانواده رخ می دهد از مچ گیری و جستوجوی فرد گناهکار خودداری می کنند، در حالی که در خانواده های مشکل دار وقتی مشکلی رخ می دهد آن را به گردن یکدیگر می اندازند و در آخر یک نفر که ضعیف تر است و نمی تواند از خود دفاع کند باید بار همه گناهان و مشکلات را به دوش بکشد. معمولا این فرد است که نشانه های بیماری را بروز می دهد و برچسب بیماری می خورد و به اصطلاح بلاگردان (سپر بلا) خانواده است. خانواده های سالم شیوه های رفتاری ناموفق در حل مشکلات را رها ساخته و به جستوجوی استراتژی های نو و خلّاق می پردازند، در حالی که خانواده های مشکل دار به انکار مشکل می پردازند و یا سعی می کنند آن را بر اساس منطق روزمرّه و شیوه های ناکارآمد و هیجانی حل کنند.
به طور کلی، خانواده های سالم از ویژگی های زیر برخوردارند:
الف. بهره مندی اعضا از آزادی های اولیه، به گونه ای که قادرند پنج نوع آزادی را درک نمایند:
1. آزادی تصور کردن;
2. آزادی اندیشه;
3. آزادی احساس کردن;
4. آزادی انتخاب;
5. آزادی خلّاقیت.
ب. در خانواده سالم درخواست ها و موضوعات به شکل مبهم و چندپهلو مطرح نمی شوند، بلکه به شیوه ای واضح بیان می گردند.
ج. خصومت و کشمکش میان اعضا در خانواده انکار نمی شود، بلکه درباره آن بحث و گفتوگو می شود.
د. هر فرد قادر به درگیر کردن خود با نظرات دیگران است، هر چند متفاوت و مخالف نظر خود او باشند. فرد امیدها، ترس ها و انتظارات خود را از افراد دیگر خانواده مطرح می نماید.
هـ. در خانواده سالم طرح نظرات غیرمتعارف مجاز است.
و. هر فرد بین امکانات رفتاری گوناگون قدرت انتخاب داشته و از طریق تجربه می آزماید و الگوهای ناموفق و ناپسند را کنار می گذارد.
در خانواده های سالم نوعی سازماندهی و سلسه مراتب انعطاف پذیر در مرزهای بین نسلی (والدین ـ فرزندان) حاکم است، امّا در خانواده های مشکل دار اغتشاش در مرزهای بین نسلی توأم با اضمحلال سازماندهی و شکل گیری مثلث های بیمارگون مشاهده می شود. منظور از مثلث بیمارگون این است که دو نفر از اعضای خانواده بر علیه یک نفر متحد می شوند; برای مثال، مادر و پسر بر علیه پدر متحد می شوند و جبهه ائتلافی را به وجود می آورند.
ی. در خانواده سالم نظام ارزشی مشترک برقرار است. این نظام ممکن است مذهبی، سیاسی، اقتصادی و یا شامل همه موارد باشد. در این نوع خانواده اعضا مراقب و همدل یکدیگر هستند و به یکدیگر احترام می گذارند و هم زمان از نظر شخصیتی استقلال خود را حفظ می کنند.
ز. در خانواده های سالم طیف گسترده ای از احساسات مجال بروز می یابند; مثلا، احساسات محبت آمیز همان گونه ابراز می گردند که احساسات متعارض و غمگین. در این خانواده ها مکانی برای مجادله و مشاجره وجود دارد. مجادله ها به سوی پالایش و راه حل سوق داده می شوند و همچون آتش زیر خاکستر باقی نمی مانند.
خانواده ناسالم (آسیب زا )
خانواده ناسالم خانواده ای است که قادر به تأمین نیازهای تکاملی، حل مشکلات و تعارض های خود نبوده و کارکردهایش مختل می باشد.
بنابراین، با توجه به چنین مفروضه ای، خانواده آسیب زا یا مسئله دار در اثر ازدواج های ناموفق به وجود می آید و ازدواج های ناسالم نیز توسط افراد ناسالم و مشکل دار شکل می گیرد. از آن رو، که افراد مسئله دار همواره مترصد ازدواج با شبیه خود هستند (همسان همسری) فرآیند چندنسلی از خانواده های مسئله دار به وجود می آیند و این نظام مختل نسل به نسل انتقال می یابد. (بوئن، 1989) در این نوع خانواده ها سلسله مراتب قدرت هرج و مرج گونه است، به گونه ای که یکی از والدین قدرت تام دارد و یا اینکه والدین افرادی منزوی و کناره گیر بوده و فرزندان کنترل اوضاع را به عهده دارند. در این نظام، مرزها نامشخص و مبهم است، اعضای خانواده استقلال رأی ندارند، تناقض ها فراوان دیده می شود، ابراز آزادانه احساسات دچار مشکل می باشد، الگوی ارتباط هرج و مرج است و بحث و گفتوگو به کلی تعطیل می باشد. این خانواده ها در حل مشکلات با دشواری های زیادی مواجه هستند. به طور کلی، این گونه خانواده ها دارای اختیار و قدرت بسیار نامشخص، غیرشفاف و نامؤثر هستند و ارتباطات نیز حاکی از نارضایی است. روحیه افراد پایین و به سمت افسردگی گرایش دارد. نظام خانواده بسته و اعضای آن دچار سردی عاطفی و از هم گسستگی می باشند. در بعضی از این نوع خانواده ها مرزها بسیار خشک و افراد نسبت به یکدیگر بی تفاوت می باشند یا ممکن است مرزها به هم تنیده باشد. عشق و محبت در این مکان ها به صورت مشروط است و حریم شخصی افراد محترم شمرده نمی شود، آستانه تحمل بسیار پایین و کشمکش و تنش بسیار بالاست. مشکلات توسط اعضا نادیده انگاشته می شود و اعضا در صدد یاری رساندن و یا کمک خواستن از یکدیگر نیستند و به نظر می رسد که نشانه های مرضی از یک عضو به عضو دیگر منتقل می شود. ویژگی های این خانواده در یک ترسیم کلی عبارتنداز: اضطراب زیاد، تداخل مرزها، مقرّرات مبهم و پنهان، فقدان آزادی و روابط متقابل دروغین.
ویژگی ها و مشخصات خانواده های ناسالم
1. انکار :
این قبیل خانواده ها مشکل خود را انکار می کنند. به همین دلیل، مسائل آنان هیچ گاه حل نمی شود.
2. خلأ صمیمیت :
صمیمیت از میان اعضا رخت بربسته است.
3. نقش های بدون انعطاف :
اجبار و الزام در این خانواده ها سرسام آور است. فرزندان حقانیت خود را به خاطر فرزند بودن از دست می دهند.
4. مرزهای نامشخص :
همه افراد به جای یکدیگر احساس می کنند، تصمیم می گیرند، فکر می کنند و حتی عمل می کنند.
5. فدا شدن نیازهای فردی :
افراد اعضای فراموش شده هستند. نیازهای آنان برآورده نمی شود، تقریباً اعضا همیشه خشمگین و افسرده هستند.
6. ارتباط نادرست :
اعضا یا در تقابل با یکدیگر هستند و یا اینکه با هم توافق کرده اند که با یکدیگر مخالفت نکنند (پرخاش یا سکوت).
7.
مرموزسازی :
از جمله مواردی که خانواده را به حالت منجمد نگه می دارد مرموز بودن و ریاکار بودن است. در این شرایط، همه اعضا از برخی مسائل آگاه هستند، امّا تظاهر به ندانستن می کنند.
8. فقدان حد و مرز :
افراد برای حفظ نظام خانواده از حد و مرز شخصی خود عدول می کنند.
حال که با ویژگی های خانواده سالم و ناسالم از نظر عملکردی آشنا شدیم، در اینجا لزوم خانواده درمانی مطرح می شود. افراد در خانواده های مشکل دار چه سرنوشتی دارند؟ آیا آن ها مقهور طبیعت نابهنجار خود هستند؟ مسلماً خیر. هر فردی می تواند برای تغییر تلاش کند و خود را به یک فرد سالم نزدیک سازد.
لزوم خانواده درمانی
افراد در خانواده های مشکل دار چه سرنوشتی دارند؟ آیا آن ها مقهور طبیعت نابهنجار خود هستند؟ مسلماً هر فردی می تواند برای تغییر به سمت مثبت تلاش کند و خود را به یک فرد سالم و کامل نزدیک کند. امّا این کار با مشورت یک مشاور و خانواده درمانگر با سهولت بیشتری انجام می شود. در مواردی که خانواده ها از نشانه های نابهنجار زیادی برخوردارند، اصلاح و تغییر به سمت کمال جز با مشورت یک مشاور امکان پذیر نیست. دامنه فعالیت مشاوران خانوادگی گسترده است. آن ها از راه های گوناگونی به رشد خانواده ها کمک می کنند که عبارتند از:
1. ساده سازی رشد
مصاحبه و مشاوره با اعضای خانواده باعث تقلیل مقاومت ها و موانعی می شود که بر سر رشد طبیعی اعضای خانواده قرار دارد. وقتی اعضای خانواده با مسیر رشد افراد آشنا شدند و نحوه برخورد صحیح را فرا گرفتند، دانسته های خود را به کار خواهند گرفت و خانواده ای پربارتر خواهند داشت.
2. کمک به برخورد مناسب با بحران های خانوادگی
هر خانواده در طول تاریخ خود گاهی دچار بحران می شود. این بحران ممکن است ناشی از شرایط اجتماعی، وضعیت اقتصادی، بیماری ها و حوادث غیرمنتظره باشد. در این صورت، خانواده با احساسات متضاد و گاهی مخالف مواجه می گردد که عملا توان برخورد با آن را ندارد. گاهی بحران در اثر وجود کودک عقب مانده یا ناسازگار ایجاد می گردد، و گاهی مرگ یا جدایی همسر سبب بحران در خانواده می گردد. در چنین مواردی مشاوره خانوادگی می تواند به بررسی امکانات و نحوه برخورد با مشکل کمک کند.
3. آموزش به کودکان و نوجوانان
بسیاری از خانواده ها نحوه صحیح برخورد با کودکان و نوجوانان را نمی دانندو برخوردغیرمنطقی وگاه خصمانه با فرزندان خواهند داشت. مشاور خانواده می تواند به تصحیح این روابط کمک کند.
4. بهبود ارتباطات در درون خانواده
بعضی از همسران رابطه خوبی با یکدیگر ندارند. آن ها به علایق، خواسته ها و نیازهای همدیگر توجهی نمی کنند. با اینکه آن ها از نظر قانونی با یکدیگر زندگی می کنند ولی از نظر روانی از یکدیگر گسسته اند و اصطلاحاً «طلاق روانی» در بین آن ها جریان دارد. مشاور در چنین حالتی می تواند آنان را به داشتن رابطه ای باز توأم با احترام تشویق نماید، شبکه ارتباطات غلط را تصحیح نماید و آنان را در جهت مثبت و سازنده هدایت نماید.
5. کمک به تشکیل خانواده و جلوگیری از به هم پاشیدن آن
از جلسات مشاوره خانوادگی می توان برای تدارک ازدواج استفاده کرد و به افراد برای شناخت و آشنایی بیشتر با یکدیگر کمک نمود. همچنین می توان از به هم پاشیدن خانواده جلوگیری نمود. بسیاری از جدایی ها در اثر نبودن یک مجرای ارتباطی صحیح و وجود روابط غلط و پیچیده ای است که در شبکه و نظام خانواده وجود دارد و مشاور خانواده می تواند به خانواده ها کمک کند تا کانال ارتباطی روشن و رابطه ای باز و نظامی کارساز داشته باشند.
عواملی که ذکر گردیدند، لزوم خانواده درمانی را مطرح می سازند، امّا یک درمانگر چگونه تشخیص می دهد که یک خانواده نیاز به مشاوره دارد و مشاوره با خانواده سودمندتر از مشاوره تک تک اعضا است؟ گرچه خانواده ها مشکلات خود را در قالب مشکل یکی از اعضا و غالباً کودکان و نوجوانان بیان می کنند، ولی مشکل را باید در ساخت خانواده و نظام آن و در شبکه ارتباطات خانوادگی جستوجو کرد. خانواده هایی که مشکل دارند، دارای شبکه ارتباطی مناسبی نیستند و مشاور این ارتباط معیوب را از کلمات، تُن صدا، حالت چهره، وضعیت بدن، اشارات و علایمی که بین اعضا رد و بدل می شود می فهمد.
تفاوت مشاور مجرب و زبده با مردم عادی در این است که او نکات ریز و خاصی را در ارتباط با خانواده ها رعایت می کند. او هرگز مشکل خانواده را کوچک نمی شمرد، وقتی افراد خانواده مشکل خود را مؤدبانه بیان می کنند ممکن است چنین برداشت شود که مشکل آنان ناچیز و بی اهمیت است، در صورتی که چنین نیست و ممکن است مشکل عمده ای در میان باشد; مثلا، اگر خانمی احساس کند که شوهرش با احترام با او رفتار نمی کند، درمانگر این مسئله را بی اهمیت ندانسته و به تفصیل جویای ماجرا می شود. همچنین یک مشاور مجرب از موضوعات انتزاعی اجتناب می کند و تا آنجا که امکان دارد از اعضا می خواهد تا به رفتارهای عینی و قابل لمس توجه نمایند. مثلا، از شوهرش که نسبت به بی محبتی همسرش اعتراض دارد می خواهد که رفتار غیرمحبت آمیز همسرش را بازگو کند و مشخص کند که چه رفتاری از او را نمی پسندد. به علاوه، یک مشاور زبده در جریان مشاوره هیچ گاه با یک عضو ائتلاف نمی کند. گاهی از یکی از اعضای خانواده در مقابل دیگری حمایت می کند، امّا مواظب است تا از این حمایت تعبیر سوء نشود. او مواظب است که در جریان درمان معنا و مفهوم زندگی به بحث و جدل کشیده نشود; زیرا بعضی از زوجین از طریق بحث های فلسفی و انتزاعی سعی در به انحراف کشیدن جریان مشاوره دارند.
آخرین موضوعی که در رابطه با خانواده درمانی مطرح می شود این است که درمانگر مجرب از بحث زیاد درباره وقایع گذشته دوری می کند. گاهی طرح مسائل گذشته برای روشن شدن وضع فعلی مفید است، ولی نباید بحث در مورد وقایع گذشته باعث شود که بیشتر وقت مشاوره صرف بررسی وقایع گذشته شده و روابط فعلی اعضا خانواده از نظر دور شود. در جوامع امروزی علی رغم رشد سریع فنّاوری و علوم وابسته، ارتباطات خانوادگی روزبه روز به سمت گسستگی و سرد شدن پیش می رود.
بر اساس نتایج تحقیقات، میانگین زمان برقراری ارتباط کلامی پدران و مادران با کودکانشان در برخی شهرها و کشورها در 24 ساعت شبانه روز، یک دقیقه اعلام شده است. این مسئله پایه شروع اختلالات شخصیتی و ناکامی است و این در حالی است که بچه ها بیش از آنکه به تماشای برنامه های تلویزیونی نیاز داشته باشند، نیازمند ارتباط بصری و کلامی با پدر و مادر خود هستند. در جوامع امروزی والدین بیشتر وقت خود را در خارج از منزل صرف می کنند و این در حالی است که بیشتر کودکان و نوجوانان بیشتر از پول توجیبی نیازمند توجه و محبت هستند. نرم ها تغییر کرده و خانواده، این مأمن و محل آسایش، معنای خود را از دست داده است. شاید تا چند سال آینده کانونی به نام خانواده وجود نداشته باشد و این بنیادی ترین هسته اجتماعی کم رنگ و کم رنگ تر شود. به راستی چرا چنین است؟
منابع
1. سیداحمد احمدی، مقدّمه ای بر مشاوره و روان درمانی ، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1377;
2. کلمیت وزیون اشتیرلین، مفاهیم و تئوری های کلیدی در خانواده درمانی ، ترجمه سعید پیرمرادی، انتشارات همام، 1379;
3. غلامعلی افروز، روان شناسی خانواده ، همسران برتر، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، 1377;
4. ویرجیناستیر، آدم سازی ، ترجمه بهروز بیرنگ، نشر رشد، 1376;
5. سالوادر مینوچین، خانواده و خانواده درمانی ، ترجمه باقر ثنایی، تهران، امیرکبیر، 1376;
6. N.W Ackerman (1990), The Psychodynamics of family life , New york, Norton.
7. Bowen (1989), Family Therapy in chinical practice , New york, Jason Aronson.
8. Minuchine,s (1995), Family Tenrpy Techiniques , eambridge, massachusetts

چگونه در کودکان اعتماد به نفس ایجاد کنیم

چگونه در کودکان اعتماد به نفس ایجاد کنیم
سرزنش نکنید
عزت نفس اندک ،حالت خود تقویتی دارد، یعنی اگر کودکی دچار این مشکل است، خود نیز آن را شدت می بخشد. مثلاً اگر او فکر می کند در درس ریاضی ضعیف است بدون شک هنگام روبه رو شدن با یک مسأله ریاضی بسیار نگران می شود و این احساس ضعف به ناتوانی او در حل ریاضی بیشتر کمک می کند در نتیجه مجدداً احساس شکست کرده و این باور که در فهم درس ریاضی ناتوان است در او تقویت می شود. والدین باید با از بین بردن تردید در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندک برهانند و به کودک خود مهارت هایی بیاموزند که نوع رفتار،روش و نگرش خود را اصلاح کند.زمانی که قصد داریم به کودکمان بیاموزیم چه اهدافی را در زندگی داشته باشد و برای رسیدن به آنها چگونه تلاش کند، باید احساساتی را که باعث تقویت تفکرات منفی در آنها می شود کاهش دهیم. بدین منظور باید باورها و توقعات سختی که از خود دارد و باعث ضعیف شدن عزت نفس می شود و به آن شدت می بخشد را تغییر دهیم و : از احساسات خود و دیگران با وی صحبت کنیم. او را مطمئن سازیم که احساسش را درک می کنیم.
به او بیاموزیم که برای ابراز احساساتش روش منطقی به کار ببرد. کودکی که عزت نفس اندک دارد دائم نگران است ،زیرا فکر می کند اگر در کاری شکست بخورد بدون شک تنبیه و یا تحقیر می شود، بنابراین علاقه ای به آزمودن موضوعات جدید ندارد و فقط در موقعیت های امتحان شده و آشنا احساس آسودگی خیال می کند. برای این که بتواند احساس عدم اعتماد به نفس را در خود از بین ببرد، پیرو برنامه ای خشک و انعطاف ناپذیر و تشریفاتی می شود تا به خود قیافه کنترل و نظم داشتن بدهد زیرا نسبت به توانایی هایش اعتمادی ندارد. هرگاه مرتکب اشتباهی شود خودش را مرتب سرزنش می کند در نتیجه بیشتر احساس بی لیاقتی کرده و دیگر لزومی نمی بیند تلاش کند و انگیزه اش را هم از دست می دهد و پس از زمانی که انگیزه در او از بین رفت چیزی وجود نخواهد داشت که او را خشنود سازد. بیشتر اوقات تکالیف مدرسه، کودک را دچار تشویش می کند و این نگرانی اعتماد به نفس او را از بین می برد. برای این که کودکان مان هنگام انجام دادن تکالیف مدرسه شان دچار اضطراب و نگرانی نشوند، باید:
*تکالیف خود را در اتاقی آرام و بی سروصدا که حواسشان پرت نشود انجام دهند، چرا که آشفتگی ذهنی باعث تشویش و اضطراب شده و ترسی غالب بر آنها مستولی می شود که تمرکز حواس را از آنها می گیرد.
*وقتی والدین قصد دارند در یادگیری دروس به کودکان کمک کنند باید کنارشان آرام بنشینند و با صدای ملایم صحبت کنند؛ بدین ترتیب آنها مجبور نمی شوند تا بر ترس دیگری که همان عصبانیت والدین هنگام اشتباه کردن است غلبه کنند.
*راه دیگر آموزش به کودکان مضطرب این است که به آنها کمک کنیم تا ترسهای فلج کننده شان که معمولاً از خطاهای هنگام یادگیری ناشی می شود را فراموش کنند. این خطاها مثلاً در زمان انجام دادن تکالیف مدرسه و یا در بازی های گروهی ممکن است به وجود آیند و باید از آنها برای آموزش کودک بهره جست. وقتی کودک مرتکب خطایی می شود به جای سرزنش کردن وی سعی کنید از آن خطاها واکنش مثبتی به وجود آورید. مثلاً به او بگویید:« بهتر است این مسأله را بررسی کنیم و وقتی فهمیدیم مشکل چیست می توانیم حلش کنیم. »
به کودک خود بیاموزیم که کف نفس داشته باشد. کف نفس یعنی این که بتوانیم خونسرد بنشینیم و فکر کنیم، تصمیم بگیریم و عواقب رفتارمان را تجسم نماییم. کودک مضطرب نمی تواند روی تصمیم های آنی خود کنترلی داشته باشد بنابراین نمی تواند عزت نفس اندکش را اصلاح کند.
روشهایی برای کمک به فرزندان
والدین برای کمک به فرزندان خود باید:
1- برای فرزندان خود وقت کافی در نظر بگیرند و دقیقاً توضیح دهند که چرا رفتاری پذیرفتنی است در حالی که رفتاری دیگر چنین نیست و هنگام سرزنش فرزند خود آن رفتار خاص را مورد خطاب قرار دهند نه شخصیت کودک را.
2- بعضی مواقع عدم وجود مهارتی خاص موجب اضطراب می شود؛ مثلاً کودکانی که نمی توانند وارد جمع کودکان دیگر شوند به کمک والدین خود نیاز دارند که این مهارت را به وی بیاموزند و بدین ترتیب وحشت از این که اساساً ایرادی در وجودش دارد را از وی دور سازند.
3- وقتی کودکی هنگام آموختن درس خود دچار تشویش و نگرانی می شود به او کمک کنید تا مشکل خود را تشخیص دهد و برطرف سازد.
4- وقتی اشتباهی صورت می گیرد تا جایی که امکان دارد برای اصلاح آن وقت کافی بگذارید زیرا عجله کودک را نگران می کند.
5- سعی کنید از راههای گوناگون به کودک خود آموزش دهید. مثلاً یک کودک ممکن است آموزش ها را تنها به صورت شفاهی درک نکند بنابراین کاری را که باید او انجام دهد هر قدر هم که ساده باشد کاملاً شرح داده و به طور عملی انجام دهید. (مثلاً پیام تلفنی گذاشتن را به طور عملی به او بیاموزید)؛ برخی از کودکان هنگام دیدن بهتر درک می کنند تا شنیدن. کودک وقتی کاملاً متوجه شد که چه توقعی از او دارند احساس آرامش و راحتی بیشتری می کند. برخی از کودکان نیز معیارهای بالایی برای خود در نظر می گیرند که سبب تشویش و نگرانی می شود و وقتی نمی توانند به آرزوهای غیرواقعی شان دست یابند« احساس شکست» میکنند و ذهنشان آشفته می شود؛ در این مواقع کمتر می درخشند.
6-والدین برای این که کودکشان را از نگرانی برهانند باید او را دایم تشویق یا تحسین کنند البته تشویق، اغراق آمیز و ناپخته نباشد. کودکان معمولاً از کارهای خود خیلی انتقاد می کنند و از آنچه که انجام می دهند زیاد راضی نیستند.
7- برخی از کودکان هر نوع تعریف و تمجید را یک جور مزاحمت تلقی می کنند. واکنش فرزندتان نسبت به تعریف و تمجید را مشاهده کنید و وقتی متوجه شدید که کودکتان حتی هنگام تعریفی مثبت آشفته خاطر و مضطرب می شود تا جایی که امکان دارد او را به حال خود بگذارید و کاری به کارش نداشته باشید.
8- والدین کودکی که نمی تواند خشم خود را کنترل کند باید او را تشویق کنند تا روی یک کار- نه چند کار همزمان- وقت بگذارد و از بار اضافی و اضطراب ناشی از خستگی و گرسنگی بپرهیزد زیرا ممکن است امیدش را در راه رسیدن به اهدافش از دست بدهد.
9- والدین باید از کودک بپرسند که چه اهدافی دارد.
10- وقتی هدف کودک مشخص شد باید به او کمک کنند که تشخیص دهد آیا هدفش با واقعیت همخوانی دارد یا خیر و اگر چنین بود برای رسیدن به آن، او را تشویق کنند.
11- والدین کودک نگران باید به او کف نفس بیاموزند. برای پدر یا مادر این که کودکش می گوید:« من خیلی احمق هستم.» یا« هیچ کاری از دستم برنمی آید؟»سخت است. ولی وقتی کودک نسبت به خود چنین احساسی دارد فریاد کشیدن بر سر او هیچ دردی را درمان نمی کند. وقتی به او دستور می دهیم که این گونه صحبت نکند تنها نگرانی اش را افزایش داده ایم. مجبوریم احساسات منفی کودکان را بپذیریم تا بتوانیم آنها را تغییر دهیم. به جای این که با زورگویی او را از داشتن احساسات منفی منع کنید برایش محیطی فراهم کنید تا بتواند این احساسات را ابراز کند ولی با روشی درست به او نشان دهید که این احساسات واقعیت ندارند. در این گونه مواقع والدین می توانند از روش های زیر بهره جویند:
درک احساسات کودکان
روشی درست به او نشان دهید که این احساسات واقعیت ندارند. در این گونه مواقع والدین می توانند از رو ش های زیر بهره جویند:
1-توجه کودک را روی کاری که دارد انجام می دهد متمرکز کنید و توانایی های او را هرگز ارزیابی نکنید و از نارضایتی دیگران نیز صحبتی به میان نیاورید. مثلاً بهتر است به او بگویید« روی این کار خیلی وقت می گذاری. »نه این که بگویید:« خیلی کند کار می کنی».
2- صمیمیت و اعتقادی که والدین نسبت به کودک احساس می کنند به وی اطمینان خاطر می بخشد و بدون تردید او را به سوی کشف بهترین استعدادش سوق می دهد. تلاش و جدیت او را تحسین کنید. تا جایی که امکان دارد به او اجازه دهید خودش بسیاری از تصمیم هایش را بگیرد. همه کودکان _ به ویژه کودکان نگران- باید مطمئن شوند که ما علاقه مندیم بدانیم آنها مسائل را چگونه می بینند و از شنیدن تفکرات و تصورات آنها لذت می بریم.
3- از آنجایی که تنبیه و تهدید یا بی حوصلگی و عصبانیت، نگرانی کودکان را افزایش می دهد باید از آن اجتناب شود. وقتی کودک حس می کند که از او ناامید شده ایم از ترس یخ می زند و گاهی اوقات شرمنده می شود. باید برای کودک محیطی فراهم آوریم که هم احساس امنیت کند و هم بتواند طعم تلاش و شکست را با هم بچشد.
احساس دیگری که باعث به وجود آمدن طرز فکری منفی در کودک و عزت نفس اندک می شود عصبانیت است. یعنی کودکی که عزت نفس اندک دارد بسیار گوشه گیر، منفی باف، عبوس و نق نقو است و در اکثر کارها اشتیاقی از خود نشان نمی دهد. کودکی که عصبانی است توجهی به راضی و خشنود نگهداشتن ما ندارد. حتی ممکن است طوری رفتار کند که نشان دهد نسبت به انجام دادن تکالیف مدرسه یا برآوردن توقعات ما دل نگرانی ندارد و حتی سعی می کند خود را با اعتماد به نفس نشان دهد و بگوید نیازی به کمک، تأیید یا حمایت دیگران ندارد. اما کودک عصبانی نیاز مبرمی به کمک دارد.
خشم کودکان
موارد زیر موجب خشم کودکان می شود:
1- وقتی چیزی جلوی موفقیت و پیشرفت او را می گیرد. 2-وقتی به آنها برچسب هایی مانند بد، بی عرضه، لوس یا بی معرفت زده می شود. 3- وقتی که احساس ضعف یا عدم کنترل می کنند.
عصبانیت اغلب دفاعی در برابر عزت نفس اندک است. کودک به جای این که در برابر ناامیدی بایستد یا عدم قدرت خود را بپذیرد احساس خشم می کند و چنین خشمی به روش های متعددی بروز می کند:
1- سعی می کند دیگران نسبت به او احساس بدی داشته باشند تا متوجه عزت نفس اندک او نشوند. بنابراین نسبت به بچه های کوچک و ضعیف تر قلدری می کند و با هم سن و سال های خود رفتار پرخاشگرانه ای دارد.
2- بسیاری از کودکان عصبانی احساس ضعف می کنند و مثلاً به این دلیل که جلوی موضوعی بسیار اضطراب آور که در محیط زندگی شان در حال وقوع است (مثل طلاق و یا مشکلات مالی خانوادگی) را نمی توانند بگیرند سعی دارند دست به خشونت زده و بدین ترتیب احساسات ناخوشایند خود را سرکوب کنند.
3- وقتی کودکی احساس می کند کسانی را که دوست دارد نسبت به او بد فکر می کنند، ممکن است درد و رنج ناشی از این موضوع را با خشم پنهان سازد. چنین کودکانی هنگام دفاع در برابر نارضایتی والدین احتمال دارد با خود فکر کنند که: «اهمیتی نمی دهم آنها چه فکر می کنند.» یا «اهمیتی نمی دهم که بد، لوس، احمق، بی فکر یا تنبل هستم.»
4- طبق قاعده اکثر مواقع کودکان باید به بزرگترها احترام بگذارند یا فقط چیزی بگویند که خوشایند باشد. مثلاً «اگر حرف خوبی برای گفتن نداری حرف نزن!» را غالباً بزرگترها به کوچکترها می گویند. بدین ترتیب به کودک اجازه داده نمی شود تا تفکرات و احساسات خود را بیان کند و سکوت کردن او را عصبانی می کند.
5- عصبانیت کودک را به سوی تمرد و رفتاری شکننده سوق می دهد و بدین ترتیب ممکن است که تنبیه هم بشود، بنابراین (به سبب عدم تأیید دیگران) عصبانیتش افزایش می یابد.
روش مقابله با خشم کودکان
با کودک عصبانی باید اساسی برخورد کنیم تا بتوانیم روش های جدید ارتباط با او را بیابیم:
1- اولین کاری که باید انجام دهیم این است که عصبانیت او را بپذیریم و تشخیص دهیم که چه چیزی او را عصبانی کرده است. 2- باید به کودکان اطمینان دهیم که می خواهیم او را درک کنیم. اگر کودکان از صمیم قلب تشویق شوند که درباره احساسات شان صحبت کنند سرانجام می توان مشکلاتی که شکل عصبانیت به خود گرفته اند را تشخیص دهیم و بدین ترتیب در رفع آنها کمک کنیم. 3 - باید سعی کنیم مشکلاتی را که در قالب عصبانیت بروز می کنند مورد خطاب قرار دهیم. وقتی کودک را متوجه کنیم که می دانیم رفتار او ناشی از چه مشکلی است او مطمئن می شود که به اساس نیکی وجودش ایمان داریم و همه چیز رفع خواهد شد. 4- کودک را باید مطمئن سازیم که عصبانیت وی یا هر چیزی که پشت این خشم پنهان است، هیچ گونه آسیبی به روابط وی با ما نخواهد زد. بسیاری از کودکان مایل نیستند تفکرات و احساساتشان را برای ما بگویند، چون معتقدند که اگر صادق و رو راست باشند ما از سخنانشان تعجب می کنیم و عصبانی می شویم. 5- باید به عصبانیت کودک حتی اگر مستقیماً متوجه ما باشد اهمیت بدهیم. بعضی مواقع کودک از دست پدر یا مادرش که به او توجه کافی ندارند عصبانی می شود. به هر حال اگر کودک بپرسد که چه چیزی موجب عصبانیتش شده است، مؤثرتر خواهد بود. کودک در سن ? سالگی توانایی زیادی دارد تا فکر و احساسش را بیان کند به شرط این که در محیطی امن و مطمئن قرار داشته باشد، یعنی مطمئن باشد اگر بگوید چه احساسی دارد شما عصبانی نمی شوید یا به او گوشه و کنایه نمی زنید و او را به لوس یا خودخواه بودن متهم نمی کنید.
افسردگی مورد دیگری است که باعث کاهش عزت نفس می شود. افسردگی در کودک موجب اختلال در یادگیری، بازی و توسعه روابطش با دیگران می شود و بعضی مواقع نیز حتی مانع ارتباط او با والدین می شود و اغلب بی سروصدا به وجود می آید.
علائم افسردگی
کودک افسرده علائم زیر را از خود بروز می دهد: 1- تابع امیال آنی خود است. او باور ندارد که می تواند مشکلاتش را حل کند. بنابراین برای به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش کمی می کند و کاری را پیگیر انجام نمی دهد. 2- او خود را از آن نوع افرادی می داند که در هر مرحله از زندگی دست به هر کاری بزند، شکست می خورد. 3- داوطلب نمی شود چرا که معتقد است شرکت او در کاری ارزشمند نیست. 4- معلومات شخصی کمی دارد و احساس می کند که شایسته آگاهی نیست و چون می ترسد دیگران او را تأیید نکنند محتاطانه سخن می گوید. 5- او معتقد است همیشه مردم را از خود ناامید می کند بنابراین مدام از دیگران کناره گیری می کند. 6- مدت زمان قدرت تمرکز او کوتاه است. 7- برخی از کودکان افسرده دچار عذاب شدید روحی اند، به طوری که برای خود انواع متفاوتی بیماری می تراشند و یا برای این که دیگران از آنها توقع انجام دادن کاری را نداشته باشند تمارض می کنند و احتمالاً معتقدند که دیگران فقط زمانی آنها را دوست خواهند داشت که حس ترحم شان را برانگیزانند. 8- او دوست دارد شخص دیگری باشد. علامت دیگر افسردگی دروغگویی یا حسادت است. کودک وقتی اعتماد به نفس ندارد نسبت به هم سن و سال های خود حسادت می ورزد.
چگونه می توان کودکی را از افسردگی رها ساخت؟
1- باید به او یاد بدهیم هدفی واقعی که مناسب توانایی هایش باشد در نظر بگیرد. اهداف فوق العاده بزرگ که امکان دسترسی به آنها نیست ممکن است بهانه ای برای طفره رفتن از تلاش کردن باشد و اهدافی هم که دستیابی به آنها خیلی ساده و آسان است احتمالاً به او یادآوری می کند که از مبارزه می ترسد. به جای این که او را تشویق کنیم تا مثل نقاشی بزرگ، رئیس جمهور یا ستاره ای ورزشی شود به او یاد دهیم دریابد که امروز یا این هفته چه می خواهد به دست آورد؟ 2- به او کمک کنیم تا برای رسیدن به هدفش تلاش کند. کودکان افسرده در عین حال که شروع به آموختن مهارت هایی برای کسب عزت نفس می کنند به حمایت عاطفی ویژه ای هم نیاز دارند. 3- اجازه دهیم که کودک گاهی طعم شکست را بچشد تا بفهمد که کجای کارش اشتباه بوده است. 4- سعی کنیم به او تفهیم کنیم که می تواند موفقیت های کودکان دیگر را بدون این که احساس حسادت کرده و یا در مقابل نسبت به خود احساس بدی پیدا کند، تحسین نماید. کودکی که عزت نفس بالایی دارد نسبت به مهارت، استعداد و ویژگی های کودکان دیگر احساس خوشحالی می کند ،ولی کودکی که عزت نفس اندکی دارد در برابر توانایی های دیگران احساس شکست می کند. 5- به او کمک کنیم تا تصمیم بگیرد و روی تصمیم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالی آن را نیز بپذیرد. برخی از پیامدها خوب و برخی بد هستند، مهم این است که کودک بیاموزد با تغییرات سازگاری یابد. 6- به حرف های او گوش کنیم و تأییدش نماییم. بسیاری از کودکان افسرده تصور می کنند افکار و احساساتشان زیر عدم پذیرش دیگران مدفون می شوند. ممکن است چنین کودکانی از گفتن تصوراتشان هراس داشته باشند و یا نتوانند اشاره ای به آنها کنند و کمتر بفهمند که چه می خواهند یا چه احساسی دارند. آنها ممکن است زودرنج باشند و نسبت به هر چیزی احساس گناه کنند. 7- کودک افسرده نمی تواند احساس شادمانی کند. او را باید درک و راهنمایی کنیم. وقتی به او کمک می کنیم تا هدفی برای خود در نظر بگیرد و در مورد آن تصمیم بگیرد و اگر شکست خورد آن را پذیرفته اما به راهش ادامه دهد در واقع او را به سوی نگرشی مثبت هدایت کرده ایم. آنگاه او متوجه می شود که توانایی هایش مؤثرند و اعتماد به نفسش افزایش می یابد
به نقل از http://e-pezhvak.com/

با کودکان لجباز چگونه رفتار کنیم؟

با کودکان لجباز چگونه رفتار کنیم؟
اگرچه والدین امروزی از نظر تحصیلات و اطلاعات در مقایسه با گذشته نمونه اند ولی هنوز پرسش های زیادی وجود دارد.
وقتی بچه ای همیشه از سرویس مدرسه جامی ماند، یا هر چه دلش می خواهد می پوشد و گوشش به حرف کسی بدهکار نیست، شما به عنوان مادر یا پدر چه باید بکنید؟ راهکارهایی که اینجا مطرح می شود در مورد بعضی از بچه ها جواب می دهد و در مورد بعضی ها هم نه. بعد از مطالعه مطلب از میان راهکارها یکی را انتخاب کنید و به مرحله عمل برسانید البته با صبر و حوصله، و انتظار نداشته باشید خیلی زود جواب بگیرید چه بسا روشهایی هستند که در برابر آنها ابتدا کودک حالت تدافعی به خود می گیرد و بدتر می شود اما به مرور زمان به حالت عادی برمی گردد. مطمئن باشید فقط فرزند شما مشکل ندارد بلکه همه بچه ها با والدین در روشهای تربیتی مشکل دارند. با توجه به اینکه همه افراد یک جور نیستند و موقعیت ها نیز منحصر به فرد است پس برای حل مشکل یک راه حل قطعی و مستقل وجود نخواهد داشت.
گاهی شما به عنوان مادر یا پدر راه حلی بهتر از کارشناسان پیدا می کنید. جلوی کودکی که در خیابان گریه می کرد و مادرش دست او را می کشید و با خود می برد ایستادم و گفتم: «ببخشید، دخترتان چرا گریه می کند؟!»
«به خدا دیگر خسته شدم. هر چه را که می بیند می گوید برایم بخر. من چطوری به او بفهمانم که پول ندارم.» خانم دیگری که خود را صبوری معرفی می کرد گفت: «من سعی می کنم با بچه هایم زیاد حرف بزنم و آنها هم خوب حرفهای مرا می فهمند و مشکل زیادی ندارم. البته هیچ بچه ای نیست که مشکل نداشته باشد.»
یادتان باشد مشکلات یک شبه حل نمی شود.
اگر کودکی کاری را تا به حال انجام نمی داد اما حالا یک بار حتی از روی اکراه انجام می دهد او را خیلی تشویق کنید زیرا این نشانه یک پیشرفت واقعی است. به جای مأیوس شدن از دست نیافتن به انتظارات زیاد خود، از پیشرفت های کوچک و تدریجی کودکتان خوشحال باشید. شما و همسرتان باید در مورد مشکلتان صحبت کنید و هر دو تصمیم به اصلاح اخلاق فرزندتان بگیرید. اگر حرفی می زنید هر دو با هم توافق داشته باشید، طبق تجربه، والدین خیلی زود خسته می شوند و بچه ها این را می دانند. اگر والدین مقاوم نباشند بچه ها به خواسته های آنها احترام نمی گذارند و خود را موظف به انجام وظایف محوله نمی دانند.
سعی کنید رفتار عمومی فرزندتان را با دید مثبت نگاه کنید. برخی رفتارهای او از دید شما آزاردهنده است. پس از همه رفتارهای او ناراضی نباشید. وقتی روی یک خصوصیت ناپسند او کار می کنید و در حال اصلاح آن هستید به او اطمینان دهید که دوستش دارید. هرگز تحسین را در مورد کودکان، کم ارزش تلقی نکنید. کودک در هر مرحله سنی که باشد تمایل شدیدی دارد که والدینش او را بپسندند. تربیت در نظر بعضی از والدین فقط تنبیه است ولی واژه تربیت درواقع به معنای تعلیم و پرورش، شامل مجموعه ای از روشهای مثبت و منفی است. تربیت صحیح آن است که وقتی فرزند شما نیم نگاهی به شما می اندازد تا مطمئن شود عملی که انجام داده درست است یا غلط، به او توجه کنید یا وقتی در حال تلفن زدن کودکتان می خواهد مکالمه شما را قطع کند و با شما صحبت کند. تربیت صحیح آن است که به او توجه نکنید. اما اگر دیدید که تصمیم گرفت منتظر تمام شدن مکالمه شما شود، بهتر است به او توجه کنید و نگاهی مهربان به او بیندازید.
وقتی کودکی روی موضوع خاصی پافشاری دارد به او بگویید که قصد لجبازی دارد و شما به آن اهمیت نمی دهید. از آن دسته والدینی نباشیم که وقتی از کودکمان عمل خوبی سر زد آن را به سادگی و بدیهی تلقی کنیم و هیچ واکنشی نشان ندهیم ولی برعکس هر وقت عمل بدی از او سر زد تمام اشتباهاتش را به رخ او بکشیم. انتقاد همراه با تشویق نتایج بهتری به بار می آورد. کودک می خواهد که شما به او توجه کنید. اگر دیدگاه شما منفی باشد او از راه های منفی به هدفش می رسد اما اگر شما روی نکات مثبت تمرکز کنید در مقابل، رفتارهای خوب بیشتری دریافت خواهید کرد زیرا در این حالت کودک با رفتارهای مثبت سعی در جلب توجه شما خواهد داشت.
رفتار کودک را تحسین کنید نه شخصیت او را. همچنان که وقتی از او انتقاد می کنید شخصیت او را زیر سؤال نبرید. به جای این که به او بگوییم خیلی بچه بدی هستی می توان گفت: «من از طرز حرف زدن تو خوشم نمی آید.»
مؤثرترین راه برای آموزش رفتار خوب ، شکل دادن رفتار با تحسین است. این روش تربیتی باید به طور مداوم استفاده شود تا رضایت شما را از رفتارهای جدید فرزندتان نشان دهد. خیلی خوب است یادداشتی از کارهای روزانه کودک تهیه کنید و در انتهای روز این یادداشت را به او نشان دهید. این کار روش خوبی برای صحبت کردن در مورد وقایع هر روز است و با این کار هر دوی شما احساس خوبی خواهید داشت.
هر چند وقت یک بار مخصوصاً در روزهایی که یادداشت پر از کارهای خوب می شود او را تشویق کنید یا هر چه که دوست دارد برایش تهیه کنید و عنوان کنید که این جایزه کارهای خوب است. اگر دیدید تعریف های شما را نادیده می گیرد ولی بعداً در رفتار خود آن را تکرار می کند دریابید که ستایش مؤثر بوده است. همیشه از یک شیوه برای انتقاد استفاده نکنید مثلاً یک بار یادداشتی را در کیفش بگذارید و از یک رفتار بدش شکایت کنید.
یکی دیگر از راه های مؤثر در برطرف کردن رفتارهای آزاردهنده نادیده گرفتن آنهاست. در این روش احساس می کنید که درواقع کاری برای بهبود وضعیت انجام نمی دهید اما بعداً درمی یابید که با نادیده گرفتن، رفتار ناشایست ترک می شود. برخی از والدین، این روش را دوست دارند و می توانند به طور مؤثری از آن استفاده کنند اما برای برخی به علت پایین بودن ظرفیتشان، این روش فقط فشار روانی و تنش را زیاد می کند. اگر شما هم چنین احساسی داشتید از این راه صرفنظر کنید. اگر تصمیم گرفتید که در مورد یک رفتار از روش نادیده گرفتن سنجیده استفاده کنید به هیچ وجه به آن واکنش نشان ندهید. چه زبانی و چه غیرزبانی. وقتی کودک همان رفتار را انجام می دهد با حرکات صورت به او اشاره نکرده، حتی نگاهش نکنید. وانمود کنید که متوجه او نیستید. می توانید اتاق را ترک کنید یا رویتان را به سمت دیگری برگردانید تا وقتی که او به عملش ادامه می دهد شما نیز این روش را ادامه دهید. این خود نوعی توجه است. به او لبخند نزنید. زیرا این عمل او را جسورتر می کند . فقط آن قدر به کارتان مشغول شوید که به نظر آید به هیچ چیز در اطرافتان توجه ندارید.
گاهی می توانید در حضور کودک دیگر، از رفتار مثبت آن کودک ستایش کنید. این کار ممکن است به تقلید کودک شما از کودک خوش اخلاق بینجامد. سعی کنید عصبانی نشوید! زیرا عصبانیت به احساس بدی می انجامد . به علاوه هیچگاه تسلیم نشوید. اگر قبل از ناهار گفتید که خوراکی نمی دهم باید صبر کنی موقع ناهار شود و اگر او گریه و زاری سرداد اصلاً به او اهمیت ندهید و محکم بگویید قبل از غذا خوراکی نمی دهم. هر چند که او سماجت کند. اگر کوتاه بیایید کودک یاد می گیرد که با گریه حرفش را به کرسی بنشاند و دیگر برای حرفهای شما اهمیتی قائل نیست.
همیشه به قولتان عمل کنید. یک کودک مخصوصاً اگر خیلی کوچک باشد به تکمیل نشدن یا به تأخیر افتادن پاداش وعده داده شده بسیار حساس است. کاری را که از عهده انجامش برنمی آیید تعهد نکنید. وقتی قول چیزی را دادید پای آن بایستید. سعی کنید مشکلات فرزندتان را یکی یکی حل کنید نه اینکه همه را یک جا از او بخواهید. مثلاً اول مشکل مسواک زدن و بعد مشکل وقت خوابش را حل کنید. کودک را به تنبیهی که آن را انجام نمی دهید تهدید نکنید. تهدید های پوچ و ناپایدار به رفتارهای نادرستی می انجامد که تثبیت شده و در برابر تغییر مقاوم تر می شوند.
یکی از مشکلات بزرگ مادران مسواک زدن بچه هاست. اگر شما به طور مرتب دندان های خود را مسواک بزنید او نیز مشتاق خواهد شد تا چنین کند. مدت ها قبل از این که کودک واقعاً بتواند دندانش را مسواک بزند، به او مسواک بدهید. بگذارید با مسواک و خمیردندان و دندانهایش بازی کند. اگر دیدید باز هم به طرف مسواک نمی رود با کلمات و جملات زیبا در موقع مسواک زدن این کار را برای او لذت بخش کنید. حتی می توانید با دندانپزشک برای انگیزه دادن به کودک مشاوره کنید. همیشه به کودک بفهمانید که دقیقاً چه انتظاری از او دارید و به جای اینکه شخصیتش را مورد انتقاد قرار دهید اعمالش را مورد انتقاد قرار دهید.
به او نگویید «دست و پا جلفتی هستی» بگویید: «وقتی که شلوار و لباست را روی زمین می بینم خیلی ناراحت می شوم.» به او برچسب نزنید. چون او زودباور می کند که واقعاً این طور است. معمولاً در نظر والدین کارهای منزل کارهایی کوچک و تکراری هستند که همیشه در خانه انجام می گیرند ولی در نظر بچه ها این کارها بسیار مشکل و ناخوشایندند. صرفنظر از این که این کارها چقدر بی اهمیت اند، به ویژه در هنگامی که انجام آنها مستلزم یادآوری های مکرر وبحث طولانی باشد می تواند آرامش منزل را برهم بریزد.
یکی از شکایات والدین، بی مسئولیت بودن کودکان است. کارهایی که بردوش آنها گذاشته می شود انجام نمی دهند حتی با چند بار تذکر هم تن به انجام آن نمی دهند. خلاصه نافرمان و گستاخ می شوند. سعی کنید مسئولیت دادن را در کودکان زود شروع کنید و با افزایش سن وظایف او را تغییر دهید و وقتی از وظایفش سرباز زد از تدابیر منفی استفاده کنید.
مثلاً او را از اسباب بازی مورد علاقه اش محروم کنید یا پول توجیبی اش را کم کنید یا مثلاً وقتی لباسش را در سبد لباسهای کثیف نمی گذارد لباسهایش را نشویید و بگویید: «چون لباسهایت در سبد نبود، من آنها را ندیدم.»
دیگر از مشکلات مادران شب اداری کودکان است. اکثر کودکان در حدود تا سالگی رختخواب خود را خیس نمی کنند. قطع شب ادراری یک روند پیشرفت طبیعی است که نشان دهنده تکامل مثانه کودک در نگه داشتن ادرار و ایجاد تحریکات ادراری است. خیس کردن اتفاقی در کودکان بزرگتر انتظار می رود و نباید آن را جدی تلقی کرد. هرگز به علت شب ادراری کودک را مسخره و شرم زده نکنید. این کار نه تنها به او کمکی نمی کند به ایجاد مشکلات جدی احساسی و روانی می انجامد. در حدود درصد از کودکان ساله و درصد از کوکان ساله رختخوابشان را خیس نمی کنند مگر گاه و بیگاه، ولی عده بسیار کمی تا زمان بلوغ یا حتی بزرگسالی هم شب ادراری دارند. اگرچه نباید کودک را به خاطر شب ادراری مسخره کرد اما نباید آن را نادیده گرفت.
اگر پزشک دلایل عفونت ادراری و … را رد کرد بهتر است قبل از این که به درمان های غیرپزشکی بپردازیم با یک متخصص مجاری ادراری مشورت کنیم. اگر مشکل پزشکی باشد مطمئن باشید کودک تحت نظر پزشک مشکلش حل می شود اما اگر کودک پس از یک دوره چند هفته ای یا طولانی تر دوباره شروع به شب ادراری کرد شاید علت، هیجان و مشکلات عاطفی باشد.
سعی کنید تشنج را در خانه کم کنید. جلوی کودک با همسرتان بگومگو نکنید. در هنگام خواب موزیک آرام بگذارید یا او را به طور ملایم ماساژ دهید، قصه مورد علاقه اش را تعریف کنید تا با آرامش بخوابد. ساعت های پایانی روز به او آب ندهید یا کمتر آب بدهید. کودکی را که پزشکان گفته اند مثانه کوچکی دارد تشویق کنید مایعات زیادی در طول روز بنوشد تا حجم مثانه اش بزرگ شود. از مشکلات مهم دیگر بددهنی و ناسزا گفتن کودکان است.
توجه بیش از حد به این رفتارها باعث ترغیب کودک به این اعمال زشت می شود. در این مورد، بیش از حد واکنش نشان ندهید.
به کودکتان به طور جدی بگویید که اصلاً دوست ندارید او چنین کلماتی را که مناسب شخصیت او نیست به کار ببرد. ولی اگر واکنش شدید نشان دهید چه با ترساندن چه با خندیدن به این حرف ها، ممکن است انگیزه او را برای دشنام دادن بیشتر کنید. این مطلب به ویژه در مورد بچه های کوچک تر که به کار بردن بعضی کلمه ها را نوعی بازی می دانند، صادق است. در حالی که اصلاً معنای این کلمات را نمی دانند. شما باید به کلمه های بی ضرر بی اعتنایی کنید.
بعضی کلمه ها فقط بی معنی و احمقانه اند. بهترین برخورد نادیده گرفتن و توجه نکردن به آنهاست. البته به کار گرفتن کلمه های زشت و ناسزا نباید نادیده گرفته شود چون به کاربردن آنها در بیرون منزل می تواند دردسرساز باشد. وقتی کودک شما یک کلمه بد را به کار می برد بی خود جیغ و داد نکنید. ادای شوکه شدن را درنیاورید. بی تردید شما قبلاً آن را شنیده اید. برای او توضیح دهید که وقتی کسی به او ناسزا می گوید در واقع فقط یک حرف ناجور شنیده و حرف نمی تواند به انسان آسیبی برساند.
در مورد فحش با او صحبت کنید. به او بگویید فحش دقیقاً چه معنایی دارد و چرا نباید از آن استفاده کند. روش های جایگزین را به او بیاموزید. برای او بگویید به جای فحش دادن می تواند احساساتش را به مخاطبش بیان کند.
کودک را به استفاده از واژه های دیگر ترغیب کنید. کودک شما به واژه هایی نیاز دارد که از آن طریق عصبانیت یا احساسات شدیدش را بیرون بریزد. او را تشویق کنید که به جای استفاده از کلمات رکیک از کلمات بی ضرر استفاده کند و درصورت درست صحبت کردن او را تشوق کنید و نشان دهید که چقدر از او راضی هستید و اگر باز هم به فحش دادن و ناسزاگفتن ادامه داد می توانید از روشهای محروم کردن استفاده کنید. یعنی بعضی امتیازها را از او بگیرید. مثلاً هر وقت که فحش می دهد او را به مکانی بفرستید که دوست ندارد.
یک موضوع مهم؛ اگر کودک بداند که شما سرانجام پاسخ مثبت خواهید داد دیگر مهم نیست که ده بار هم «نه» گفته باشید.
چنین کودکی به تجربه آموخته است بداخلاقی کند تا سرانجام تسلیم شوید و او به هدفش برسد. تنها راه حل این است که کودک دریابد که نظر شما تغییر نمی کند و با کسی شوخی ندارید. اگر «نه» گفتن شما همیشه باعث دردسر می شود و کودک عادت کرد در مقابل «نه» شما گریه کند تأکید می کنم به عقب برگردید و اعمال خودتان را مرور کنید و آنجا که اشکالی یافتید آن را اصلاح کنید. این عادت در بزرگسالی می تواند باعث ایجاد مشکلات جدی برای فرزند شما بشود. از همین رو کودکتان در هر سنی که هست از همین امروز به اصلاح رفتار او بپردازید.
محمدرضا هادیلو
منبع :
ایران مانیا

شما همانی هستید که می اندیشید

شما همانی هستید که می اندیشید
تحریف های شناختی چیستند؟
کدام اوّل بوده اند: مرغ یا تخم مرغ؟ کدام اوّل بوده اند: افسردگی یا افکار بدبینانه؟ من به پرسش نخست پاسخ نمی دهم امّا پاسخم به پرسش دوم ممکن است باعث تعجب شما گردد.
در بسیاری از موارد، افسردگی در واقع حاصل افکار منفی است. هنگامی که اتفاق بدی روی می دهد، ما با افکاری از قبیل: «عیب از من است»، «من بدشانس هستم» یا «هیچ چیز هرگز به میل من پیش نمی رود»، شروع به سرزنش خود می کنیم. این افکار می تواند ما را در یک پلکان مارپیچی تا قعر افسردگی کامل فرو ببرد. بنابراین، همان گونه که ملاحظه می کنید «ما همانی هستیم که می اندیشیم».
این مفهوم، اصول راهنمایی است که در پشت درمانِ شناختی قرار دارد. اگر ما به یک چیز بارها و بارها فکر کنیم، کم کم شروع می کنیم به باور کردن این که آن چیز درست و واقعی است. برای غلبه بر افسردگی باید این افکار خودکار (اتوماتیک) را متوقف سازیم و آن ها را با افکار واقعی تر و مثبت تری جایگزین کنیم. با خفه کردن افکار بد در نطفه، می توان جلوی افسردگی را پیش از آن که حتی آغاز شود، گرفت.
در درمانِ شناختی، 10 تحریف شناختی یا الگوهای فکری اشتباه در نظر گرفته می شوند. ببینید آیا خود را متعلق به یکی از آن ها می دانید:
تفکر همه یا هیچ: بهروز به تازگی در محل کارش تقاضای ترفیع کرده است امّا کار به کارمند دیگری که از او با تجربه تر است داده می شود. بهروز خیلی دوست داشت که به این موقعیت شغلی دست یابد. امّا اکنون حس می کند که هرگز ترفیع پیدا نخواهد کرد. او حس می کند که از نظر شغلی یک آدم کاملاً شکست خورده است.
تعمیم افراطی: الهه خیلی تنهاست و غالباً اکثر وقتش را در خانه می گذراند. مردم گاهی به او پیشنهاد می کنند که باید از خانه خارج شود و با دیگران ملاقات کند. الهه فکر می کند که تلاش برای ملاقات کردن دیگران بی فایده است. او معتقد است که هیچکس واقعاً او را دوست ندارد و رفتار همه مردم ساختگی است.
فیلترهای ذهنی: بابک روز بدی داشته است. هنگام رانندگی به طرف خانه، یک راننده با خوشرویی به او راه داده تا از فرعی به اصلی بپیچد ولی بعداً یک راننده دیگر با سرعت جلوی او پیچید و چیزی نمانده بود که با هم تصادف کنند. او زیر لب غرغر می کند که همه مردم این شهر بی ملاحظه و بی شعورند.
بی اعبتار کردن نکات مثبت: مریم به تازگی عکس انداخته است. دوستش به او می گوید که چقدر صورتش در عکس زیبا افتاده است. مریم این تعریف دوستش را چنین پاسخ می دهد که حتماً عکاس تصویرش را دستکاری کرده است زیرا او در زندگی واقعی هرگز اینقدر زیبا به نظر نمی آید.
زود نتیجه گیری کردن: سعید در رستوران منتظر دوستش است. 20 دقیقه از سر قرار گذشته است. سعید با خودش فکر می کند که حتماً کار اشتباهی از او سر زده و دوستش دارد بدین ترتیب او را جریمه می کند. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده است.
بزرگ نمایی و کوچک نمایی: محمود فوتبالیست است. او در یک بازی مهم که هفته ها برای آن تمرین کرده بودند بازی بسیار ضعیفی کرد ولی در آخرِ بازی، گل پیروزی بخش را برای تیمش به ثمر رساند. هم تیمی هایش به تعریف و قدردانی از او پرداختند امّا محمود به آن ها گفت که باید بهتر از این بازی می کرد و گلی که زد نیز صرفاً شانسی بود.
استدلال هیجانی: آرزو نگاهی به خانه درهم ریخته و نامرتبش می کند و از فکر نظافت کردن و آراستن خانه، حس خستگی و عذاب می کند. به خودش می گوید: «این کار بیفایده است. چرا باید این کار را بکنم؟ فردا دوباره روز از نو روزی از نو.»
بایدها و نبایدها: کامران در اتاق انتظار پزشکش نشسته است. پزشک هنوز به مطب نیامده و مدتی از سر قرار گذشته است. کامران که کاملاً کلافه شده، با خود فکر می کند: «با این مقدار پولی که به او می دهم باید سروقت به مطب بیاید. باید احترام بیشتری به بیمارانش بگذارد. باید با ملاحظه تر باشد. باید ...» در پایان، آنچه در او شکل گرفته احساس خشم و آزردگی است.
برچسب زنی: لیلا رژیم غذائیش را به طور کامل رعایت نکرده و کمی بیش از مقدار معین غذا خورده است. او فکر می کند:«همین روزهاست که از چاقی مثل خرس شوم!»
به خود گرفتن: پسر مینا خوب درس نمی خواند و نمره های ضعیفی می گیرد. او حس می کند که مادر بدی است. حس می کند که تقصیر اوست که پسرش خوب درس نمی خواند.
اگر هر یک از این رفتارها را در خود سراغ دارید، تقریباً تا نیمه راه را رفته اید. این تمرین به شما کمک خواهد کرد. برای چند هفته، به دقت مراقب شیوه های خودتخریبی در واکنش هایتان نسبت به شرایط مختلف باشید. سعی کنید واکنش های خودکار (اتوماتیک) خود را شناسایی کنید. اکنون هر یک از 10 تحریفِ شناختی فوق را در نظر می گیریم و راهبردهایی برای از عهده برآمدن و کنار آمدن ارائه می کنیم که به شما کمک می کنند تا غم و غصه ها را پیش از آن که حتی شروع شوند از بین ببرید.
راهبردهایی برای غلبه بر افکار منفی
تفکر همه یا هیچ: بهروز به تازگی در محل کارش تقاضای ترفیع کرده است امّا کار به کارمند دیگری که از او با تجربه تر است داده می شود. بهروز خیلی دوست داشت که به این موقعیت شغلی دست یابد. امّا اکنون حس می کند که هرگز ترفیع پیدا نخواهد کرد. او حس می کند که از نظر شغلی یک آدم کاملاً شکست خورده است.
مشخصه این نوع طرز تفکر، به کار بردن عبارت های مطلق انگارانه ای چون «همیشه»، «هرگز» و «تا ابد» است. موقعیت های اندکی در زندگی وجود دارند که اینقدر مطلق باشند. آنچه معمولاً وجود دارد در ناحیه خاکستری است. نه سیاهِ سیاه و نه سفیدِ سفید. بنابراین، این کلمات را بجز در مواردی که حقیقتاً صدق می کنند به کار نبرید و به دنبالِ یافتن شرح دقیق تری از شرایط باشید. بهروز می توانست این گونه با مسأله ترفیع پیدا نکردن خود کنار بیاید:
«من این شغل را خیلی دوست داشتم. امّا به فرد با تجربه تری داده شد. این کار باعث ناراحتی من شد امّا این به معنی این که من کارمند خوبی نیستم نیست. در آینده باز هم موقعیت های شغلی خوبی برایم پیش خواهد آمد. بنابراین من به کارم با جدّیت ادامه خواهم داد تا هنگامی که آن موقعیت ها پیش امد آماده باشم. این شکست به معنی پایان کار من نیست. رویهم رفته من کارمند خوب و ممتازی هستم.»
تعمیم افراطی: الهه خیلی تنهاست و غالباً اکثر وقتش را در خانه می گذراند. مردم گاهی به او پیشنهاد می کنند که باید از خانه خارج شود و با دیگران ملاقات کند. الهه فکر می کند که تلاش برای ملاقات کردن دیگران بی فایده است. او معتقد است که هیچکس واقعاً او را دوست ندارد و رفتار همه مردم مردم ساختگی است.
هنگامی که یک نفر به تعمیم افراطی می پردازد، یک یا چند مورد خاص را در نظر می گیرد و فرض می کند که بقیه موارد نیز همین گونه هستند. آیا رفتار همه مردم ساختگی است و هیچکس او را دوست ندارد؟ دوستانش که به او پیشنهاد می کنند از خانه خارج شود چی؟ مطمئناً کسی هست که به فکر او باشد. بار بعد که خواستید به تعمیم افراطی بپردازید به یاد خودتان بیاورید که حتی با وجودی که یک گروه از مردم ممکن است وجوه مشترکی داشته باشند امّا آن ها تک تک آدم های یگانه و منحصر به فردی هستند. هیچ دو آدمی مثل هم نیستند. ممکن است رفتار بعضی از آدم ها ساختگی و تصنعی باشد. ممکن آدم هایی باشند که شما را دوست نداشته باشند. امّا همه آدم ها این گونه نیستند. با تصوّر کردن این که هیچکس شما را دوست ندارد، دیواری به دور خود می کشید که مانع دستیابی شما به آن چیزی که بیش از هر چیز به آن احتیاج دارید، یعنی دوستی، می شود.
فیلترهای ذهنی: بابک روز بدی داشته است. هنگام رانندگی به طرف خانه، یک راننده با خوشرویی به او راه داده تا از فرعی به اصلی بپیچد ولی بعداً یک راننده دیگر با سرعت جلوی او پیچید و چیزی نمانده بود که با هم تصادف کنند. او زیر لب غرغر می کند که همه مردم این شهر بی ملاحظه و بی شعورند.
هنگامی که فرد قربانی فیلترهای ذهنی می شود، تنها رویدادهای بد زندگی به چشمش جلوه می کند و رویدادهای مثبت نادیده گرفته می شود. یاد بگیرید که در پس هر ابری، در جستجوی اشعه تابناک خورشید باشید. همه چیز به این بستگی دارد که خودتان چگونه اجازه دهید رویدادها بر شما تأثیر بگذارند. بابک اگر به رفتار آن راننده ای که به او راه داد توجه می کرد می توانست تمام روزش را تغییر دهد.
بی اعتبار کردن نکات مثبت: مریم به تازگی عکس انداخته است. دوستش به او می گوید که چقدر صورتش در عکس زیبا افتاده است. مریم این تعریف دوستش را چنین پاسخ می دهد که حتماً عکاس تصویرش را دستکاری کرده است زیرا او در زندگی واقعی هرگز اینقدر زیبا به نظر نمی آید.
ما بعضی وقت ها استاد منفی جلوه دادن چیزهای مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفس است. ما حس می کنیم که شایستگی چیزی را نداریم. برگرداندن این وضع در واقع بسیار آسان است. بار بعد که کسی از شما تعریف کرد، در مقابل آن ندای درونی که به شما می گوید شایسته این تعریف نیستید مقاومت کنید. فقط کافی است بگوئید «متشکرم» و لبخند بزنید. هر چقدر این کار را بیشتر بکنید برایتان آسانتر می شود.
زود نتیجه گیری کردن: سعید در رستوران منتظر دوستش است. 20 دقیقه از سر قرار گذشته است. سعید با خودش فکر می کند که حتماً کار اشتباهی از او سر زده و دوستش دارد بدین ترتیب او را جریمه می کند. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده است.
یکبار دیگر، ما قربانی عدم اعتمادبه نفس خود شده ایم. ما بدترین حالت را در نظر می گیریم و از پیش، خود را برای ناراحت شدن آماده می کنیم. زمانی که می فهمیم تمام نگرانی هایمان بی اساس بوده است خود را به خاطر استرسی که به خود وارد کردیم سرزنش می کنیم. دفعه دیگر به نتیجه گیری هایتان شک کنید. بدین ترتیب، بسیاری از نگرانی های غیرضروری را از خود دور می سازید. امّا چنانچه نگرانی شما پایه در واقعیت داشت بهتر است آن فرد را از زندگی خود کنار بگذارید.
بزرگ نمایی و کوچک نمایی: محمود فوتبالیست است. او در یک بازی مهم که هفته ها برای آن تمرین کرده بودند بازی بسیار ضعیفی کرد ولی در آخرِ بازی، گل پیروزی بخش را برای تیمش به ثمر رساند. هم تیمی هایش به تعریف و قدردانی از او پرداختند امّا محمود به آن ها گفت که باید بهتر از این بازی می کرد و گلی که زد نیز صرفاً شانسی بود.
آیا تاکنون از ته یک تله سکوپ به چیزی نگاه کرده اید؟ همه چیز نازک تر و کوچکتر از آنچه هستند دیده می شوند. امّا هنگامی که از سر تله سکوپ نگاه کنید همه چیز بزرگتر به چشم می آیند. افرادی که به دام بزرگ نمایی و کوچک نمایی گرفتار می شوند، انگار به تمام موفقیت هایشان از ته تله سکوپ و به تمام ناکامی هایشان از سر تله سکوپ می نگرند.
چکار می توان کرد که به این دام گرفتار نشد؟ آیا این گفته قدیمی را به یاد می آوردید که «درختان مانع دیدن جنگل شدند؟» هنگامی که یک اشتباه ما را به کام خود می کشد، فراموش می کنیم که کلّ تصویر را در نظر بگیریم. بهتر است هر از گاهی یک قدم عقب بگذاریم و از کمی دورتر به جنگل نگاه کنیم. محمود در مجموع برای تیمش موثر بوده است. پس اگر اشتباهاتی نیز داشته است چه باک؟
استدلال هیجانی: آرزو نگاهی به خانه درهم ریخته و نامرتبش می کند و از فکر نظافت کردن و آراستن خانه، حس خستگی و عذاب می کند. به خودش می گوید: «این کار بیفایده است. چرا باید این کار را بکنم؟ فردا دوباره روز از نو روزی از نو.»
ارزیابی آرزو از وضعیت بر اساس حسی است که در او به وجود آمده نه آنچه واقعیت دارد. فکر کردن درباره کار سنگینی که پیش رو دارد حس بدی در او به وجود آورده امّا واقعاً وضعیت این قدر ناامید کننده است؟ در واقع، نظافت کردن خانه، برای همه انجام پذیر است. او فقط حس می کند که آماده این کار نیست. بنابراین براساس این واقعیت که انجام این کار او را خسته و کوفته می کند، چنین نتیجه گیری می کند که کار بیفایده ای است.
وقتی حس می کنید که انجام کاری برایتان طاقت فرساست به این توصیه عمل کنید: آن کار را به کارهای کوچکتر بشکنید. سپس آن ها را بر حسب اهمیتی که برایتان دارند اولویت بندی کنید. حال، نخستین کاری که در لیست تان قرار دارد را انجام دهید. باور کنید که با این کار احساس خوبی به شما دست خواهد داد و آماده انجام کارهای بیشتر خواهید شد. نکته مهم این است که گامی، هر چند کوچک، به سوی هدف بردارید. این نقطه شروعی خواهد بود که شما را از احساس ناتوانی در خواهد آورد.
بایدها و نبایدها: کامران در اتاق انتظار پزشکش نشسته است. پزشک هنوز به مطب نیامده و مدتی از سر قرار گذشته است. کامران که کاملاً کلافه شده، با خود فکر می کند: «با این مقدار پولی که به او می دهم باید سروقت به مطب بیاید. باید احترام بیشتری به بیمارانش بگذارد. باید با ملاحظه تر باشد. باید ...» در پایان، آنچه در او شکل گرفته احساس خشم و آزردگی است.
همه ما فکر می کنیم که کارها باید به نحو خاصی انجام شوند امّا اگر واقع بین باشیم می بینیم که این طور نیست. بر روی آنچه می توانید تغییر دهید تمرکز کنید و اگر نتوانستید، آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیرید. سلامت ذهنی و روانی شما مهم تر است از «نحوه ای که کارها باید انجام شوند.»
برچسب زنی: لیلا رژیم غذائیش را به طور کامل رعایت نکرده و کمی بیش از مقدار معین غذا خورده است. او فکر می کند:«همین روزهاست که از چاقی مثل خرس شوم!»
آنچه لیلا انجام داده است در واقع برچسب ناتوانی و تنبلی زدن به خودش است. او به احتمال زیاد چنین استدلال خواهد کرد که چون نمی تواند وزنش را کم کند پس رژیم گرفتن بیفایده است. او اکنون در دام برچسبی که به خودش زده گرفتار آمده است. هنگامی که ما به خودمان برچسب می زنیم، رفتارمان را به گونه ای تغییر می دهیم که آن برچسب ایجاب می کند. البته این ویژگی می تواند به صورت مثبت نیز به کار گرفته شود.
این کاری است که لیلا می توانست انجام دهد تا برچسب زنی به نفعش تمام شود: او می توانست این واقعیت را در نظر گیرد که تاکنون بسیار قوی بوده است، بسیار قوی تر از میانگین مردم، زیرا با یکی از نیازهای اساسی بدن، یعنی خوردن، در حال مبارزه بوده است. او سپس می توانست خود را به خاطر اشتباهی که از هر انسانی سر می زند، ببخشد. این فقط یک عقب نشینی موقت بوده و او می تواند بر آن غلبه کند. او در کلّ یک آدم بسیار قوی بوده و این را با رعایت رژیم غذایی اثبات کرده است. لیلا با این نحو تفکر مثبت، بلافاصله روی مدار صحیح قرار خواهد گرفت.
به خود گرفتن: پسر مینا خوب درس نمی خواند و نمره های ضعیفی می گیرد. او حس می کند که مادر بدی است. حس می کند که تقصیر اوست که پسرش خوب درس نمی خواند.
مینا تمام مسئولیت مربوط به چگونگی درس خواندن پسرش را بر عهده می گیرد. امّا این نکته را در نظر نمی گیرد که پسرش یک انسان مستقل است که نهایتاً خودش مسئول کارهایش می باشد. او می تواند تا جائی که از دستش برمی آید پسرش را راهنمایی کند امّا در انتها، این پسرش است که فعالیت ها و اعمال خود را کنترل می کند. بار دیگر که در چنین وضعیتی قرار گرفتید از خود سوال کنید: «اگر این آدم کار درخور ستایشی انجام می داد آیا به من امتیاز و افتخاری تعلّق می گرفت؟» به احتمال زیاد، پاسختان این خواهد بود که: «نه، افتخارش برای خود او خواهد بود.» بنابراین، چرا هنگامی که او کار درخور ستایشی انجام نداده است شما خودتان را سرزنش می کنید؟ این کار شما تغییری در رفتار او به وجود نخواهد آورد. فقط خود او می تواند این کار را انجام دهد.
راه حل هایی که در این جا ارائه شد برای بعضی شرایط متداولی است که ما گاهی خود را در آن ها می یابیم. این ها را به عنوان یک مثال در نظر بگیرید و خودتان در صدد یافتن راه حل های مثبت برای افکار منفی تان برآئید. افکار خود را تغییر دهید، مطمئن باشید که حالتان هم از آن دنباله روی خواهد کرد. به یاد داشته باشید که شما همانی هستید که می اندیشید!
ترجمه : کلینیک الکترونیکی روان یار
منبع
You Are What You Think , Nancy Schimelpfening,
http://psychology.about.com